سینماسینما، منوچهر دینپرست:
فیلم روزهای نارنجی ساخته آرش لاهوتی را میتوان فیلمی درباره زنی دانست که در مناسبات اجتماعی و حرفه ای می خواهد مستقل و متکی به خود باشد. اگر همین نکته را در نظر بگیریم باید به این موضوع تمرکز کنیم که چنین زنانی در جامعه ما که از ناملایمات و نابسامانیهایی درباره حضور زنان در جامعه برخوردار است، قطعا با فیلمی پرتنش رو به رو خواهیم شد. اما کارگردان برای اینکه تلخی حضور چنین نقشی را بگیرد از زنی استفاده کرده که با آرامش و اطمینان می خواهد اهداف خود را به پیش ببرد. از سوی دیگر ما در فیلم با یک بسته از آسیبهای اجتماعی رو به رو هستیم که مخاطب را وادار می کند که همراه آن آسیبها فیلم را تا انتها ببیند.
از اعتیاد و طلاق و دزدی و بی تعهدی تا ارتباط نامشروع و نابسامانیهای کار زنان. همه اینها در فیلم روزهای نارنجی چنان چیده شده که فقط با حضور زنی قدرتمند می توان آنها را سامان داد و به عبارتی به خیر و خوشی به انتها رساند. اگر بخواهیم معضلاتی که در این فیلم روایت شده را نام ببریم شاید در این مطلب مختصر نگنجد اما باید در نظر داشت که کارگردان سعی کرده تا به جای پرداختن به چنین مشکلاتی آنها را چنان در کنار هم قرار دهد تا التهاب این معضلات ذهن مخاطب را آزار ندهد.
او با بهرهگیری از لوکشینهای سرسبز شمال کشور و استفاده از دوربینی که دائما در حال حرکت است سعی کرده مخاطب را با مضمون فیلم به آرامش همراه کند شاید بر همین اساس است که نقش آبان را هدیه تهرانی بر عهده گرفته تا در کنار همسرش (علی مصفا) بخواهد زنی با صورتی سنگی بدون چالشهای روحی نشان دهد. او در بدترین شرایط که زنی می گرید این چنین نیست و در شرایطهای مطلوب هم چندان لبخندی بر چهره ندارد. بر همین اساس فیلم روزهای نارنجی را باید فیلمی دانست که می خواهد حضور زنی تنها و بدون اتکا به هیچ مردی نشان دهد و مردانی که در راهش حضور دارند را کنار بگذارد. این همان چالش اصلی فیلم است که در اغلب فیلمهای ایرانی با آن مواجهه هستیم.
اگر قرار باشد نقطه اصلی فیلم یک زن باشد یا او را کاملا متکی به مرد نشان می دهد و یا اینکه میخواهد مردان دیگر را از صحنه به در کند بر این اساس زن به مثابه زن کمتر حضور می یابد. زنی که خودش باشد و خودش. فیلم روزهای نارنجی اگرچه با بازیهای خوبی همراه بود اما باید گفت که در برخی از سکانسها دچار تشویش معنایی هم هست که می توانست در این فیلم نه تنها به آن به شکل جدی توجه شود بلکه بخشی از معضلات جامعه ما را هم بازگو کند. در سکانسی از فیلم وقتی که آبان متوجه می شود که شوهرش با یکی از کارگران زن ارتباط دارد با سکوت او را طرد می کند اما مرد با بازگشت خود به سر کار و با سکوت ابراز مثلا پشیمانی می کند اما سرانجام خیانت در این فیلم چیست و کارگردان معنای خیانت را چگونه برای مخاطب توجیه می کند؟ فیلم اگرچه در ژانری اجتماعی ساخته شده اما چنین معضل آشکاری آیا با سکوت حل و فصل می شود…