سینماسینما، علی نعیمی:
دیدن این فیلم جرم است
راستش را بخواهید ضرورت ساخت چنین فیلمی و ملغمه ای از شعارها و حرف های بی اهمیت که نه سیاسی است نه دارای دغدغه و هویت است را نمی فهمم. فیلمی که در ابتدایی ترین مشتقات کارگردانی هم مشکل دارد و حتی قاب بندی ها و فلسفه دکوپاژها درونش مشخص نیست. سازندگان فیلم با تبلیغات فرامتنی قصد دارند فیلمشان را یک فیلم سیاسی با حرف های مهم و فراجناحی جلوه بدهند که نه تنها این تبلیغات کارکرد موثری ندارد بلکه نشان می دهد نیت سازندگان تنها ایجاد حاشیه است. «دیدن این فیلم جرم است» ریاکارانه رفتار می کند و بر روی موجی سوار می شود که فرکانسش فرسنگ ها با سواد سیاسی و فهم عمومی و منافع ملی فاصله دارد.
سال دوم دانشکده من
در برهوت حضور فیلمسازان نسل های گذشته که یکی پس از دیگری مخاطبان را ناامید می کنند، درام عاشقانه و جوانانه صدرعاملی یک فیلم هوشمندانه است. فیلمی که قصه ای سرراست دارد و کارگردانی کاملا در خدمت فیلمنامه است. فضایی دراماتیک بر بستر زندگی دو دختر جوان شکل می گیرد و فضاسازی تا حدودی در خدمت درام قصه حرکت می کند. فیلم در مقاطعی به تکرار می افتد و گاه به دلیل مکث فیلمسازی بر روی شخصیت ها برای تداوم حس از ریتم می افتد. صدرعاملی در فیلم جدیدش یک قدم رو به جلو برداشته و یک فیلم آبرومندانه در ادامه دغدغه های فیلمسازی اش در مورد نوجوانان ساخته است که البته به اندازه سه گانه مطرحش ماندگار نیست.
جمشیدیه
جمشیدیه ایده خوبی دارد ولی در اجرا با یک فیلم پرلکنت و ضعیف روبروییم که نمی تواند حرفش را جامع و کامل بزند. مبنای فیلم بر اساس عذاب وجدان است و قرار است درباره وجدان صحبت کند. فیلمساز اما چنان درگیر احساسات می شود که در بسیاری از مواقع دوربین را رها می کند و شعار می دهد و خطابه می گوید. این حجم از نمادزدگی و استفاده از واژگان گل درشت باعث شده است جمشیدیه ایده اصلی خودش را شهید کند و نتواند حرف مهمش را به درستی بیان کند. جمشیدیه در اجرا و در منطق فیلمنامه حفره های عمیقی دارد و گاه چنان بی مسئولیت از کنار گره افکنی ها می گذرد که مخاطب از اینکه این همه دست کم گرفته شده است حیرت می کند. یلدا جبلی باید مسیر فیلمسازی اش را برای آینده آسیب شناسی کند. او فیلمساز جوانی است که می تواند کارنامه پربارتری را برای خودش درست کند. کارنامه ای که جمشیدیه درون آن قطعا جایگاهی ندارد.
ماجرای نیمروز ۲؛ رد خون
ماجرای نیمروز ۲ مثل همه آثار چندگانه سینما دچار به همان تکراری است که نمی تواند اثری منسجم نسبت به قسمت نخستش باشد. برخلاف قسمت نخست ماجرای نیمروز، مهدویان در قسمت دوم فاقد فیلمنامه و قصه ای منسجم است. فیلمساز گستردگی جغرافیا و ماجراهای فیلم را نمی تواند به داستانی سرراست و منطقی تبدیل کند. ماجرای نیمروز رد خون از شلختگی روایت رنج می برد و آنقدر شخصیت های بی ربط و بی هدف در داستان وجود دارد که مخاطب از دیدن آنها سردرگم می شود. به نظر می رسد تمرکز فیلمساز در جدیدترین ساخته اش بر لوکیشن های فیلم است که گویا برای خودش هم تازگی دارد. مهدویان حتی تصویر درستی از عملیات مرصاد ارائه نمی دهد و مخاطب سرنوشت یکی از مهم ترین عملیات های دفاع مقدس را متوجه نمی شود. امیدوارم با این روند نزولی مهدویان سراغ قسمت سوم ماجرای نیمروز نرود!