سینماسینما، الناز راسخ
سه زن…! سه مادر…! سه جفت چشم…! سه نگاه…! …
غمناز…! مادر فائزه…! و فائزه…!
خیال باطلی است اگر تصور کنیم که درد ۹ماهه با بریدن بند ناف به پایان میرسد. درد و فریادی که بندبند وجود زن را هنگام تولد نوزادهای از یکدیگر جدا میکند، با گذشت روزها و سالها در جان او ریشه میدواند و او را چون درخت کهنسالی میکند که شیره تنش، سایهاش و قدرت شاخسارش را به میوه خویش بخشیده تا در فصل رسیدن شاهد به بار نشستن آن باشد. همچون سرنوشت زنان قصه نرگس آبیار.
زنان «شبی که ماه کامل شد» مادران خستهای هستند که به جرم عاشقی، جسم و روحشان را با دندان تکه تکه میکنند تا شاهد به بلوغ رسیدن فرزندانشان باشند.
یکی از این زنان غمناز است. غمناز (فرشته صدرعرفایی) محکوم به دیدن است. او باید شاهد کرمخوردگی روح فرزندانی باشد که شیره عشق او را مکیدهاند، اما راه خشم و نفرت پی گرفتهاند. غمناز و آن نگاه پر از حرفِ محصور در میان سرمه سیاهرنگ و کلمات بریده بریدهای که گهگاه از ترس بر زبان میآورد، به این زودیها از ذهنها پاک نخواهد شد. زن دوم مادر فائزه است. مادر فائزه (شبنم مقدمی) همه آن لحظه که شاهد بریدن سر فرزندش بود، دست بر سینه میکوبید و مدام مادر مادر میکرد. وای به حال مادری که شاهد کنده شدن جان از کالبد جگرگوشهاش باشد.
اما زن سوم! زن سوم فائزه است. فائزه (الناز شاکردوست) دختر جوانی است که با عشق آشیانهای بنا میکند و اندک زمانی نمیگذرد که لاشخوران به حکم اصول خداوندی چون توفان آشیانهاش را از جای برمیکنند.
آبیار خشونت را در میان تاروپود عشق، روان و بیلکنت به تصویر میکشد. با حوصله و سرِ صبر دست مخاطبش را میگیرد، عاشق میکند و در انتها در میان بهت و ناباوری به مسلخ میکشاند. اگر «شیار ۱۴۳» و «نفس» دو کار قبلی نرگس آبیار را دیده باشید، با دیدن «شبی که ماه کامل شد» بیشک بر این نکته اذعان خواهید داشت که این فیلم او را در مسیر فیلمسازی چند پلهای بالاتر برده است. نرگس آبیار که تا پیش از این به ایدئولوژیستها فرصت مصادره خودش و آثارش را میداد، در «شبی که ماه کامل شد» با گردنی افراشته مرزهای انسانیت و ایدئولوژی را در اثرش جدا میسازد و با قاطعیت بر کجفهمیها خط بطلان قرمزرنگی میکشد و اخلاق و انسانیت فارغ از دینداری کورکورانه و ایدئولوژی را جایگزین آن میکند.
«شبی که ماه کامل شد» بازآفرینی تر و تمیز یک رویداد واقعی است که خالق آن یک زن است. زنی که در خلق اثر خود از مردانی چون ابراهیم حاتمیکیا ذرهای کم نمیآورد و در میدان رقابت حرفهایتر و قابل باورتر ظاهر میشود.
به طور مثال در صحنه تعقیب و گریز عبدالحمید (هوتن شکیبا) با ماموران در صحرا، آبیار چنان با ظرافت و شجاعانه از دوربین و قاببندی بهره میگیرد که یادآور فیلمهای موفق وسترن است. با این تفاوت که در اینجا قهرمانها و ضدقهرمانها به جای اسب سوار بر ماشینهایشان هستند.
یکی از نکات جذاب فیلم، شکلگیری رابطه عاشقانه فائزه و عبدالحمید در یکسوم ابتدایی فیلم است. رابطه عاشقانهای که ذرهذره تبدیل به خشونت و انتقام میگردد. بذر نفرت کمکم در وجود این زن و شوهر رشد میکند تا در پلان پایانی حتی عشق هم توان مقابله با آن را نداشته باشد.
«شبی که ماه کامل شد» در طول دو ساعت و حدودا ۲۰ دقیقه یک تریلر نسبتا متفاوت را در معرض دیدگان مخاطب به نمایش میگذارد که هم در قصهگویی و هم در بازیها در مقایسه با دیگر آثار مشابه حرف بیشتری برای گفتن دارد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه