سینماسینما، بهرنگ ملک محمدی:فضای مجازی و اپلیکیشنهای آن آرام آرام بر تفکری در سینما تاثیر میگذارند که گونهای از سینمای تجربی و آلترناتیو است
سینما بیش از سایر هنرهای معاصر در این سالها با تکنولوژی حیرتانگیز ساخته دست انسان همراه بوده است. این نکته را میتوان در تولیدات هر ساله سینمای جهان بهوضوح دید که سینما به شکلی محسوس در حال تغییر است و دیگر نمیتوان برای واژه فیلم به معنای خاص کلمه یک تعریف مشخص و قطعی ارائه کرد. اگر پیش از این سینما هنری بود با ابزار گران و پروداکشن وسیع، حالا یک جوان با یک تلفن همراه و یک دوست یا حتی خود به تنهایی میتواند یک فیلم بسازد و به همه جای جهان ارائه کند. سینما به نظر روزبهروز به سوی مینیمالیسم حرکت میکند و از یک هنر گران به پدیدهای پاپیولار، نه از نظر اکران و کمیت مخاطب، که از منظر تعداد فیلمسازان در جهان تبدیل میشود.
فضای مجازی و اپلیکیشنهای آن از فیسبوک به عنوان نخستین فضای امکان اشتراکگذاری فیلم و عکس تا اینستاگرام و بقیه اپلیکیشنهایی که این امکان را دارند، به نظر آرام آرام بر تفکری در سینما تاثیر میگذارند که گونهای از سینمای تجربی و آلترناتیو است؛ سینمایی که بیشترین انرژی را از نیروهای جوانی میگیرد که امکان ورود به چرخه مرسوم فیلمسازی تجاری را ندارند. فلسفه این امکان، اشتراکگذاری تجربیات شخصی و کوتاه هر انسان به عنوان یک فیلمساز یا رسانه است و به همین دلیل در این سالها بسیاری از فیلمسازان حرفهای هم تصمیم گرفتهاند از این فضا و ابزار برای فیلمسازی استفاده کنند؛ فضایی که در آن بیش از هر چیز تجربهگرایی و زمان اهمیت دارد. زمانی که عمدتا زیر یک دقیقه است و کاملا منطبق با جهان پرشتاب امروز است و مانند یک هایکو به همه انسانها به شرط داشتن یک تلفن همراه امکانی کوتاه و برابر برای ساخت و اشتراک یک تصویر یا ویدیو را میدهد.
در ایران برخورد با تلفن همراه و فضای مجازی برخاسته از آنکه جداییناپذیرند، مانند بسیاری از تکنولوژیهای جهان معاصر ابتدا با هیجانی افراطگونه در بهرهبرداری، سپس شک و تردید و حتی نفی بنیادین پدیده نوظهور همراه است. این سرنوشت بسیاری از پدیدههای قرن گذشته و حاضر است که ابتدا وارد میشوند و پس از آن درباره کارکردهای آن برنامهریزی میشود. این اتفاق پیش از این درباره سینما و تلویزیون هم رخ داده و به نظر اتفاق تازهای نیست، اما تفاوت جدی فضای مجازی و تلفنهای همراه هوشمند در همهگیر بودن آنهاست. اگر سینما و پس از آن تلویزیون در ابتدا به قشر مرفه و خاصی تعلق دارد، درباره تلفنهای هوشمند این اتفاق نمیافتد و همه با توان مالی اندک هم میتوانند از این امکان استفاده کنند و بسیاری از تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امروز بدون آنها غیرممکن است. به دلیل همین فراگیری حالا میتوان انواع و اقسام فعالیتهای مختلف را که عمدتا تجاری است، در این فضا مشاهده کرد. فضایی که ماهیت و هویت آن بیش از هر چیز هنری و تجربی است، اما انگار تجارت و اقتصاد در همه جا حرف اول و آخر را میزند.
برخورد سیستمهای مدیریتی با فضای مجازی در ایران همواره رفتاری توام با شک و بدبینی است. به همه اینها باید تمایلات نوستالژیخواهانه بسیاری را هم اضافه کرد که معتقدند دنیای پیش از تلفنهای هوشمند جهان زیباتری بوده است و در سینمای ایران حتی فیلمی ساخته میشود که معتقد است باید تلفنها را کنار گذاشت و به جهان پیش از آن بازگشت؛ یک تفکر حذفی در مقابل تکنولوژی و امکان بینظیری که به دلیل استفاده نادرست در ایران همواره مورد اتهام است. سینمای ایران البته تجربههای پیشرو و هوشمندانهای هم دارد. فیلمهایی مانند «روغن مار» یا «گاهی» که با موبایل ساخته میشوند و تجربههای فوقالعادهای حتی در سینمای جهان محسوب میشوند. اما برخورد سینمای ایران به شکل کلی با تلفن همراه و جهان پیرامون آن بیشتر یک برخورد احساسی مبتنی بر سوز و آه و ناله و غم گذشته است و انگار مانند تجربه سینمای دیجیتال باید منتظر بود تا گذشت زمان نشان دهد این فضا نه تنها یک تهدید نیست، بلکه میتواند سینمایی نوین در جهان را به وجود بیآورد.
ایران جشنوارههای سینمایی بسیاری دارد که عمدتا کمکی به فیلمسازی نسل جوان نمیکنند. در سالهای گذشته، جشنوارههای جدیدی به وجود آمدهاند که بین فیلمهای گرفتهشده با موبایل یا شبیه به این رقابت برگزار میکنند. جشنواره فیلمهای ۱۰۰ ثانیهای و حتی فیلم کوتاه هم فیلمهایی را میپذیرند که با موبایل ساخته میشود و ساختاری شبیه به فیلمهای اینستاگرامی دارند، اما هدف این جشنوارهها به واقع نامشخص است. وقتی هنوز در بسیاری از برنامههای تلویزیونی و حتی فیلمهای سینمای ایران این فضا مخرب و برهمزننده کانون خانواده و مشابه اینها تصویر میشود، جشنواره برگزار کردن و رقابت عدهای جوان علاقهمند جز پر کردن آمار فلان سازمان و نهاد و احتمالا صرف بودجهای کلان چه حاصلی دارد؟ به نظر ابتدا باید این فضا و ابزار را به رسمیت شناخت، با آن آشتی کرد و از خطر فیلترینگ نجات داد و امکاناتش را شناخت و پس از آن برایش جشنواره برگزار کرد. جشنوارههایی که حالا آرام آرام دارند به معضلی برای سینمای ایران تبدیل میشوند.
شاخهای اینستاگرامی و حتی با یک نگاه بیرحمانه سلبریتیها جیمسازان فضای مجازی هستند. آدمهایی که هر کدام با یک رویکرد مختص به خود در این فضا چهره میشوند، بیآنکه خارج از آن هویت مهمی داشته باشند. اتفاقا این رفتارهای آزاردهنده که گاه همه ما را به ترک این فضا ترغیب میکند، باعث میشود یک شمای کلی از لایههای زیرین جایی را که در آن نفس میکشیم، مشاهده کنیم. حجم زیادی ناسزا، توهین و خودمهمپنداری در مدت زمان کوتاهی آشکار میشود و یک فیلمساز دیگر لازم نیست برای دیدن بازخوردهای فیلمش نظرسنجی کند، یا مانند برنامههای سینمایی دهه ۶۰ به آیتم پرسش از بینندگان فیلم در سینما نگاه کند. او کافی است یک تیزر از فیلمش در اینستاگرام منتشر کند و باقی ماجرا را در کامنتها با لذت ببیند!
در مستند «۷۶ دقیقه» ساخته سیفالله صمدیان، در جایی که عباس کیارستمی فقید پشت صحنه «سربازهای جمعه» میخواهد آنونس فیلم را پس از سالها و در یک همکاری مجدد برای مسعود کیمیایی بسازد، اتفاق جالبی در جریان است. کیمیایی زیر باران شدید و در پادگان محل فیلمبرداری چتر به دست با کیارستمی همراه میشود تا او خیس نشود. انگار که میداند آنونس این فیلمش با دیگر فیلمهایش تفاوت دارد و وقتی هر دو پس از پایان کار در ماشین مینشینند، با ذوق میگوید از این پس وارد دنیای دیجیتال خواهد شد و به این شیوه فیلم خواهد ساخت. و به عقیدهام پاسخ کیارستمی تمام فلسفه سینمای معاصر است. او میگوید: «ما دیگه وقت نداریم، باید لذتهامون رو برای خودمون نگه داریم…» انگار واقعا حالا ما باید باور کنیم وقت کمی داریم. شاید به اندازه ۵۹ ثانیه برای گفتن تمام تنهاییمان…
منبع: ماهنامه هنر و تجربه