سینماسینما، سحر عصرآزاد
فیلم «در سکوت» به واگویههای زنی تنها با رازی پنهان در گذشته میپردازد که میتوانست کنجکاویبرانگیز باشد، اما این یک خطی جذاب به واسطه ساختار روایی و شیوه بسط و گسترش داستانی و گرهگشایی بیمقدمه، از دست رفته است.
نخستین تجربه فیلم بلند سینمایی ژرژ هاشمزاده پس از سالها دستیاری و برنامهریزی و معدود تجربههای بازیگری، بر اساس فیلمنامهای مشترک از مهدی شیرزاد و خودش ساخته شده است.
«در سکوت» که پس از چهار سال به اکران درآمده، داستان زنی به نام سودابه (فاطمه معتمدآریا) است که پس از ۲۰ و اندی سال به بهانه یک موقعیت کاری به ایران بازمیگردد، اما انگیزه اصلی او دیدار با دختر جوانش، ستاره (سوگل خلیق)، است که در آستانه ازدواج قرار دارد.
این موقعیت دراماتیک اولیه وقتی جذابتر میشود که مقدمات به گونهای چیده شده که با خوانشی جدید از مشاغل مدرن هم در قصه مواجه هستیم که مهارت سودابه را منحصربهفرد و بهروز جلوه میدهد، چراکه در ارتباط با تولید برق از زباله است.
متاسفانه این تعریف در همان معرفی اولیه و طراحی یک سخنرانی کلیشهای و ناکارآمد باقی میماند و بدتر آنکه بعد از مواجهه سودابه با پدرشوهر (خسرو خان، سعید پورصمیمی) و دخترش، بهکلی به فراموشی سپرده میشود. این در حالی است که دخترخاله او، مهشید (ویشکا آسایش)، در ابتدای فیلم تاکید میکند که این پروژه برای او و همسرش بسیار مهم است و به همین دلیل ریسک بازگشت او را به ایران پذیرفتهاند. اما این کاشت بهراحتی فراموش میشود و علامت سوالهای منطقی که در ذهن مخاطب شکل میگیرد، بیجواب میماند تا کلیت درام به مواجهه سودابه با ستاره و البته افشای تدریجی راز سربهمهر او به خسرو خان بپردازد؛ رازی که این حقیقت تلخ را در بر دارد که ستاره نوه آنها نیست، بلکه حاصل یک تجاوز جمعی به سودابه است که فقط شوهر درگذشتهاش، بهرام (محمدرضا غفاری)، از آن خبر داشته که او هم فوت کرده است.
این میزان پیچیدگی در قصهای که قرار است فقط در زمان حال بگذرد و در روندی تدریجی با توزیع هوشمندانه اطلاعات از گذشته به گونهای برملا شود که تعلیق داشته و توان اداره درام را داشته باشد، چالش بزرگی برای نویسندگان و کارگردان اثر بوده که متاسفانه نتوانسته به نتیجهای قابل توجه بینجامد.
مهمترین دلیل آن هم این است که همان ابتدای فیلم که سودابه از سر استیصال از ماشین رانندهاش پیاده میشود تا بهتنهایی به هتل برود، روی پل عابر پیاده با سه مرد مواجه میشود که از روبهرو میآیند و با حالت ترس و یادآوری کوتاه از گذشته، رازی که قرار است تا پایان کار فیلم را اداره کند، لو رفته و از دست میرود.
فیلم با تکیه بر نریشن و واگویههای سودابه پیش میرود و قرار است خلأهای داستانی به واسطه مونولوگهای مداوم و متعدد او به نوعی برطرف شود، درحالیکه در قصههای اینچنینی هرچقدر هم که توضیح داده شود، باز هم علامت سوالی باقی میماند و متاسفانه نویسنده و فیلمساز در دام اطلاعاتدهی مداومی میافتند که مخاطب را پس میزند.
اینچنین است که وقتی گرهگشایی نهایی بدون مقدمه و پیشزمینه از سوی خسرو خان در فرودگاه به سودابه و مخاطب ارائه میشود که تست دیانای او و ستاره مثبت بوده و ستاره نوهاش است، مخاطب نه تحت تاثیر قرار میگیرد و نه باور میکند.
منبع: ماهنامه هنروتجربه