خام‌دستی و هدر رفتگی/ نگاهی به فیلم «سرکوب»

سینماسینما، محمدرضا مقدسیان

امر تازه‌ای نیست سراغ گرفتن اهالی هنر نمایش از مدیوم سینما. امر تازه‌ای نیست این‌که عدم شناخت صحیح از تفاوت کارکرد بیان سینمایی و بیان نمایشی و صحنه‌ای بلای جان یک فیلم شود. «سرکوب» ساخته رضا گوران را هم باید به جمع آثار آسیب‌دیده از این ناحیه اضافه کرد. پرواضح است که مراد این قلم قطعیت قائل شدن برای این برداشت که تئاتری‌ها در سینما موفق نمی‌شوند نیست. قطعا مراد این هم نیست که سینمایی‌ها به سمت تئاتر نروند و برعکس. مراد آن است که زبان بیان سینمایی زبان تصویر، موقعیت‌های دراماتیک مبتنی بر قابلیت‌های حرکت دوربین، اندازه نما و کنش و واکنش‌های درونی و بیرونی میان شخصیت‌هاست. شاید این نکته مطرح شود که مگر در هنر نمایش از این کنش و واکنش‌ها خبری نیست؟ پاسخ این است که بلی. اما چه امری باعث می‌شود این مقایسه در ذهن شکل بگیرد؟ آیا صرفا شناخت از عقبه کارگردان؟ پاسخ منفی است. اولین ویژگی نه‌چندان خوشایند «سرکوب» پرحرف و پردیالوگ بودنش است. به بیان بهتر، باید گفت بخش عمده روابط، موقعیت‌های داستانی، دغدغه‌ها و کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها، زمینه‌های رشد و رخدادهای بیرون از جغرافیای وقوع داستان همگی از طریق دیالوگ و مونولوگ‌هایی حجیم و توضیحی و نه موقعیت‌های پرکشش دراماتیک و در قالب زبان بصری، منتقل می‌شوند. این ویژگی شاید روی صحنه تئاتر و در قالبی پذیرفته‌شده (در هنر نمایش) برای مخاطب معنی پیدا کند، اما در مدیوم سینما و جایی که مخاطب انتظار دارد یک اثر سینمایی را روی پرده سینما و با آن اندازه نما تماشا کند، نوعی کم‌کاری، نابلدی و خام‌دستی تلقی می‌شود. در واقع تغییر مدیوم از نمایش به سینما کارکرد برخی رفتارها و شیوه‌های روایی را از اساس تغییر می‌دهد. دیگر ویژگی نه‌چندان مطلوب این فیلم شیوه تدوین و حرکت دوربین در آن است. دوربین گویا بناست به شکلی شناور در فضا حرکت کند و به نوعی روایت‌گر حضور غیرفیزیکی پدر نه‌چندان دوست‌داشتنی خانواده باشد. این مهم با تکیه بر تبدیل شدن یک اندازه نما به اندازه نمایی دیگر، یا پرهیز از تقطیع نماها برای انتقال تداوم بی‌انقطاع حضور راوی و شاهد ماجراست. اما همین اصل هم در خود فیلم نقض می‌شود و با تزریق کردن چند نمای بی‌ربط با منطق بصری ارائه‌شده از سوی خود فیلم که به خلوت تک نفره یا دو نفره شخصیت‌ها اختصاص پیدا کرده، زیر سوال می‌رود. نتیجه این‌که شمایل بصری فیلم تمهیدی بوده برای از بین بردن تختی و ناپختگی شیوه روایت داستانی و دیالوگ‌نویسی در کار، که بیش از آن‌که کارکردی دراماتیک یافته باشد، به خوش‌رقصی دوربین و فیلم‌بردار بدل شده است. نتیجه این‌که «سرکوب» یک فیلم پرپتانسیل اما هدررفته است؛ چه که کارگردان و نویسنده‌اش به‌درستی توان درک تفاوت‌های بیان سینمایی و نمایشی را نداشته است.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 132090 و در روز پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۸ ساعت 11:45:04
2024 copyright.