سابقه مطبوعاتی دوست و همکارم محسن سیف بیش از چهل و پنج سال است. او با اسم خودش و اسامی مستعار در نشریات سینمایی قبل از انقلاب فعالیت و حضور حرفهای داشته و شعر (نه دَری وَری و هذیان) سروده و قصه نوشته و داستانهای شاهنامه را به زبان ساده درآورده و آثار متعددی در حوزه کودک و نوجوان نگاشته و نثری منحصربهفرد و شیرین و خواندنی دارد که یک نمونهاش، قسمتی از رمان در شرف انتشارش بود که در شماره عید سال گذشته مجله فیلم چاپ شد و بازتاب گستردهای داشت.
خب، نویسنده و منتقدی با این سابقه و ذوق و قریحه، واقعا حقش این نیست که چنین عاقبتی داشته باشد. حتی اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم و بگوییم در چنین حضور تکافتاده و مهجورماندهای خود او هم به لحاظ برخی اشتباهاتش در دورهای مقصر بوده، باز از یک جا به بعد که به خود آمده و مسیر زندگیاش را در عرصه فرهنگ و هنر متمرکز کرده نباید اینقدر غریب و بیاجر و مزد بماند. شاید خود محسن به خاطر غرور مردانهاش نخواهد این چیزها را بگویم، ولی حق او در این سن و سال و با این پشتوانه فرهنگی یک آپارتمان کوچک ۴۰، ۵۰ متری اجارهای در ده متری ارامنه خیابان اجارهدار (خواجه نظامالملک سابق) نیست. به لحاظ رابطه صمیمانهای که با محسن سیف دارم، جسته وگریخته در جریان بیماری کبد و رودهاش طی یک سال اخیر بودم (چون او آدم توداری است و خوش ندارد ننهمنغریبم راه بیندازد و حتی رفقا و نزدیکانش را در جریان ریز مشکلات زندگیاش قرار دهد و آنها را درگیر این مسایل کند.) با آنکه او با هماهنگی پزشکش در حال انجام مراحل درمانی بیماریاش بود، میدیدم که همین هزینههای عکس و آزمایش و دارو را با چه سختی متحمل میشود و همواره سعی میکرد آبروداری کند و در قبال انجام کاری پژوهشی و تاریخنگارانه در حوزه سینما بتواند دستمزد اولیهای دریافت کند و اموراتش را بگذراند. محسن سیف با وجود کمکار بودنش در زمینه نقد و مباحث سینمایی دارای دیدگاه و سبک نگارشی مستقل و تشخصیافتهای است. او این تسلط و آگاهی را دارد که با اثر براساس لحن و دنیا و جهانبینی سازندهاش روبهرو شود و شیوه نثرش را در همان حوزه (وجوه شاعرانه، مایههای ملودرام، نگرش اجتماعی و…) متمرکز کند. اما مهمترین ویژگی محسن سیف، گستره نگاه اجتماعی است که اجرای بیانیاش را با نثری بیتکلف و دلنشین برگزار میکند. این دستاورد کمی برای یک نویسنده و منتقد نیست که قدر مسلم ریشههای اصلیاش را باید در پرسهزنیهای اجتماعی عجیب و غریب او در دوران جوانیاش جستوجو کرد.
خوش ندارم این بچه قدیمی و اصیل و غد تهران و سرچشمه و خیابان پیروزی را در گذر از آن جوانی پر شر و شور که بخشی از آن در تکاوری بوده، این طور ضعیف و بیرمق و بیحال و حوصله روی تخت بیمارستانی ببینم که پرسنلش با بیمار برخوردی خشک و مکانیکی دارند، تا انسانی. محسن با غرور مردانهاش دوست ندارد رفقا و دوروبریهایش او را در این حال و روز ببینند و به همین خاطر از ملاقاتیهایش با حالتی محجوب و در عین حال معذب میخواهد که زیاد بالای سرش نمانند. به امید بهبودی و دوباره سرپا شدن هرچه زودترش.
منبع: شرق