نوشتن از «اجارهنشینها» در گام نخست ساده جلوه میکند. برشمردن نکات مثبت فیلمنامه و کارگردانی و انتخاب درست نقشها و بازیهایی که در عین یکدستی هریک حس و رنگی متفاوت دارند و موقعیتهای فراموشنشدنی که پیدرپی هم میآیند و مجال حتی دمی چشمبرگرفتن از دنیای فیلم را به مخاطب نمیدهند، احتمالا نخستین نکاتی هستند که هنگام نوشتن از «اجارهنشینها» به ذهن میرسند؛ فیلمی که عیارش سال به سال بیشتر هویدا میشود و دیگر برای کسی مهم نیست در کدام بخشها نامزد شد، چه جوایزی گرفت و چه اتهامات و نامهنگاریهایی در پی آورد. فیلم ماندنی بهتنهایی و فارغ از بار سنگین تحسینها و اتهامها و جوایز، بر زمان غلبه میکند و در نهایت میماند و در مقابل، فیلمی که ماندگار نباشد، با انبوهی جایزه داخلی و خارجی، با ظهور نخستین نشانههای گذشت زمان و تغییر زمانه به گوشهای فراموششدنی از تاریخ تبعید خواهد شد.
در «اجارهنشینها» اتفاقی افتاده است. فراتر از برجستگیها و آن سوی برگهای برنده داستانی و اجرایی فیلم، در جهانش اتفاقی افتاده که به کلام درنمیآید. کم ندیدهایم و ستایش نکردهایم آثاری را که همه چیزشان درست است، اما روحی که در این فیلم هست، نشاطی که ربطی به کمدیبودنش ندارد، انسجامی که هست و دیده نمیشود، طراوتی که در هر پلان به چشم میخورد، اجرایی که درخشان است اما به رخ کشیده نمیشود، داستانی که به انبوهی تفسیر نشانهشناسانه و اجتماعی و سیاسی راه میدهد اما راه بر لذتبردن نمیبندد، یلهبودنی که به شلختگی پهلو نمیزند، آدمهایی که سادگیشان جلوه بلاهت به خود نمیگیرد و حسابگریشان به سیاسبودن نمیرسد، موقعیتهایی که دل ما را از فرط خنده به درد میآورند اما تهی از هر اغراقی، واقعی و بهاندازهاند، در کنار هم اثری ساختهاند که فراتر از خنداندن بیننده، هوش از سرش میبرد.
بارها به تماشای این فیلم نشستهام.به هر بهانهای و در هر حسوحالی بارها تصمیم گرفتهام اینبار در فیلم دقیق شوم و راز مکتومش را بگشایم و برای توصیفش واژهای بیابم، اما تا به خود میآیم، دیوارها از هم شکافته و ستونها پاشیده و عباسآقا سوپرگوشت و برادرش در خانه توی رو هم ایستادهاند و سیل راه افتاده و آقای قندی و سالک و آقای سعدی را با خودش برده است. «اجارهنشینها» همان کلیت فراتررفته از اجزاست. راز فیلم راز همان لحظهای است که افسار قلم از دست نویسنده رها میشود و چیزی روی کاغذ میآید فراتر از تصور حتی خود او. «آن»یاست که از ترکیب رنگهای یک تابلوی نقاشی میزاید و خالقش را هم به حیرت وامیدارد. دمی است که خوانندهای پس از سالها تمرین ردیفهای آوازی از همه آنها عبور میکند و خود اشک شوق و شگفتی به چشم میآورد. وگرنه مهرجویی که این همه دقت و پشتکار را در دیگر فیلمهای آن دورهاش رعایت میکرد. فیلمهایی که پس از «اجارهنشینها» جلوی دوربین برد و زمان ساخت هریک طبیعتا تجربهای بیشتر از دوران کارگردانی این فیلم داشت.
یادم نیست کجا از قول مهرجویی خواندم که داخل و خارج ساختمان این فیلم دو جای متفاوتاند؛ یعنی سکانسهای داخلی در خانهای بوده و سکانسهایی که مقابل ساختمان میگذرند، جایی دیگر. این هم بهانهای شد که باز به تماشای فیلم بنشینم و باز شگفتزده شوم از کار زندهیاد ژیلا مهرجویی در مقام منشی صحنه. اصلا انگار در این فیلم همه از خود فراتر رفتهاند و بیش از همه خود مهرجویی که فیلم قبلیاش، «مدرسهای که میرفتیم»، نشان از این داشت که هنوز خودش را پس از انقلاب ۵۷ پیدا نکرده و تحولات اجتماعی جامعه ملتهب پس از پیروزی انقلاب در او، که همواره حساس بوده به این تغییرات، رسوب نکرده. «اجارهنشینها» همان فیلمی است که همه را مطمئن میکند مهرجویی میتواند سینماگر اثرگذار پس از انقلاب هم باشد. خودش را در روزگاری سپریشده جا نگذاشته و همچنان میتوان از او انتظار کارهای جدید داشت. انتظاری که مهرجویی طی دو دهه بعد به بهترین شکل پاسخش را داد. باز نمیدانم کجا خواندم و گوینده خود مهرجویی بود یا کسی دیگر که مدعی شده بود «اجارهنشینها» حتی یک پلان اضافه ندارد. این درستترین ادعایی است که میتوان درباره این فیلم مطرح کرد. «اجارهنشینها» از استادانهترین فیلمهای تاریخ سینمای ماست. همزمان با «ناخداخورشید» به جشنواره پنجم فیلم فجر آمد و عزتالله انتظامی هم در رقابتی دشوار جایزه بازیگری مرد را به داریوش ارجمند باخت. در تحلیل فیلم درخشان تقوایی میشد از همینگوی و هاوارد هاکس سخن گفت، اما «اجارهنشینها» به این رویکردها و نامها راه نمیداد. تازه کمدی هم بود. آن گارد ناخواستهای که در ناخودآگاه روشنفکرنمای ما نسبت به کمدی وجود دارد، نگذاشت این فیلم را چنانکه سزاوارش بود، ستایش کنیم. این احساس که مگر میتوان از فیلمی اینقدر لذت برد و با تماشایش بلند خندید که مخاطبان عام را هم غرق در لذت و خنده میکند، ما را کمی دیر به قاطعیت این اعتراف رساند که با یکی از بهترین فیلمها- نه فقط کمدیها-ی تاریخ سینمایمان طرفایم. فیلمی که حتی اگر کسی آن را بهترین فیلم سینمای پس از انقلاب هم بخواند، میتوان به او حق داد. فیلمی که ۳۰ساله شده و… مانده است. فیلمی که باید به سازندهاش گفت ممنون جناب مهرجویی بابت این تندیس خوشتراش، این گوهر همچنان و همیشه درخشان، این قند مکرر. ۳۰سالگیاش مبارکتان باشد.