حاشیههای یازدهمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران در شب جمعهای که پشت سر گذاشتیم، نشان از این واقعیت تلخ دارد که ما در یک جامعه نامتعادل، بیمار، بیرحم و پرسوءتفاهم به سر میبریم. زمانی اقتدا به قدیمیها به عنوان الگوهای اخلاقی و معرفتی قابل پذیرش و لازمالرعایه بود، ولی حالا به جایی رسیدهایم که گویا دیگر به هیچکس (از هر نسل و گروه و طبقهای) حرجی نیست. بازیگر محترم و مو سفیدکردهای با بیش از ۵۰ سال سابقه فعالیت سینمایی که همواره خود را خاک پای مردم میداند و بوسه بر خاک صحنه میزند، یکباره در اقدام غیرمترقبه و حالتی برآشفته و عصبانی به بازیگر محبوب همنسل خودش میتازد و گذشته هنریاش را زیر سوال میبرد و از او به عنوان تمپکچی دربار یاد میکند! انگار نه انگار که این دو با هم در «گاو» داریوش مهرجویی، «کمال الملک» و مجموعه تلویزیونی «هزاردستان» زندهیاد علی حاتمی همبازی بودند. ریشههای این کینه و عداوت هرچه میخواهد باشد، آیا اینجا و از این تریبون و در این سن و سال و با این پشتوانه فنی فرهنگی- هنری، میباید چشمم را ببندم و همکارم را به گند بکشم و با او مثل یک دشمن خونی رفتار کنم؟ مگر هنرمند اصیل، میتواند حسود و کینهتوز و هتاک باشد؟
نسل قدیم و تاریخساز ما را چه شده که بازیگرانی از نسل جوان این زمانه همچون نوید محمدزاده و حامد بهداد باید به آنها درس اخلاق و صبوری و حرمت نهادن به همکار و همصنف خود بدهند؟ واقعا جاها عوض شده است؟ چرا تا این حد آستانه تحمل ما پایین آمده و احساس بر منطق و عقلانیت پیشی گرفته و قادر به مهار عصبیت آنی خود نیستیم و به جای مهرورزی، تخم کینه و نفاق میپاشیم؟
از آنسو، کارگردان عزیز و مطرحی بدون آگاهی از ضوابط و متر و معیار یک رایگیری در جامعه منتقدان سینمایی، انگ دولتی بودن بر آنها میزند. آیا تعلق جوایز بهترین فیلم و کارگردانی و بازیگر نقش اول زن و فیلمنامه و موسیقی و دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد به فیلم «رگ خواب» حمید نعمتالله و بهترین بازیگر نقش اول مرد به حامد بهداد برای بازی در فیلم «سد معبر» محسن قرایی و دیده شدن فیلم «ویلاییها» که کاملا در نقطه مقابل جوایز جشنواره فیلم فجر سال گذشته بوده، نشان از دولتی بودن جوایز انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی دارد؟ اگر مشکل خانم تهمینه میلانی با فیلم «ماجرای نیمروز» است، خود بنده نگاه انتقادیام را نسبت به تحریف تاریخی در این فیلم در مطلبی در مجله فیلم بیان کردهام. اما واقعیت را هم بپذیریم که همین فیلم با همه نکات مثبت و منفیاش، به ویژه، در میان نسلهای جدید این دوران هواخواهان پر و پا قرص دارد؟ ما با هر نگاه و سلیقه و جهانبینی که نمیتوانیم نظرمان را به دیگران تحمیل کنیم. این تضادها و نگرشهای کاملا متفاوت و در تقابل با یکدیگر، میتواند واقعیت عینی این زمانه باشد. پس به جای گارد گرفتن و نادیده گرفتن آن بهتر است در مقام یک هنرمند، روشنفکر، اهل سینما و… به کالبدشکافی دقیق و جامعهشناسانه آن بپردازم و در یک رابطه علت و معلولی، به قناعت وجدان برسم.
و نکته عجیب و سوالبرانگیز دیگر، کف زدن بینندگان و شنوندگان اینگونه مجالس برای هر دو طرف قضیه (اعم از سخنران معترض و پرخاشگر و سخنران تذکردهنده و منصف) است! واقعا این روزگار ما در پیشگاه تاریخ، چه تصویری از خود به جا خواهد گذاشت؟