سینماسینما، حسین عیدیزاده:
«نوکتوراما» برتران بونلو همه چیزش معماست، از عنوان فیلم بگیر تا همه آنچه در دو ساعت و ۱۰ دقیقه فیلم شاهد آن هستیم. نام فیلم میتواند برگرفته از یکی از ترانههای نیک کیو و بد سیدز باشد؛ ترانهای در باب اشتیاق و تمنایی برای با هم بودن و غیرممکن بودن آن و درنتیجه پناه بردن به نوکتوراما، به شب و زندگی شبانه، به شب بهعنوان ماوایی برای فرار و گریز از هرآنچه در روز دیدهایم. از طرفی عنوان فیلم میتواند بازی با کلمه نوکتورن، یا همان موسیقی شبانه باشد که به تعبیر و تعریفی قطعهای موسیقی است که برای نواختن در شب ساخته شده یا حالوهوای شبانه دارد و حتی میتوان فراتر رفت و گفت عنوان فیلم از دو عبارت نوکتورن و دراما شکل گرفته و معنایش درام شبانه است و واقعیت اینجاست که هر سه برداشت، پس از تماشای فیلم قابل قبول و درک هستند.
«نوکتوراما» ماجرای چند جوان است که دست به بمبگذاری میزنند و شب در فروشگاهی تعطیل پناه میگیرند. داستان فیلم به همین سادگی است. جداسازی شب و روز با مفهوم درام شبانه سازگار است؛ پناه بردن جوانها به موسیقی و انتخاب دقیق این قطعههای موسیقی – از قطعاتی که خود بونلو ساخته و حالوهوای موسیقی امبینت دارند تا قطعات پاپ و راک – به معنای موسیقی شبانه نزدیک میشود و شرح مینیمال بونلو از اشتیاق و تمنای عاطفی کاراکترهایش، نزدیک شدن و دور شدن آنها، عواطف بیانشده و پنهانشان فیلم را با قطعه نیک کیو و بد سیدز پیوند میدهد. به عبارتی «نوکتوراما» نه فقط یک درام با موضوع حمله تروریستی یا خرابکارانه – مسئلهای که فیلم با ابهام با آن برخورد میکند تا دو رویکرد را بررسی کند – بلکه درامی درباره احساسات عاطفی و درونیات بیاننشده یک نسل در دنیای امروز است که معلوم نیست از روی سردرگمی یا باور دست به کاری باورنکردنی میزند.
فیلم بونلو در نیمه اول، یعنی همان بخشی که با گروه آشنا میشویم و برنامه بمبگذاری در چند ساختمان -وزرات امور داخلی فرانسه، بورس و یک آسمانخراش مجلل – را دنبال میکنیم، با تاکید بر سکوت و به حداقل رساندن دیالوگ و تاکید بسیار بر جزئیات ما را به یاد سکانسهای تعلیقآمیز سرقت یا عملیات در فیلمهای ژان پیر ملویل میاندازد. از طرفی دوربین روی دستی که شخصیتها را مثل ناظری بدون دخالت دنبال میکند، یادآور «فیل»، شاهکار گاس ون سنت با موضوعی مشابه است و صحنههای حضور جمع در فروشگاه و بهویژه لحظاتی که چندنفری با هم نشستند و همکلام شدند، یادآور ژاک ریوت هم هست و عنوانبندی فیلم ما را به دنیای «بزرگراه گمشده» دیوید لینچ میبرد. فیلم بونلو انگار حاصل مدتها فکر کردن این فیلمساز به سینما و اتفاقهای پیرامونش است. (جالب اینجاست که بونلو در مصاحبهای با ویلجویس اشاره کرده یکی از منابع الهامش برای فیلم «حمله به منطقه ۱۳» جان کارپنتر بوده که در آن هم گروهی در محلی از دنیای بیرون جدا میافتند و این دامنه تاثیرپذیری او را گستردهتر هم میسازد.) موقع تماشای فیلم نمیشود به ماجرای شارلی ابدو و اتفاقهای تروریستی که بعدا در فرانسه رخ داد، نیفتاد و خالی از لطف نیست بدانیم که بونلو شش سال پیش فیلمنامه را نوشته و به عبارتی خشونتی را که فرانسه حالا از آن رهایی ندارد، پیشبینی کرده؛ خشونتی که به قول یکی از شخصیتها راه فراری از آن نبود و رخ میداد.
«نوکتوراما» از طرفی در فصل فروشگاه و به عبارتی زندانی شدن شخصیتها در آن لحن و حالی استعاری هم به خود میگیرد؛ دو تا از شخصیتها بهطور جداگانه با مانکنهایی با لباسی کاملا مشابه خود روبهرو میشوند و یکی از شخصیتها با نقابی طلایی ما را به تئاترهای دوران رُم باستان میبرد. تاکید فیلمساز بر مانکنهایی که لباس بر تن دارند، یا بیمصرف در انبار افتادهاند و همچنین بازیهایی که جوانهای فیلم در ساعات پس از عملیات خرابکارانه خود پیش میگیرند – از لب زدن موسیقی با لباس مبدل تا ماشینسواری و امتحان کردن انواع لباسها – میتواند در سطح نقدی بر مصرفگرایی باشد و در لایههای زیرین به معصومیت و سرگشتگی این جوانها اشاره کند. هر کدام از این جوانها میتوانست زندگی دیگری داشته باشد، میشد در خانه خودشان مشغول وقتگذراندن با دوستان و پدرومادرشان باشند، اما انگار همان زنجیر پنهانی که در ترانه نیک کیو و بد سیدز میشنویم، پای آنها را گرفتار کرده و آنها را به سمت کاری که هرگز از دلیلش سردرنمیآوریم، میکشاند و آنها را از نوکتورامای خودشان دور میسازد.
«نوکتوراما» یکی از جسورانهترین و دلپذیرترین تجربههای سینمایی سال گذشته است (بونلوی ۴۸ ساله در چند سال گذشته چند تجربه جسورانه و دلپذیر دیگر هم دارد: «آپولونید» (۲۰۱۱) و «سن لوران» (۲۰۱۴))؛ فیلمی با لحن و حالی واقعگرایانه و در عین حال با جادویی سورئالیستی که تا مدتها ذهن بیننده را مشغول خود میسازد، درست مثل تصویر صورت آتشگرفته مجسمه ژاندارک – با تمامی بار استعاریاش – و منفجر شدن پنجره ساختمانها که از ذهن کاراکترهای فیلم پاک نمیشدند و حسرت نوکتوراما، آن مامن شبانه را به دل میگذارد .
ماهنامه هنر و تجربه