آیدین آغداشلو نقاش سرشناس با نگارش متنی درباره بهرام بیضایی این هنرمند را آبروی نسل خود و نسلهای بعدی دانست.
آغداشلو درباره بیضایی نوشت:
بهرام بیضایى آبروى نسل ما و نسل هاى بعدى است و من به نیابت از نسل خودم و بزرگانى که در میانشان پرورده شدم نهایت احترام و ستایش خودم را نثارش مىکنم. سر تعظیم خم مىکنم در مقابلش و امیدوارم که سال هاى دراز شاهد حضور بى همانند و شگفت انگیزش باشیم. پیش خودم فکر مىکردم درباره بهرام بیضایى چه مىشود نوشت؟ و در چه مدتى و از جانب چه کسى؟ تصور من اگر شکلى به خودش بگیرد تصویر جوانى است که راه درازى را با شایستگى و کار و استعداد و لیاقت و هوشمندى طى مى کند.
لحظه اى چشمانش را باز مىکند و مىبیند بر سر چهارراهى قرار گرفته که چهارراه بزنگاه است؛ بزنگاه تاریخى. این چهارراه از سویى گذشته را به حال و از سویى شرق را به غرب متصل مىکند. نمى شناسم کسى را که با چنین جامعیتى و با چنین نیروى زاینده و بالنده اى، جایگاه خودش، معناى دورانش و تمامى آن چیزى که از تاریخ و اساطیر گذشته به او رسیده را حامل باشد و این بار امانت را تا به امروز در نهایت شایستگى حمل کرده باشد. من در نسل خودم چنین بزرگ و بزرگوارى را سراغ ندارم و امیدوار هستم که این دانسته باشد براى همه ما که در جوار و همراه چه کسى زندگى کردیم و شکرگزار باشیم، قوت قلب به او بدهیم و سعى کنیم نیرویمان را به نیروى تمام نشدنى او متصل کنیم. بداند که تنها نیست و ما بدانیم که تنها نیستیم. نگاه بهرام بیضایى یک نگاه تاریخى است.
پیش از آنکه یک اشاره مختصر به این مبحث بکنم و بگذرم باید اشاره دیگرترى بکنم به جامعیت او. هر کسى بر حسب سهم و حد و دانش خودش با وجهى از بهرام بیضایى آشنا شده، وجهى از او را تحویل گرفته و من که خود به غلط مدعى صاحب وجوه متعددبودن بودم و هستم، در مقابل او همچنان سر تعظیم فرود مى آورم. میزان دانش او در باب اساطیر گذشته ما، در باب اساطیر جهانى و خصوصا در باب اساطیر شرق بى حد و حصر است. شناخت او از آنچه که در جهان متمدن امروز مىگذرد، در همه سوى، شناختى همراه و همیشگى است. چیزى نیست که بر او، بر دیدگان او پوشیده مانده باشد. تسلط بى حد و حصر او به نثر فارسى، نشان دهنده تداوم غریب و شگفتانگیزى است که چگونه و چطور یک زبان زنده مىماند و زندگى خودش را در زایش هاى متعددى به وسیله هنرمندان بزرگش ادامه مىدهد.
باقى ماندن زبان زیبا و فاخر فارسى و تداوم حیاتش، نه به خاطر لغاتى است که فرهنگستان ها وضع مىکنند بلکه به خاطر حضور بهرام بیضایى و امثال اوست که این زبان را در پالایشى مجدد با حفظ معنا و حرمتش زنده نگه مىدارند.این یکى از فاخرترین نمونه هاى نثر فارسى است. این اداى به تصنع، نثر بیهقى را درآوردن نیست که بسیار مرسوم بود؛ این یک زایش مجدد است، این سیلان زبان زنده اى است در روح و ذهن و استعداد بى نظیر انسانى که به شایستگى حامل آن معناست. اشاره کردم که نگاه بهرام بیضایى در مجموع نگاهى تاریخى و اساطیرى است اما این نگاه تاریخى و اساطیرى زمان حال ما را شامل مىشود که باقى مى ماند، این زمان حال است که در نوشته هاى او، در آثار او به نمایشى مجدد درمىآید؛ نگاه او به گذشته، به این که چرا چنین شد. و این چرا چنین شد در یکى از مهمترین آثار او یعنى مرگ یزدگرد تعقیبى شایسته را برایمان دارد و قطعا این نمایش یکى از مهمترین نمایشهایى است که در طول تاریخ ادبیات نمایشى ایران نوشته شده.
نگاه تاریخى منجر و معطوف مىشود به اینکه ما که هستیم، تبار ما چیست؟ از کجا آمدیم؟ و اگر تاریخ مستقیما جواب این را نمى دهد، اساطیر شاید به نوعى جواب را مى دهند؛ جستجوى ما براى اینکه گذشته مان را بشناسیم و جایگاه امروزمان را. اگر در این فرصت کوتاه مخیر باشم که تکهاى شگفتانگیز و بى نظیر از آثار او را مثال بزنم، اشاره خواهم کرد به قسمتى از فیلم مسافران که در تلفیقى شگفت انگیز و حیرت انگیز در صحنه اى که حاضران در یک دایره نشستند و تک تک کسانى که با اندوه و زارى عذر تقصیرشان را مىخواهند و نقش خود را اجرا مىکنند. در این تلفیق شگفت انگیز، صحنه دایره تئاتر انگلستان قرن شانزدهم، صحنه گرد تعزیه ها، تمامى آداب و مراسمى که بسیار بسیار شناخته شده است، در قالبى جدید بدون سر سوزنى اضافات، بدون ذره اى ادا، در یک جا جمع، فراهم و تلفیق شد و قطعا یکى از فاخرترین و عالىترین نمونه هاى استعداد درخشان یک هنرمند یگانه ایرانى را براى همیشه ثبت کرده و باقى مىگذارد.
براى من بسیار اسباب وهن و تاسف است که هنرمندى چنین کوشا، چنین بزرگ، چنین پرکار، سرشار از فکرهاى درخشان، سرشار از معانى بازگوشده که یکى پس از دیگرى در ذهن و در دست و در معناى او پیاپى جریان پیدا مىکند، براى هنرمندى چنین نیرومند، در تناقضى غم انگیز میزان کار کمترى حاصل شده باشد. او در این دهه عمرش قطعا شایسته ترین دوره کار خودش را دارد تجربه مىکند، به ثمر رسیدهترین دوران اوست و باید که در این دوران دهها نمونه از عالىترین تصورات و تفکرات و تاملات خودش را شکل بدهد و براى همه باقى بگذارد. البته که چنین خواهد بود و البته که چنین خواهد شد.
منبع: رزونامه آرمان