در سینماتک خانه هنرمندان ایران مطرح شد؛ مفهوم «مردم» برای نفی ظلم و نابرابری متولد می‌شود

پانصدوبیست‌وپنجمین برنامه سینماتک خانه‌ هنرمندان ایران، به نمایش فیلم سینمایی «آخرین پادشاه اسکاتلند» ساخته کوین مک‌دونالد محصول ۲۰۰۶ اختصاص داشت.

به گزارش سینماسینما، پانصدوبیست‌وپنجمین برنامه سینماتک خانه‌ هنرمندان ایران که روز دوشنبه ۲۶ دی‌ماه ۱۴۰۱ از ساعت ۱۷ در سالن استاد ناصری برگزار شد، به نمایش فیلم سینمایی «آخرین پادشاه اسکاتلند» ساخته کوین مک‌دونالد محصول ۲۰۰۶ اختصاص داشت.
پس از نمایش فیلم ایمان واقفی جامعه‌شناس و مدرس مطالعات شهری به همراه حمیدرضا یوسفی جامعه‌شناس به نقد و بررسی این فیلم با موضوع «تمامیت‌خواه تنها» پرداختند.
در ابتدای این نشست حمیدرضا یوسفی با اشاره به سه موضوعی که پای آنها در فیلم وسط کشیده می‌شود گفت: در فیلم سه موضوع مشخص مطرح می‌شود ولی هیچ کدام از این سه موضوع آن‌چنان که باید در جریان فیلم بسط پیدا نمی‌کنند؛ تغییر و دگردیسی شخصیت امین هنگامی که در جایگاه قدرت قرار می‌گیرد، موضوع استعمار انگلیس و نسبت آن با آنچه در اوگاندا به رهبری امین می‌گذرد و در نهایت ایستادگی امین در جبهه تقابل با غرب به ویژه انگلیس و آمریکا، اما این نکته نیز وجود دارد که شخصیت اصلی فیلم نه امین بلکه نیکلاس است و آنچه بر اوگاندا می‌گذرد با محوریت و سوژگی نیکلاس روایت می‌شود و نه امین، اگر این نکته را در نظر بگیریم، کارگردان بنایی ندارد تاریخ سیاسی اوگاندا را از ۱۹۷۱ تا ۷۹ به هنگام رهبری امین روایت کند.
یوسفی در بخش دیگری از صحبت‌های خود با اشاره به موضوع استعمار در فیلم گفت: در موضوع روابط استعماری، تلاش کارگردان این است که نیکلاس را بیرون از منطق استعمار قرار دهد، به این معنا که نیکلاس انگار نه نماینده غرب استعمارگر بلکه نماینده غربی است که این‌بار در مقام نجات‌دهنده جهان جنوب است و در فیلم مستشار یا همان نماینده سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس فردی است که بنا دارد زمینه تامین منافع انگلیس را در اوگاندا فراهم سازد و نیکلاس اگرچه در آغاز در تقابل با او قرار دارد اما در ادامه نجات خود از باتلاق اوگاندا را در نزدیکی به همان نماینده دولت استعماری انگلیس می‌داند و روایت کارگردان این تصور را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که در نهایت بار دیگر این دولت غربی -در اینجا انگلیس- است که در مقام نجات‌دهنده قرار دارد؛ آن هم نه فقط نجات‌دهنده مثلاً نیکلاس (که البته دست رد به درخواست نیکلاس می‌زند)، بلکه نجات‌دهنده اوگاندا از زندانی که امین برای مردم ساخته است.
در ادامه ایمان واقفی نیز گفت: من «آخرین پادشاه اسکاتلند» را از آن زاویه‌ که ساختار سیاست و قدرت را نشان می‌داد، دوست نداشتم. امشب از منظر جامعه‌شناسی و سیاست شهری صحبت خواهم کرد نه از نظر تکنیک سینمایی.
وی افزود: فیلم حوادث سال‌های ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۷ مربوط به دیکتاتوری اوگاندا را نشان می‌دهد. لازم است بگویم تا ۱۹۶۲ اوگاندا مستعمره انگلیس بود، فیلم اما به رغم ظواهر انتقادی نسبت به استعمار، اتفاقا از منظر استعماری روایت می‌شود. لازم است به حضور هندی‌ها در اوگاندا هم اشاره کنم و بگویم این موضوع به استعمار انگلیس برمی‌گردد؛ اواخر قرن ۱۹ انگلستان قراردادی با یک تاجر هندی برای توسعه راه‌آهن اوگاندا می‌بندد و بعد از آن شاهد حضور هندی‌ها در اوگاندا هستیم؛ در واقع استعمار انگلیس باعث تاسیس شرکتی تحت عنوان آفریقای شرقی در اوگاندا شد و از آن پس حضور هندی‌ها و پاکستانی‌ها در اوگاندا جدی شد تا اینکه طی پنج دهه هندی‌ها اقتصاد اوگاندا را در دست گرفتند در حالی که تعداد هندی‌ها شاید کمتر از یک درصد جمعیت اوگاندا بود اما بیش از ۶۰ درصد مالیات توسط همان‌ها پرداخت می‌شد.
واقفی مطرح کرد: حضور هندی‌ها در اوگاندا به سیاست استعماری انگلستان برمی‌گردد، از جایی به بعد هندی‌ها که قرار بود توسعه اوگاندا را کلید بزنند اما در نهایت در تصور مردم اوگاندا به آدم‌هایی تبدیل می‌شوند که مخبر انگلستان هستند، بنابراین حس خائن بودن آنها در بین مردم اوگاندا شکل می‌گیرد. عیدی امین دیکتاتور اوگاندا هم بر همین اساس دستور به اخراج آنها می‌دهد. به نظرم فیلم از منظر سینمایی فیلم خوبی بود، پر از درام بود و تا لحظه آخر آن‌را می‌شد دنبال کرد، اما اگر بخواهم به لحاظ جغرافیای سیاسی فیلم را بررسی کنم باید بگویم در فیلم کاراکترهای مختلفی را می‌بینیم؛ یک اسکاتلندی را می‌بینیم که گویا خیرخواه است اما بیش از هر چیزی نژاد اسکاتلندی‌اش برایش مهم است، کاراکتر اصلی هم خودش قربانی یا آسیب‌دیده از استعمار است؛ به‌طوری که کارگردان در همان سکانس اول می‌خواهد این موضوع را نشان بدهد، او به اوگاندا به‌طور تفریحی می‌رود. فیلم به رغم اینکه می‌خواهد نسبت انگلیس و یک کشور دیگر را نشان دهد، اما خودش به دام استعمار می‌افتد.
واقفی با اشاره به دیگر کاراکتر این فیلم با نام عیدی امین مطرح کرد: در فیلم یک نظامی مقتدر را هم می‌بینیم که قرار است اقتدار و پیشرفت را برای کشورش به بار بیاورد؛ در واقع عیدی امین خودش با کودتایی مورد حمایت انگلیس روی کار آمد به این صورت که یک دهه قبل از روی کار آمدن او، اوگاندا استقلال پیدا کرده بود اما آغاز به کار امین به پشتوانه انگلستان انجام شد با این حال فیلم به گونه‌ای است که این موضوع به سمت شرق می‌چرخد.
این جامعه‌شناس به کاراکتری دیگری پرداخت و عنوان کرد: یک زن و شوهر هم در فیلم داریم که از اساس غیر سیاسی هستند، حتی می‌خواهند از مرکز سیاسی دولت و ملت دور باشند، به همین ترتیب در روستا می‌مانند و می‌خواهند خیر جمعی به بار بیاورند.
واقفی مطرح کرد: آخرین کاراکتر فیلم تکنوکرات‌های اوگاندا هستند که توسط خود اوگاندایی‌ها ترور می‌شوند. فیلم نشان می‌دهد کسی که به عنوان ناجی آمده بود اما به یک دیکتاتور خونخوار تبدیل شد و اقتصاد را هم فلج کرد، آن منجی سفیدی هم که قرار بود خیر جمعی به بار بیاورد درنهایت به جایی نمی‌رسد و به این نتیجه می‌رسد که فقط جان خود را نجات بدهد، گویا چیزی نمی‌تواند آفریقای سیاه را از این سرنوشت قحطی و بیماری نجات دهد. «آخرین پادشاه اسکاتلند» از دریچه استعمار، تاریخ اوگاندا را نشان می‌دهد ضمن اینکه تصویر مردم را نیز نشان نمی‌دهد، در واقع چند تصویر بیشتر از مردم نمی‌بینیم آن هم به‌گونه‌ای که یا مریض هستند یا گروهی منفعل که هیچ کاری نمی‌کنند بلکه چشم به یک رهبر مقتدر دوخته‌اند، حتی در جایی می‌بینیم آنها اقلیتی قومی هستند که طرد می‌شوند و درواقع همه علیل، ناکارآمد و منفعل هستند.
یوسفی نیز با اشاره به آنچه که بر امین می‌گذرد گفت: در آغاز فیلم امین خود را نه یک رهبر سیاسی که اتفاقاً مردم معرفی می‌کند و حالا می‌خواهد همین مردم را به رستگاری برساند و چهره متفاوتی از اوگاندا به جهانیان معرفی کند. اما طولی نمی‌کشد که این رستگاری نتیجه عکس می‌دهد و امین در موقعیتی قرار می‌گیرد که برای صرفاً بقای خود در قدرت حاضر است از جانِ مردم نیز بگذرد، چون آن چیزی که اهمیت دارد نه لزوماً تامین منافع مردم اوگاندا بلکه آن تراکم قدرت سیاسی-اقتصادی است که امین می‌کوشد به هر شکل ممکن با اعمال خشونت و چنگ و دندان آن را حفظ کند.
یوسفی افزود: امین چیزی بیشتر از یک رهبر اقتدارگرا است که در پس ذهن خود فکر توسعه داشته باشد و بخواهد اوگاندای جدیدی بسازد که در مناسبات جهانی حرفی برای گفتن داشته باشد، امین از رستگاری اوگاندا حرف می‌زند و همین خواست رستگاری به امین انگار اجازه می‌دهد که از هر وسیله با شیوه‌ای برای رسیدن به هدف خود که همان رستگاری باشد استفاده کند. اینجا دیگر توسعه به خودی خود اهمیت ندارد، بلکه آنچه اهمیت دارد مصلحت قدرت یا دقیق‌تر مصلحت امین است که اگر تامین یا حفظ شود، گویی ملت اوگاندا به رستگاری می‌رسد. در اینجا پای مقوله جنون قدرت نیز وسط کشیده می‌شود ولی به‌نظر کارگردان نتوانسته این شکل‌گیری جنون قدرت را در امین به درستی و یا وضوح به تصویر بکشد، چون ابتلا به این جنون قدرت، معلول قرارگیری در جایگاه قدرتی است که به امین این امکان را می‌دهد که خود را منجی اوگاندا معرفی کند.
یوسفی با اشاره به جنون قدرت امین گفت: در واقع به تدریج ملت دیگر نه مردم که خود امین است و در این لحظه جنون قدرت امین آنچنان پررنگ و سنگین شده است که می‌رود امین را نیز به زمین بزند و امین دیگر ناتوان از بازیگری است و حتی نمی‌تواند تصمیم درستی اتخاذ کند تا تداوم قدرت او تضمین شود.
واقفی نیز با اشاره به موضوع جنبش‌های رهایی‌بخش گفت: روایت فیلم مربوط به سال ۱۹۷۰ است که اوج جنبش رهایی‌بخش در جریان است اما کل این تاریخی که مردم توانسته‌ بودند سرنوشت خود را به دست بگیرند غایب از پرده است.
این جامعه‌شناس اظهار کرد: حالا که در سال ۱۴۰۱ و در جریان رویدادهای امروز هستیم وقتی فیلم را می‌بینم غیاب مردم و تعیین سرنوشت خود برایم دردناکتر می‌شود چون دست کم برایم قابل باور است که در این حوادث اخیر ما کاری کرده‌ایم، به همین دلیل فکر می‌کنم فیلم، استعماری است چون مردم از آن غایب هستند.
وی گفت: من اگر قدرتی برای ساخت فیلم داشتم حتما همان فیلمی را می‌ساختم که این روزها در خیابان‌ها می‌بینیم؛ فیلمی که نقطه ثقل سیاست را به درون مردم بکشد. اگر بخواهیم فیلمی بسازیم که سیاست به پایه‌های مردم برمی‌گردد باید نشان بدهیم این سیاست قرار است که نقطه ثقل آن مردم باشد، پیاپی و بی‌مکان است و قرار نیست در وزارتخانه‌ها و پارلمان‌ها باشد بلکه در زندگی روزمره مردم جریان دارد، چون مردم هر آنجا که احساس می‌کنند تغییر نیاز است وارد عمل می‌شوند و خودشان سرنوشت و آینده خودشان را ترسیم می‌کنند. سیاستی که قرار است مردم به دست بگیرند عرصه نمایش است و اینگونه تکثیر می‌شود.
واقفی مطرح کرد: در این فیلم کارگردان تلاش کرده بگوید استعمار خوب نیست و ژستی انتقادی بگیرد اما به نظرم نتوانسته، موفق باشد. اگر فیلمی بخواهد غیر استعماری باشد می‌تواند به مردم نقشی فعالانه بدهد.
مفهوم «مردم» همان لحظه‌ای است که هیچ نمایندگی به کسی داده نمی‌شود. مفهوم «مردم» در لحظه‌هایی خلق می‌شود که علیه وضعیت ظالمانه شورش می‌کنند و سپس محو می‌شود. به این معنی مفهوم «مردم» خلق‌الساعه است و پس از نمایش نابرابری در برابر دیدگان همه، از بین می‌رود.
ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 183695 و در روز سه شنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱ ساعت 23:09:52
2024 copyright.