سینماسینما، نیوشا صدر
بسیاری معتقدند که جاذبه زیبایی بیواسطه است. چشم انسان، منظره، حیوان یا شیء زیبا را میبیند و تجربه زیبایی که آن تماشا ممکن میکند، انسان را به تجربه خوشبختی نزدیک میکند. جدا از بحث بر سر نسبی بودن و متغیر بودن زیبایی که به کار این نوشته نمیآید، به طور کل این جمله کوتاه سادهترین و در دسترسترین توجیه چرایی روی آوردن سینما به زیبایی را که ستارگان آشکارترین محصول آناند، پیش رو مینهد. تجربه زیبایی لذتبخش است و ما را به سمتی سوق میدهد که آنچه را زیباست، دوست بداریم و تماشای بیشترش را آرزو کنیم. و صنعت سینما بهسادگی این آرزو را خرید و فروش میکند.
اما در فیلمی مانند «مغزهای کوچک زنگزده»، یا اثر دیگر سیدی، «اعترافات دهن خطرناک من»، در ظاهر درست با عکس این گرایش مواجهیم. با تمایل به نشان دادن زشتی، شلختگی، آشفتگی و نبود تناسبی که تمرکز آن همواره بر شخصیت اصلی است.
شاهین با دندانهایی که خود را به رخ میکشند، با شیوه غریب دویدنش، با حرف زدن یکریز و کلافهکنندهاش، با داغ روی پیشانیاش که خود او نیز از آشکار کردنش شرم دارد، شخصیت اصلی فیلم سیدی است. فیلمساز همان ابتدای کار در نمایی صبور، بهخوبی به تماشاگر فرصت دیدن و سنجیدن چهره او را میدهد. فرصت میدهد که نوید محمدزاده در این نما با فراغ دل به تماشاگر نشان بدهد که بدل به چه چیزی شده است. یکی از قدرتمندترین تاثیرات زشتی، قدرت شگفتزده کردن است. ما در چگونگی آنچه زشت به نظر میرسد، دقیق میشویم و حین کندوکاو در کیفیت آن، در آن به تله میافتیم. فیلمساز همان ابتدای کار به این روش تماشاگرش را به چنگ میآورد و با حضور بازیگری آشنا در این نقش تماشاگر را به سمت تامل و مکث سوق میدهد و نه دزدیدن نگاهش. ما در ظاهر (یا در وهله نخست) تمایلی به تماشای زشتی نداریم، چشممان در جستوجوی زیبایی میچرخد و آن را دنبال میکنیم، اما زمانی که زشتی ما را به تله بیندازد، تمایل برای کشف آن، کشف مختصات و چندوچون آن چنان قوی است که به دشواری میتوان از آن رهایی یافت. این موضوع زمانی که از ساختگی بودن آن، از خلق شدنش اطمینان داشته باشیم، بیشتر تقویت میشود: دانستن اینکه «این نوید محمدزاده است که برای ایفای نقش شاهین به این شکل درآمده»، دانشی است که از فرامتن تغذیه میکند و ربطی به فیلم ندارد، اما به خودی خود تمایل تماشاگر به تماشای این تصویر زشت را شدت میبخشد. این دانش تصویر بازیگرش را به پدیدهای هنرمندانه و آفریدهشده بدل میکند که تماشاگر مایل به کاوش در جزئیات آن و درک تمام و کمالش است. یعنی همان چیزی که به «چشم تماشاگر» معروف است. ما تمایل به تماشای اینگونه زشتیها داریم، چون واکنشی را در ما برمیانگیزند که هنگام مواجهه با آثار هنری تجربه میکنیم و برای درک آن باید به مجموعه دانستههایمان بیرون از فیلم رجوع کنیم.
اما سیدی هم از خطر گسترش دادن چنین چیزی در سایر چهرهها و بهخصوص در نابازیگران آگاه است. جایی که اطلاعاتی بیرونی برای ارجاع وجود ندارد، او بهسرعت از زشتیها میگذرد، یا آنها را تلطیف میکند. در عین حال حتی این را ویژگی پایدار شخصیت اصلیاش در نظر نمیگیرد. مسیری که شاهین در طول داستان طی میکند، در چهره و رفتار او و در مهارپذیر به نظر رسیدن حرکاتش موثر است. با گذر زمان از شدت نابههنجار بودن چهره و حرکات او آنطور که در آغاز فیلم دیده بودیم، اندک اندک کاسته میشود. ظاهرا بخشی از این را باید به عادت نسبت داد. این استدلالی است که وقتی تغییرات، هوشمندانه و تدریجی اعمال شوند، ذهن ما ناخواگاه میل به اتخاذ آن دارد. ما به مثابه تماشاگر دوست داریم شکافها را پر کنیم و به تصاویری یکدست و متصل برسیم. پس میپذیریم که تماشاگر فرصتی یافته که با شخصیت تازه آشنا شود، او را بپذیرد و به او خو بگیرد، نوید محمدزاده را از او جدا کند و در انتها با شاهینی بماند و پیش برود که صرفا شخصیت اصلی داستان است. بخشی دیگر را نیز باید به تغییر او در داستان وابسته دانست. اما در واقع وجه بیرونی تغییرات شاهین پررنگتر از اینهاست. در قاببندیها و دیالوگها و در رفتار شخصیت و بازیگر، آهسته آهسته از حجم و شدت غریب بودن او کاسته میشود. اگر همان شاهینی را که در فصول انتهایی میبینیم، در ابتدای فیلم مقابل دوربین مینشاندند، قطعا تاثیر شوکهکننده کنونی را نداشت و تماشاگر این همه جزئیات برای کاوش در وجود او نمییافت.
در آثار سیدی بیش از آنکه غریب بودن یا زشتی ابزاری باشد برای داستانگویی، ابزاری است برای به تله انداختن تماشاگر در همان ابتدای کار. آثار او جسارتآمیز به نظر میرسند، نه الزاما چون به سراغ موضوعات جسورانه میرود، بلکه چون از تصاویری جسورانه برای القای جسارت مدد میجوید. او بیش از جسارتش که به آن شهره شده است، فیلمساز قدرتمندی است.
تمهید به تله انداختن تماشاگر به شیوههای مختلف و با تصاویری شوکهکننده، تمهیدی رایج است، اما حل کردن آن تصاویر در دل فیلم و خلق قصه و شخصیتی که بار آن تصاویر نخستین بر گردهاش سنگینی نکند، کار بسیار دشواری است که فیلمساز جوان و باهوش ما همواره خوب از پسش برآمده است
منبع: ماهنامه هنروتجربه