حمید امجد کارگردان سینما و تئاتر در صفحه فیس بوک خود نوشت :توهینآمیزتر و تهوعآورتر از حملهی عملی و مسلحانهی آدمخوارانِ داعش، برخی «تحلیل»ها و اظهارنظرهای «صاحبنظران»ی است از قبیل «چند چهرهی سرشناسِ سیاسیِ کشورهای عربی» یا چند تن از روزنامهنگاران و (حتی) «روشنفکرانِ» این کشورها (و نه فقط این کشورها!) که توییتهایشان در برنامهی خبریِ بیبیسی پخش شد و اوّلینشان (ظاهراً روشنفکری اُردنی) پس از «سلام به ملّتِ عرب» بهخاطرِ کمبودنِ تعدادِ کشتهشدگانِ حادثهی تهران ابراز تأسف کرده بود، یا آقایی (اینیکی ظاهراً ایرانی) ذیل عنوان «کارشناسِ مسائلِ جهانِ عرب» (بهتر بود میگفتند «نقد»کنندهی سیاستهای چند دولتِ عربی، که پیدا بود تخصصش باید نقد کردنِ چکهای دولتِ سعودی و شرکا باشد) هر جنایتکاری را در تجاوز به ایران (ظاهراً وطنِ خودش!) مجاز و محق میشمرد با این توجیه که نظام ایران نظامی ایدئولوژیک است و در نتیجه داعش حتماً دستپروردهی ایران است در مقابلِ عربستان و امارات (که ایشان نامش را تلفظ میکرد «اُمارات»!) و غیره که نظامِ سنتی دارند و در نتیجه ایدئولوژیک نیستند! (انگار نه انگار که سلفیگری هم ایدئولوژیست و میان داعش و حکومت عربستان مشترک است، و انگار نه انگار که اصلاً خاستگاه و قلب و کانون و سرمایهگذار و حامیِ ایدئولوژیِ سلفیگری کیست و کجاست، و بههرحال میشد پیشبینی کرد که در ادامه، به دلیلِ حملهی اخیرِ داعش به تهران، یک بار دیگر پیشنهاد شود امریکا ورودِ همهی اتباعِ ایرانی را به عنوانِ حامیِ القاعده و طالبان و داعش ممنوع کند)… با دیدن و شنیدن و خواندنِ این اظهارنظرها آدمی احساس میکند لشکرِ جرّار داعش فقط سطحِ بیرونی و پیدای کوه یخی بسیار عظیمتر است نهفته در ذهنیتهایی خطرناکتر از دشنهی آشکار و آهیختهی آدمکشانِ داعشی؛ دعوای دین و مذهب هم فقط بهانه است، گرفتاریِ اصلی ناشی از عملکردِ این انبانِ جهل و کینه و نفرت است که در جامهی نظریهپردازی و حتی روشنفکری، یک روز این دستهی وحشی را به راه میاندازد و فردا آن دستهی خونخوارِِ دیگر را. و این جهل و کینه و نفرت، که یک روز مذهب را بهانه میکند و روز دیگر نژاد و ملّیت و قومیت و زبان و… را، اختصاص به یک جبهه هم ندارد. همهسو میتوانی نمونههایش را ببینی (چه بسیار در همین فضای مجازی) که حتی در هنگامهی آشکارِ هجوم به موطن و کشتارِِ مردمِ هموطنش هم چشمش پیِ مقاصدِ بویناک میدود و در پیِ سودِ مشکوکِ خودش هزار امّا و اگر میآورد تا در تجاوزِ بیگانهی مسلح و توهین و تحقیرِ عقبهی مثلاً روشنفکرش به این سرزمین و تاریخ و فرهنگ و مردمش، نکتهای مثبت و قابل دفاع بیابد و تحویل دهد؛ یا در بحبوحهی هجومِ خارجی، فرصتِ تسویهحسابِ داخلی بجوید. در برابرِ این اتحادِ تهوعآورِ قاتل و تفسیرگر و توجیهکنندهی مثلاً روشنفکر، منیکی ــ بهسهم خودم ــ تکلیفِ خود میدانم که روشن کنم بهرغمِ هر نارضاییام از همهی آنچه در اینجا آزارم میدهد، هیچ شکلی ــ مطلقاً هیچ شکلی ــ از تجاوزِ خارجی را، با هیچ بهانه و توجیهی، حتی به اندازهی یک سرِ سوزن قابل دفاع نمیدانم. وطن من هر مشکلی دارد باید با دست و اندیشه و خِردِ مردمانِ خودش حل شود، و بُل گرفتن از تجاوزِ بیگانه، خرسندی از آشوبی که با ریختنِ خونِ مردمانِ بیگناه همراه است، و ترویجِ صدپارگیِ ملّی (آنهم در سرزمینی که همهی شکستها و سقوطهای تاریخیاش ناشی از چندپارگیها و ترجیحدادنِ سازش با بیگانه و دشمنِ بیرونی بهجای همراهی و همدلی در درون بوده است) چیزی جز همدستی با سربُرانِ جاهل و سرخورانِ مثلاً روشنفکرِ سراپا کینه و نفرت نیست…