به گزارش سینما سینما ،احمدرضا درویش در این برنامه درباره آرزوی خود برای ساخت فیلمی با مضمون فتح خرمشهر چنین گفت: از دیرباز دو آرزو داشتم؛ یکی اینکه در کارنامهی سینمایی من فیلمی دربارهی نهضت عاشورا باشد و کارنامهی سینمایی من به نام حضرت سیدالشهدا (ع) متبرک شود؛ این آرزوی بزرگ من بود که محقق شده است. آرزوی دیگرم تولید فیلمی دربارهی آزادی خرمشهر است با نام «شکوه پیروزی» که از گفتن حرفش هم میترسم، چون کار بسیار وسیع و بزرگی است. اگر توفیقی باشد سراغ آن هم میرویم. بههرحال این قضیه جزو رویدادهای عمیق تاریخ معاصر ماست. من توفیق داشتم که در دوران هشت سال دفاع مقدس فیلمبردار عملیاتهای مختلف باشم و این احساسات همراه نسل ماست و ما هنوز کمابیش درگیر مسائل جنگیم.
/فتح خرمشهر داستان ندارد/
بهروز افخمی کارگردان سینما در سالهای اخیردر مصاحبه های خود به نکته جالبی درباره فتح خرمشهر اشاره کرده بود . او که همیشه از علاقه خود به ساخت فیلمی درباره حصر آبادان سخن گفته ، دریکی از مصاحبه های خود دراین باره گفته است :دوست دارم درباره حصر آبادان فیلم بسازم. برای اینکه حصر آبادان داستان دارد و فتح خرمشهر داستان ندارد!آنجا همه از اولش می دانند چه می شود. اما حصرآبادان اولین حرکت ایران در جریان یک جنگ کلاسیک بود که به صورت غیر کلاسیک انجام شد و هنوز مردم می خوهند بدانند چطور در حالی که ارتش خودش را جمع وجور نکرده بود دریک جنگ کلاسیک برنده شدیم
ناصر تقوایی کارگردان مطرح سینمای ایران از جمله افرادی بوده که تمایل به ساخت فیلمی درباره خرمشهر داشته است .ناصر تقوایی درمهر ۹۲ در گفت وگوی خود باشرق از ماجرای مخالفت بهشتی با ساخت فیلمی درباره خرمشهرتوسط او سخن گفته است .به گزارش سینما سینما ، آقای تقوایی گفته است :یک فیلمنامه نوشته بودم که باید در بقایای ویران خرمشهر پس از جنگ ساخته میشد. دکورهای واقعی کاملا آماده بود. کافی بود کار تولید میشد. داستان خیلی سادهای هم داشت. در زمانی از جنگ، همه مردم از خرمشهر خارج شدهاند. در شرایطی که شهر کاملا تخلیه شده است. از چهارسوی ویرانهها چهار مرد بیرون میآیند که هیچیک زبان هم را نمیفهمند. آنها تصمیم ندارند، شهر را ترک کنند. هر چهار مرد در مسجدجامع پناه میگیرند. یک عرب بومی خوزستان، یک بلوچ، یک خراسانی و یک آذربایجانی. در همین وضعیت از آسمان هم مدام گلوله و خمپاره میبارد. تصویری از دشمن در سراسر فیلم دیده نمیشود. حضور دشمن را از طریق همین اصابت خمپارهها و آتشبار توپخانه میتوان حس کرد. این چهار نفر در مدت دو، سه روزی که با هم هستند، برای ارتباط با هم، زبانی قراردادی وضع میکنند: با ایما و اشاره. زبانی که تماشاگر هم به خوبی آن را میفهمد. هر چهارنفر درحالی که برای دفاع از شهر برای خود مسوولیتهایی قایل شدهاند، در روز آخر شهید میشوند. رفاقت، ازخودگذشتگی، ایثار و نهایتا شهادت را میتوان در این فیلم دید. اما سیدمحمد بهشتی آن را نپسندید. پس از پایان جنگ در حالی که مردم هنوز به خرمشهر بازنگشتهاند و خیابانهای ویران هنوز خلوتاند. میشد تولید فیلم را در همان دکورهای واقعی شروع کرد. اما نگذاشتند. خرمشهر تمام در و دیوارش ترکش خورده بود. مسجد جامع که از سرتاپا گلوله و خمپاره خورده بود بیآنکه گنبد و گلدستهاش فروبریزد که خودش یک معجزه بود. همهچیز مهیا بود تا کار فیلمبرداری را آغاز کنیم. اما «بهشتی» به من میگوید، برو داستان دیگری بساز. من میپرسم چگونه میتوان چنین شرایط طبیعی و کاملا آمادهای را برای ساخت یک فیلم سینمایی جنگی تدارک کرد؟ اصلا احتیاجی به دکور نبود. اصلا خرج چندانی نداشت. ضمن اینکه با ساخت این فیلم، تصاویر واقعی خرمشهر را در جنگ میشد برای همیشه جاودانه کرد که خودش یک سند تاریخی بود. هرچه تقلا کردم، فایدهای نداشت. مخالفت او به این دلیل بود که میگفت هر چهارنفر باید مذهبی باشند که من میگفتم اگر هر چهارنفر اعمال و رفتارشان عین هم باشد که دیگر کنتراستی بین آنها به وجود نمیآید. صحیح این است که بین آنها تفاوتهایی وجود داشته باشد که این تفاوتها در داستان بود. بهشتی نمیپسندید. بالاخره نگذاشت و فیلم هم ساخته نشد. نام این فیلم را میخواستم «مسجد جامع» بگذارم که متاسفانه نشد.