سینماسینما، سیدرضا صائمی- مستند «نویسنده بودن» پرترهای درباره شخصیت جلال آلاحمد، از نویسندگان سرشناس معاصر، است که به نظر میرسد عنوان اثر خود دارای نوع نگاه و رویکرد اصلی فیلمساز به سوژه باشد. از این حیث که جلال آلاحمد به واسطه برخی فعالیتها یا عقاید سیاسی و ایدئولوژیک یا تاویلهای انقلابی گاه تا حد دلواپسانهای که بعد از انقلاب از او صورت گرفته، در مرز یک قضاوت دوقطبی قرار داشت و چه بسا نویسنده بودن بهعنوان مهمترین شاخصه شخصیتی او زیر سایه تاویلها و تصویرسازیهای گروههای مختلف سیاسی قرار گرفت. در خود مستند نیز شاهد پرداخت به این تضادها و دوگانگیهایی هستیم که درباره شخصیت آلاحمد وجود داشته است. مثلا سخنان علی دهباشی و عباس بهارلو در این فیلم تلاشی است برای سیاستزدایی کردن از شخصیت جلال، نه به معنای نفی یا انکار دغدغههای سیاسی و اجتماعی او، که به معنای برجسته کردن سویه هنرمندانه و نویسنده بودنش که گویی مغفول مانده یا دستکم انگاشته شده است. اگرچه این بدین معنا نیست که وزن اصلی مستند بر وجوه نویسندگی جلال سنگینی میکند که اتفاقا تلاش شده تا جوانب و ابعاد مختلف شخصیت و زندگی او به تصویر کشیده شود، ازجمله فعالیتهای اجتماعی – سیاسیاش. حتی کارگردان تصویر یکدست و واحدی از جلال ارائه نمیدهد و تلاش کرده از طریق چینش آدمهای مختلفی، از دوستان جلال، یا منتقدان و نویسندگان ادبی، دیدگاههای مختلف و چه بسا متضادی درباره او را در روایت خود بگنجاند. شاید این مستند را بتوان یکی از جامعترین آثار درباره جلال آلاحمد، زندگی و آثارش دانست که فقط یک چیز کم دارد؛ گفتوگو با سیمین دانشور!
اما در پس همه ابعاد و لایههای شخصیت جلال، این نویسنده بودن است که فصل مشترک همه آنهاست و جلال در هر مقام و موقعیت و لباسی، در کسوت نویسندگی به تصویر کشیده میشود. فیلم از فصلهای مختلفی تشکیل شده که از تولد تا مرگ او را بین چند مقطع مهم تاریخی- فکری از شخصیت و زندگی او تقطیع میکند و در هر بخش به رمزگشایی از یک شخصیت او میپردازد. شاید یکی از جذابترین فصول آن آشنایی جلال و سیمین دانشور و ازدواج آن دو است و البته تفاوتهای فکری و حرفهای که این دو نویسنده مهم روزگار ما داشتند. دو نویسندهای که هر کدام شخصیت حقوقی مستقل و معروفی بودند و با وجود اختلاف نظرهای فکریای که داشتند، به همسربودگی خویش وفادار ماندند! استفاده از عکسهای آرشیوی مراسم ازدواج و زندگی مشترک آنها در کنار حرفهای صریح لیلی گلستان که به جلال علاقه داشته، یکی از جذابترین بخشهای مستند است.
«نویسنده بودن» مثل اکثر آثار پرتره گفتوگومحور است، اما کارگردان هم با تنوع سوژه و هم تعدد آدمهایی که از جلال میگویند، بهعلاوه بهرهگیری از عکس و فیلم و مصاحبههای آرشیوی، از کندی و کسالت ریتم جلوگیری میکند و مستند بهویژه برای علاقهمندان ادبیات داستانی و اساسا عاشقان ادبیات معاصر بسیار جذاب و دیدنی است. خاصه آنکه چه منتقدان، چه هواداران جلال از رمزگشایی اثر و اطلاعاتی که مستند درباره جلال میدهد، به وجد میآیند. مثلا روانشناسی شخصیت جلال و اینکه او آدم عصبی و تندخویی بود، در عین اینکه بسیار گرم و شوخطبع بود. فراتر از همه اختلاف نظرها و قطببندیهای موجود درباره جلال آلاحمد تقریبا همه بر سر یک چیز اتفاق نظر دارند و آن هم توانایی و استعداد نویسندگی اوست و اینکه او صاحب سبک و سیاق منحصربهفرد خود در نوشتن بود. علی دهباشی در جایی از فیلم به تمجید از کتاب «سنگی بر گوری» میپردازد و معتقد است هیچ نویسندهای در دوران معاصر به اندازه جلال این جسارت و شجاعت را نداشت که در یک کتاب به خودافشاگری دست بزند و از رازهای مگو و پنهان خود بگوید. پروفسور مایکل کریگ هیلمن، نویسنده، محقق، ایرانشناس و استاد مطالعات ایران در دانشگاه تگزاس است. او از مطرحترین چهرههای متخصص در رابطه با نثر و شعر فارسی بهخصوص در برهه زمانی ۱۹۲۰ تا ۱۹۷۰ است. او در جایی مینویسد: «در بررسی زندگی اهل ادب در ایران که پس از جنگ دوم جهانی زیستهاند، هیچ تحقیقی در عرصه ادبیات فارسی بدون توجه به حضور جلال آلاحمد سودمند نخواهد بود.»
او در سن ۴۶ سالگی از دنیا رفت، ولی چهرهاش به اندازه یک مرد ۷۰ ساله بود. چنانچه دهباشی در مستند میگوید، جلال نسبت به سنش رنجهای بزرگی را تحمل کرد و انسان بیقراری بود که زندگی آرامی نداشت.
ماهنامه هنروتجربه