سینماسینما، حمیدرضا گرشاسبی
پیش از تحریر: هنگام دیدن مستند «صحنههایی از یک جدایی» به نظرم همه چیز آشنا بود. موقع اکران فیلم «جدایی نادر از سیمین» با فرهادی برای ماهنامهای گفتوگو کرده بودم و درباره شیوه کارش با هم حرف زده بودیم. حالا موقع دیدن فیلم «صحنههایی از یک جدایی» به نظر میرسید همان حرفها تصویری شده بودند. آشناپنداری جذابی بود برای من. برای مثال به آن فیشها – استیکرها- ی رنگی اشاره میکنم که قبلتر، از خود فرهادی شنیده بودم چطور روی آنها یک خطیِ صحنههای مختلف را مینویسد و بعد با حذف و اضافه کردن آنها، به تریتمنت میرسد. اینجا در فیلم، دیدن استیکرهای رنگیِ روی دیوار، عینیتی بصری از آن حرفها بود.
مستند «صحنههایی از یک جدایی» تعاملی هوشمندانه و کارکردی بین صحنه و پشت صحنه از فیلمی است که تابهحال پرافتخارترین فیلم ایرانی در صحنههای داخلی و خارجی بوده است. به قدر کفایت در داخل دیده شده و قدر دیده و در خارج نیز جوایز متعددی را نصیب اصغر فرهادی و سینمای ایران کرده. هم از اینروست که رفتن به پشت دوربین این فیلمساز و بهخصوص این فیلم میتواند درسهای فراوانی را برای کنجکاوانِ این شکل از فیلمسازی روی تخته سیاه یک کلاس فیلمسازی بیندازد و فراگیری فراوانی را برای ما فراهم آورد. فیلمی مثل «صحنههایی از یک جدایی» در عین جذاب بودن و آگاهیبخشی، به مثابه یک مستر کلاس هم عمل میکند و بیننده بدون اینکه در صف انتظار اینچنین کلاسهایی بایستد، با پرداخت هزینهای اندک ـ به اندازه پول بلیت سینما ـ تجربه و دانش بسیاری را نصیب خود میکند. فیلم به دلیل اینکه قصد دارد ارتباطی ارگانیک بین صحنه و پشت صحنه برقرار کند، از تدوینی حسابشده و خلاق برخوردار است و در هماهنگی ریتم و کمپوزیسیون بین این دو موقعیت، به توفیقی قابل توجه دست مییابد؛ اینکه پشت صحنه چطور کار شده و نتیجه در صحنه چگونه از آب درآمده است.
فرهادی در فیلم حرفهایش را روی منابع الهام، چگونگی رسیدن به قصهها و تصویرهای اولیه از داستان فیلمنامههایش میگذارد و توضیحاتی میدهد که برای فیلمنامهنویسان میتواند جذاب باشد. از سویی دیگر، او با تمرکز روی بازی گرفتن از بازیگران و اینکه چگونه صحنه را برای آنها آماده میکند و در کنار آن، عادت دادنشان به رفتاری که صددرصد در خدمت بازآفرینی دنیای فیلمهایش باشد (مثل سر زدنهای معادی و دخترش به آقای شهبازی)، به شکل کارگردانی و نوع فیلمسازیاش اشاره میکند. شنیدن چیزهایی از نوعِ فرستادن ساره بیات با لباس فیلم به شاه عبدالعظیم، یا تلفن کردن او به یک روحانی برای پرسیدن امور شرعی در هنگام فیلمبرداری، جذاب و همینطور شنیدن توضیحاتی در مورد علاقهاش برای کار با مرحوم نصرت کریمی و توضیح در مورد صحنه پر از حاشیه تصادف، آگاهیدهنده است. در مورد داستان هم حرف ابراهیم گلستان خیلی درست است: فرهادی مثل یک بیلیاردباز با چوب ضربهای به توپ میزند و به این ترتیب، توپهای دیگر را تحت تاثیر قرار میدهد.
ماهنامه هنروتجربه