سینماسینما، نیکان راست قلم:
بعد از فیلم های اخیر میرکریمی قصر شیرین یک تجربه ی امیدوارانه است. یک فیلم جاده ای خوش ریتم و چشم نواز که می رود تا خاطره ی خوب “خیلی دور خیلی نزدیک” را تا حدی دوباره زنده کند. شخصیت هایی باور پذیر دارد با بازی هایی دلنشین و گرم و قصه اش را هم بی عجله و با سخاوت تعریف میکند و به درستی اطلاعات میدهد. قصه ی بازگشت پدری که حامد بهداد سرخوردگی اش را با تسلط و پختگی بازی میکند و ناخواسته همسفر شدنش با بچه هایی که از پنجره ی دنیای معصوم کودکی پدر را نگاه میکنند و برای همین است که او را همچنان قهرمان میخواهند. مردی که هر جور حساب کنی بازنده است، در رابطه با همسر قبلی اش، در رابطه با زن فعلی اش و در رفتار با بچه هایش مقصرِ بی چون و چراست.
خسته و عصبی و بی اخلاق است و جور همه ی اشتباهاتش و شانه خالی کردن هایش را زنی که دیگر نیست کشیده است اما با همه ی اینها دوستش داریم و دلمان میخواهد به رستگاری برسد و به همین دلیل است که پایان فیلم (همان تماشای کلیپ تصویری و نجات روباه) برایمان شتاب زده و ساده انگارانه و سطحی است و نمی تواند تحولی برای شخصیت اصلی باشد و همه چیز را حیف میکند.
تصاویر و موسیقی اش هم به دل می نشیند. مثل صحنه ی درخشانی که پدر، دخترکش را بغل میکند تا نفس راحتی بکشیم و دلمان تنگ شود برای این لحظات عمیق انسانی مختصِ سینمای میرکریمی که در فیلم رنگ باخته و کم است.