حالا ربط تمام این حرفها به اسکار و فیلم فروشنده چیست؟ موضوع این است که بسیار بعید است که ما مردم ایران بتوانیم فارغ از علاقه به این فیلم و به مراسم اسکار، با هم در شادمانی برایِ برندهشدن این فیلم شریک شویم. بهزودی مخالفخوانیها آغاز خواهد شد و البته هیچ اشکالی هم در مخالفخوانیِ با دلیل و مدرک و استدلال وجود ندارد. مشکل این است که بسیاری وقتها مخالفخوانیها یا شخصی هستند، یا بیمنطق، یا ازپیشتعیینشده و بیتعقل و جناحی. برایِ همین هم زمان از من پیشی گرفت و در همان اولین لحظات شادمانی، مخالفخوانها را به یاد آوردم که بهتازگی در فضایِ مجازی پیگیرشان شدهام. و این یادداشت کوتاه را درواقع انگار دارم برایِ آن مخالفخوانهای جهان مجازی مینویسم که از همین حالا و چهبسا از دیشب بازی را شروع کردهاند. میخواهم بگویم من درک میکنم و میپذیرم که این فیلم را بهترین اثر سازندهاش ندانیم و نقدهایی بر آن وارد کنیم. من درک میکنم و میپذیرم که به مراسم اسکار اعتماد نکنیم و حواسمان به پشتپردههای احتمالیاش باشد. اما درک نمیکنم و نمیپذیرم که چطور میشود این جایزه را یک اتفاق بزرگ و ویژه و بسیار مثبت در وضعیتِ سرزمین ما ندانست، وقتی میتواند جنگ محتملی را در نطفه خفه کند و احتمالش را پایین بیاورد: حمله به سرزمین مردمی که سینمایش اینطور پیشرفته و جهانگیر است ممکن نیست. یا دستِکم بهآسانیِ حمله به سرزمینی نیست که هیچ بروز فرهنگی در جهان ندارد. این جایزه میتواند به صاحبان قدرت بگوید که هنوز هنر بیمرز است و هنوز از سیاست جلو میزند. فکر میکنم در این نکتهها اماواگری وجود ندارد و همینها کافی است که اسکارِ دوم فرهادی را بزرگترین پیروزی در برابر سیاست بدانیم. جایی که صدایی بلندتر از صدای آنها به گوش میرسد.
جایی که میشود به یک شادمانی ملی رسید. تأکید میکنم که من دارم از کاربرد این جایزه حرف میزنم. نه از فیلم، نه از اسکار و نه از هیچچیز دیگر. از جایی که بشود ما را در دنیا با سینمایمان بشناسند، از جایی که سینمای خوابآلود رونق بگیرد و راه جوانترها گشوده شود. از جایی که محافل فرهنگی در تمام جهان سال آینده وقت و هزینه بگذارند تا هنر و سینمای ایران را تحلیل کنند. از جایی که جنگهایی صورت نپذیرد، از جایی که صدایی شاعر از صداهای دیگر حاکم رساتر شود و اینجا، جایی است که میشود مخالف نخواند و یکصدا شادمانی کرد و به فیلم و سازندهاش تبریک گفت.