سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی:
نمیتوان فیلم «رفتن» (۱۳۹۵) ساخته نوید محمودی، نویسنده و کارگردان بهنسبت جوان افغان، را تماشا کرد و به یاد فیلم خوشساخت و کمنقص «چند متر مکعب عشق» (۱۳۹۳) نیفتاد. اثری که در جشن سینمای ایران و در جشنواره فیلم فجر نیز صاحب چند جایزه شد و شاید نقطه شروع جدیترین حضور برادران محمودی در عرصه سینما بوده است.
جمشید و نوید محمودی که تا امروز، در همه کارهای سینمایی و تلویزیونیشان همواره در کنار هم بودهاند، بهطور معمول به گونهای عمل کردهاند که به نوعی هر کار تازه آنها را میتوان دستاورد مشترک آن دو به حساب آورد. گاه ایده و طرح اولیه از یکی است و فیلمنامه را آن دیگری مینویسد و گاه نیز یکی فیلمنامه دیگری را کارگردانی میکند. حضور آنها در عرصه تهیهکنندگی و چندپیشگیشان با توجه به تجربههایی که در نوشتن فیلمنامه و تدوین فیلم داشتهاند، البته ممکن است گاهی هم به سود فیلمشان تمام نشود، اما به هر روی، به گواهی تولید چند فیلم و مجموعه تلویزیونی «سایهبان» و بهویژه کارهایی مثل «چند متر مکعب عشق» و «رفتن» در عمل نشان دادهاند که در کنار هم بودنشان به سود کارهایشان تمام میشود.
فیلم «رفتن» با موضوع آشنای مهاجرت، از رنج مداوم مهاجرانی سخن میگوید که به دلیل نبود امنیت و آرامش و کمترین بهانه ماندن در خانه پدریشان، به آوارگی و گریز از سرزمین مادریشان تن میسپارند و با نوعی خطر کردن و دل به دریا زدن، قدم در راه دشوار رفتن میگذارند. از این زاویه که به فیلم نگاه کنیم، با اثری اجتماعی سروکار داریم که در قالب فیلم داستانی و عاشقانه، شخصیت یا شخصیتهای محوری (قهرمان) داستان فیلم، به جای درگیری یا رویارویی مستقیم با فرد یا گروهی دیگر (ضدقهرمان)، با شرایط اجتماعی و اقلیمی و تاریخی خود درگیر میشوند و البته در همین مسیر، از دیدگاه روانشناختی، همزمان با ذهن و درون خود نیز در چالشی جدی به سر میبرند!
«رفتن» در ساختار کلی خود به دلیل واقعنمایی آشکارش در طرح صریح درونمایهای اجتماعی، تا حدود زیادی شبه مستند به نظر میرسد، اما در عین حال از همه قواعد آشنای یک اثر داستانپرداز نیز بهره برده است. بخشهایی که به حضور نبی (رضا احمدی) و فرشته (فرشته حسینی) در محل اعزام مسافران قاچاق افغانی به ترکیه و آن سوی مرز ایران مربوط میشود، به دلیل کمترین تغییر در فضا و موقعیت مکانی مورد نظر، بیش از سایر بخشهای فیلم مستندگونه به نظر میرسد.
شرایط تاریخی و اجتماعی چند دهه اخیر افغانستان به گونهای بوده است که مردمان آن دیار به دلیل وجود نیروهای بیگانه و گاه اشغالگر خارجی و در سالهای اخیر با توجه به اذیت و آزار نیروهای طالبان و داعش، یک شب نیز روی آرامش به خود ندیدهاند و درست به همین دلیل، شمار زیادی از پناهندگان ساکن در کشورهای اروپایی، ازجمله کشور آلمان را مهاجران افغانی تشکیل دادهاند که در فیلم «رفتن» نیز اگرچه به گونهای مستقیم از مصایب و دشواریهای این سفرهای پرخطر تصویری ارائه نمیشود و تنها به نمایش چند عکس خبری از جریان غرق شدن کشتی حامل مهاجران قاچاق در سواحل کشور یونان در گوشی تلفن همراه یکی از افغانهای پناهندهشده به تهران بسنده میگردد، با این همه، از نخستین صحنه فیلم که بعد از عنوانبندی آغازین فیلم، نبی را در فضای بسته و محدود جعبه بغل اتوبوس مسافربری میبینیم و پیش از آن هم با صحنه تعقیب و گریز گروهی از مهاجران در منطقه مرزی ایران و افغانستان، تصاویری تلخ و تکاندهنده نشان داده میشود، در فضای فیلمی قرار میگیریم که بیانگر قصه یک درد کهنه است؛ درد مهاجرت و درد خانهبهدوشی! در ساختار کلی فیلم «رفتن» با استفاده از تمهیداتی چون عنصر صدا، تلاش شده است تا از صدا بهعنوان جایگزینی مناسب، گاه برای تصویری که دیده نمیشود استفاده شود و به کمک صدا، از طریق تصاویر ذهنی مخاطب، احساسی مناسب با موضوع فیلم پدید آورد و به القای مضمون و درونمایه اثر کمک کند. به همین دلیل است که در صحنه درگیری خیاطخانه و دعوای فرشته با مدیر کارگاه خیاطی برای گرفتن باقیمانده دستمزدش، درست وقتی دعوا بالا میگیرد و نبی هم وارد ماجرا میشود، در اوج درگیریها، حجم انبوهی از صدای تقویتشده چرخ خیاطیها با تصاویر صحنه درگیری همراه میشود و کمک میکند تا فضای پرهیاهوی تصاویری که میبینیم، به میزان بیشتری اثرگذار شود.
اگر مفهوم گذر زمان در فیلم را که بهطور معمول با زمان واقعی در خارج از دنیای فیلم قابل مقایسه نیست، پدیدهای مرتبط با حرکت فیلم و نتیجه تصاویر متحرک و پویا بدانیم، زمانی که در فیلم «رفتن» میگذرد، تنها به کمک تدوین نماهای دلخواه و برگزیده تدوینگر (جمشید محمودی) با زمان واقعی خارج از فضای فیلم، قابل تشخیص و تمایز خواهد بود. در فیلم «رفتن» از زمان ایستادن و چشمبهراهی نبی در گوشه میدان حسنآباد تهران برای دیدن فرشته تا زمانی که در پایان فیلم، پس از بارها تلاش و درگیری، با التماس و عجز و لابه، دل موسی را نرم میکند تا برای رفتن به آن سوی آب به او کمک کند، و ما از روزنه کوچک صندوق عقب سواری حمل مهاجران، یکی از چشمهای نبی را میبینیم، تنها یک روز کامل از زمان واقعی میگذرد؛ فاصلهای که گویی با پهن کردن لباسهای شستهشده در حیاط کوچک محل زندگی خانواده فرشته و خروج او از خانه در صبح همان روز، تا زمان برداشتن لباسهای خشکشده از روی بند رخت، همزمان با برگشتن فرشته به خانه، در غروب همان روز، زمان واقعی خارج از دنیای فیلم را با تدوین مناسب، به زمان سینمایی تبدیل میکند.
حضور کوتاه و البته گاه افتخاری شمس لنگرودی، شاعر نامآشنای امروز ایران، نیز در برخی از فیلمها، کمکم دارد به شکلهای مختلف تکرار میشود، که باید مراقب بود تا خود شمس لنگرودی بیش از فیلم مورد نظر، برای چنین حضوری زیان نبیند. وقتی در فیلم «تمرین برای اجرا» (ساخته محمدعلی سجادی) او را در نقش یک استاد و پژوهشگر داستانهای کهن ایرانی و شاهنامهپژوه و اسطورهشناس میبینیم، این نقش برای ما که با او سابقه دوستی و همکاری داریم، تصویری واقعنما و باورکردنی است. اما در فیلم «رفتن»، جدا از شخصیت حقیقی خودش بهعنوان شاعر و نویسنده، در صحنه کوتاهی که در حال نوشیدن چای یا قهوه و خواندن کتابی، از پنجره طبقه بالای یک خانه دیده میشود و گاه گوشه چشمی هم به نبی و فرشته در کنج دیوار کوچه دارد که پس از دوری بسیار همدیگر را دیدهاند و با هم نجوایی دارند، در این صحنه، شمس لنگرودی با لبخند شیرینی که بر لب دارد، در نقش آدمی سرد و گرم چشیده حضور دارد که همزمان با پخش ترانه دلنشین و خاطرهانگیز «مرا ببوس» گویی یاد ایام جوانیاش را خوش میدارد!
«رفتن» بهعنوان یک تولید مشترک ایران و افغانستان، با وجود فیلمبرداری زیبایش (کار کوهیار کلاری) در مقایسه با فیلم زیبای «چند متر مکعب عشق»، به فیلمهای تلویزیونی نزدیکتر است. با این همه، با توجه به موضوع مهاجرت و مضمون و درونمایه تلخ درد خانهبهدوشی، برای بسیاری از مخاطبان سینما در جای جای جهان میتواند اثری قابل تامل باشد و به دلیل حضور موفقی که در چند جشنواره جهانی ازجمله در سوئد و استرالیا داشته و برای ارسال به مراسم اسکار بهعنوان نماینده کشور افغانستان نیز برگزیده شده بود، ما را به آینده نوید محمودی بیش از پیش امیدوار میسازد.
ماهنامه هنر و تجربه