محمد تاجیک :«مهاجر» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا،در ایام تعطیلات آخر هفته از شبکه یک سیما پخش شد.
به گزارش سینماسینما ،این فیلم که با بازی علیرضا خاتمی و ابراهیم اصغرزاده ساخته شده،از ساخته های ابتذایی حاتمی کیاست . در خلاصه داستان این فیلم آمده است : هواپیماهای بدون سرنشین مهاجر که از روی زمین کنترل میشود جهت انجام عملیاتی شناسایی در پشت خطوط دشمن به کار گرفته میشوند. بهدلیل برد محدود دستگاه کنترل، خلبانان در دو ایستگاه مقابل، رودرروی هم و در خطوط دشمن مستقر میشوند. خلبانی که به خطوط دشمن نفوذ کرده، در حالی که با دشمن درگیر میشود، با مهارت عملیات شناسایی را انجام میدهد و هواپیما را در هوا تحویل خلبان دوم میدهد. در حالی که …
/مهاجر نقد دوران سازندگی است/
ابراهیم حاتمی کیا در مصاحبه ای که سال گذشته درباره این فیلم انجام داد گفته است :«مهاجر» همزمان با دولت سازندگی، بعد از ارتحال امام ساخته شد. قصه مهاجر را در ایام بستری شدن امام نوشتم که توفانی دردل سربازان دهه چهلی امام خمینی بود. فیلمنامه های اولی ام خیلی رادیکال بود. هواپیمای «مهاجر» به مثابه وجدان بیدار نسلی جنگ، از فراز نیستان های مجنون میزهای مذاکره را می دید و دردسر می ساخت. مهاجر عکس می انداخت و چیزهایی رالو میداد. خیلی تلاش می کنند سرنگونش کنند، ولی فرار می کند. در بازنویسی ها این لحن تعدیل پیدا کرد و شد فیلم «مهاجر» که یک عده از بچه ها طی ماموریت در نیستان گم شده اند و باید مهاجر آنها را پیدا کند، ولی مسئولان از مهاجر انتظار کار دیگری دارند. شد حکایت بشنوازنی مولانا. خب، این نقد است دیگر. اصلا جوهره و انگیزه اصلی برای اینکه این قصه شکل بگیرد براساسی همین انگیزه بود. نقد دوران سازندگی، که نباید بچه ها را در نیستان ماموریت تنها بگذاریم.(بخشهایی از مصاحبه حاتمی کیا با نشریه مثلث .اردیبهشت ۹۵)
/هوشدن به خاطر نام بردن از امام خمینی/
حاتمی کیا در اظهار نظر دیگری در جشنواره فیلم روح الله در سال ۹۵درباره فیلم مهاجر گفته است :من را به خاطر اینکه در فیلم مهاجر از نام امام خمینی استفاده کرده بودم در جشنواره های اروپایی هو می کردند در یکی از همین نمایشها و جشنواره که من را هو کردند مخملباف پایم را گرفت و به من گفت هیچ واکنشی نشان نده!بعدها که می خواستند از کرخه تا راین را در نمایشهای خارجی نشان دهند کلی حالم بد شد و مخالفت کردم.
/حواشی اکران مهاجر در اتریش/
حاتمی کیا در جای دیگری گفته است :وقتی در اتریش فیلم “مهاجر” اکران شد؛ یک صحنههایی در فیلم هست که وقتی میخواهند هواپیما را در آسمان دست به دست کنند، دیالوگ دارد که میگوید: «اللهاکبر… خمینی رهبر» در دیدهبان هم چنین پلانی داریم؛ در سینما من را به خاطر همین دیالوگ هو کردند؛ یعنی همین که خمینی رهبر میگفتند. جَو را میخواهم بگویم که به چه شکل بود.
/روایت شهید آوینی از مهاجر/
«شهید آوینی» در نقد فیلم «مهاجر» ساخته حاتمیکیا اینچنین می نویسد:مخاطب این فیلم فلاسفه و روشنفکرها نیستند، مردم هستند و اگر ما بخواهیم «سرزمین فلسفی» کنیم و مطلبی را با فشار فلسفه از درون فیلم بیرون بکشیم، به فیلم «مهاجر» ظلم کردهایم ـ اگرچه قابلیت را دارد و مثلاً درباره نگاه فلسفی حاتمیکیا به «ابزار» و «تکنولوژی» میتوان مقالهها نوشت، چرا که او به پهباد مثل یک وسیله بیجان نگاه نمیکند؛ پهباد جان میگیرد، روح اسد و علی و اصغر و غفور در آن میدمد و اصلاً از همان آغاز کار زنده است. در تفکر حاتمیکیا نهتنها انسانها مسیطر و ابزار تکنولوژی نیستند، بلکه «وسیله» جان دارد
در فیلمهای حاتمیکیا همه چیز زنده است. فیالمثل نی محمود را به یاد بیاورند که زنده است. رابطه محمود با نیاش، رابطه انسان با یک وسیله بیجان نیست، رابطه غریب دورماندهای است که با همدم خویش راز میگوید.
حاتمیکیا با روح اشیا سر و کار دارد نه با جسم آنها، و این مستلزم نحوی «رازدانی و رازداری» است که اصلاً مردم این روزگار سیطرهتکنیک و سلطنتابزار سالهاست که با آن غریبهاند و بگذارید راستش را بگویم: سینما نیز چه دشوار قالب معرفتی چنین عارفانه واقع میشود؛ اما شده است. حاتمیکیا توانسته است که بر تکنیک پیچیده سینما غلبه کند، حجابهای تصنع و تکلف و صورتگرایی و انتلکتوئلیسم را بدرد، از سطح عبور کند و به عمق برسد و با سینما همان حرفی را بزند که «حزبالله» میگوید. رودربایستی را کنار گذاشتهام؛ زدن این حرفها شجاعتی می خواهد که با عقل و عقلاندیشی و حتی ژورنالیسم جور درنمیآید، چرا که حزبالله حتی میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان. اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیدهام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است.
آوینی در ادامه مطلب درخصوص شخصیت ابراهیم حاتمیکیا چنین مینویسد: شاید باشند فیلمسازانی که مهارت تکنیکیشان در سینما از حاتمی کیا بیشتر باشد، اما هیچکدام «بسیجی» نیستند . . . و من به بسیجیان امید بستهام؛ نه من تنها، همه آنان که تقدیر تاریخی انسان فردا را دریافتهاند و میدانند که ما از آغاز قرن پانزدهم هجری پای در «عصر معنویت» نهادهایم.
ظهور حاتمیکیا در سینمای انقلاب واقعهای است نظیر انقلاب. هرکس سینما را بشناسد و آدم مغرضی هم نباشد، قدر حاتمیکیا را به مثابه یک فیلمساز در خواهد یافت. اما حاتمیکیا فقط در این حد توقف ندارد. او در عرصه سینما مظهر انسانهایی است که با انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ظهور کردهاند و آنان را باید «طلایهداران عصر معنویت» خواند. او یک «بسیجی» است.
در میان کلمات، کلمهای بدین زیبایی بسیار کم است: «بسیجی». نه از آن لحاظ که سخن از موسیقی الفاظ میرود و نه از لحاظ ایماژی که در ذهن میسازد؛ نه، جای این حرفها اینجا نیست. از آن روی که این کلمه بر مدلولی دلالت دارد که تجسم کامل آن روحی است که در «آوردگاه جهاد در راه خدا» تحقق یافته است. بگذار بگویند فلانی رمانتیک مینویسد، اما من اگر بخواهم در بند این حرفها باشم، دیگر نمیتوانم عاشق بسیجیها بمانم. اما تو «ابراهیمجان»، بسیجی و عاشق بمان و جز درباره عشاق حق و بسیجیها فیلم مساز، و هرگاه خسته شدی، این شعرگونه را که یک جانباز برایت نوشته است، بخوان:
ای بلبل عاشق، جز برای گلها مخوان!
دست دعای دلسوختگان
آنهمه بلند است
که تا آسمان هفتم میرسد.
من پاهایم را بخشیدهام
تا این دل سوخته را
به من بخشیدهاند.
اما اگر پاهایم را باز پس دهند
تا این دل سوخته را بازستانند
آنچه را که بخشیدهام
باز پس نخواهم گرفت.
دل من یک شقایق است، خونین و داغدار.
ای بلبل عاشق،
جز برای شقایقها مخوان!
/ما مثل فیلم «مهاجر» که پروازمان کور است ، با دل و قلبمان پیش می رویم/
جالب است بدانید حاتمی کیا در بخشهایی از اظهارات خود دربرنامه پارک ملت در سال ۹۰گفته است :خانواده شهید دیگر بحث روز و کاکل نظام است. اما هنوز جزو متلکهای نظام است که آیا فرزند شهید سهمیهای به دانشگاه رفته یا خیر… متاسفانه ما هنوز کتابی نداریم که بخواهد برای ما خط ترسیم کند و بگوید که من چقدر باید کار کنم. اصول ثابت در حوزه این نظام چیست؟ من روی چه باید تکیه کنم که قطعی باشد؟ من روزنامه نیستم که از این هفته تا هفته بعد لحنم تغییر کند و به روی خودم نیاورم. دو الی سه سال وقت میبرد تا این اتفاق بیافتد. مثل فیلم «مهاجر» که پروازمان کور است و با دل و قلبمان پیش میرویم.