در رثای عباس کیارستمی پس از چهل روز

کیارستمیمحسن بیگآقا:

یک- عباس کیارستمی مهم است. اینقدر مهم که با وجود نشر خبر درگذشتش در ساعتهای پایانی آن چهارشنبه تیرماه، بسیاری از روزنامهها برایش صفحه اول را از چاپخانه فرا بخوانند و خبر فوت او را چاپ کنند. اینقدر مهم که گروههای سینمایی در شبکههای مجازی تا صبح فعال بمانند، از او بنویسند و شعرها، نقاشیها و فیلمهای کوتاهش را دستبهدست کنند. اینقدر مهم که آیدین آغداشلو او را بعد از عمرخیام نیشابوری مشهورترین هنرمند ایرانی در جهان بداند. اینقدر مهم که تقریبا همه فیلمسازان بزرگ وطن برای دعوت مردم جهت حضور در مراسم خاکسپاری باشکوهش پیام تصویری ضبط کنند. اینقدر مهم که برای رسیدگی به عملکرد تیم پزشکی معالجش ظرف چند روز کمپین و کمیته و تیم پیگیری راهاندازی شود.  اینقدر مهم که…

دو- کیارستمی در زمان حیاتش اعتبار زیادی کسب کرد. مهمترین جایزه سینمایی تاریخ سینمای ایران را دریافت کرد؛ جایزهای که هرچه بیشتر میگذرد، برای دیگران دستنیافتنیتر به نظر میرسد. تقریبا در هر جشنوارهای که داور بود و فیلمی از ایران حضور داشت، فیلم ایرانی جایزهای برد. بهشدت تاثیرگذار بود. صحبت از جعفر پناهی، ابوالفضل جلیلی، بهمن قبادی و… نیست. فیلمسازانی از آمریکای جنوبی نیز از تاثیر کیارستمی بر خود گفتهاند. او مهمترین زن بازیگری را که پس از انقلاب  پا به این خاک گذاشته، به ایران دعوت کرد؛ همچنانکه فرانچسکو رزی نیز با دعوت او به کشور آمد.

سه- شاید کمتر فیلمسازی مثل کیارستمی تا این حد دو منظر متفاوت در دو دوره متفاوت قبل و بعد از انقلاب داشته باشد. نگاه او در فیلمهای بلند بعد از انقلابش، با نگاه او در فیلمهای قبلی فرق دارد. اگر پسربچه فیلم «مسافر» پس از قبول آن همه زحمت، با شیطنت فیلمساز خوابش میبرد و از تماشای مسابقه فوتبال محروم میماند، یا مشکلات لباس عروس، شخصیتهای فیلم «لباسی برای عروسی» را با تعلیق و اضطراب آزار میدهند، یا در فیلم «گزارش» حتی مهرورزی تلخ و عذابآور جلوه میکند، در فیلمهای بعد از انقلاب، کیارستمی نگاهی امیدوارانه دارد؛ با منحنی رو به بالای امید به خوشبختی و تداوم زندگی. مثل عاقبت خوش بچههای بازیگر فیلم «خانه دوست کجاست؟» در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» یا خواستگاری شخصیت حسین در فیلم «زیر درختان زیتون». تحرک و حیات در کمتر فیلم ایرانی مثل «باد ما را با خود خواهد برد» دیده میشود. یک آرامشی در فیلمهایش بود که مخاطب را تسخیر میکرد؛ آرامشی که حتما ساده به دست نیامده بود. او گفته بود با عرفان میانهای ندارد، اما در مصاحبهای از بودا سخن گفته بود. از خیره شدن طولانی به یک گل در خانه نیز گفته بود و فیلمهای کوتاهی درباره موجهای آرام بر ساحل دریا ساخته بود. فیلمهایش را برای لذت بردن از آرامش جاری در آن، بیش از یک بار باید به تماشا نشست. مثل لذت بردن از صحنهای که در آن ماشین از تپههایی که پسربچه فیلم «خانه دوست کجاست؟» از آن بالا دویده بود، بالا و پایین میرود و پیچ میخورد…

چهار- فرانسویها بسیار دوستش داشتند. او کاری را کرد که فرانسویها آرزوی انجامش را داشتند؛ سینما حقیقت ژان روش و بازآفرینی واقعیت یا واقعیتنمایی. عکسهای فیلم «زندگی و دیگر هیچ» نشان میدهند برای بازآفرینی واقعیت چگونه کیارستمی صخرهها را با ماشینهای عظیم جابهجا میکند تا زلزله و تبعاتش طوری باشند که او میخواهد و نه آنطور که واقعا رخ داده! بازی روزگار چنین بود که او برای فیلمی نخل طلا بگیرد که از همه کمتر این ویژگیها را داشت.

 

ماهنامه هنر و تجربه

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 25399 و در روز یکشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت 17:17:10
2024 copyright.