سینماسینما، علی جوان فروزنده
فیلم دور افتاده محصول کارگردان هنرمند و سمبلگرا رابرت زمکیس است. کسی که در کارنامه خود با فارست گامپ معنایی جدید از زندگی را در عین سادگی و فارغ از پیچیدگی به تصویر می کشد.
فیلم روایتی است از چاک نولاند Chuck Noland، کارمند پست شرکت فدکس که با برنامه ریزی دقیق در کارهای روزمره و شرکتی خویش، سعی در انجام وظایف خود به صورت کامل و بی نقص دارد و زمان مهمترین اصل وی در تعهدات شغلی اش است. این اهمیت به اندازه ای است که حتی وقتی برای دیدن نامزد خود نیز میرود، زمان دیدار آنها بر سر میز غذاخوری با زمان ۴۵ دقیقه مشخص شده از قبل برای شام همراه است. پس از سوار شدن بر هواپیمای باربری شرکت فدکس، اتفاقی پیش بینی نشده باعث سقوط هواپیما در اقیانوس می شود و چاک در جزیره ای دورافتاده به تنهایی می ماند.
فیلم دو بخش دارد: بخش اول تا قبل از سقوط هواپیما و بخش دیگر بعد از سقوط آن و در چند محور مهمترین دغدغه ها و سوالات خود را به بیننده منتقل می کند:
الف-زمان و ساعت
«زمان بی رحمانه بر ما حکومت میکند….
مثل آتش میمونه می تونه ما رو خراب کنه یا بسازه، ما با زمان زندگی میکنیم یا می میریم»
این دیالوگ ابتدایی فیلم است، جایی که چاک موعظه وار در مسکو، بر ضرورت برنامه ریزی و توجه به زمان در کارهای پستی شرکت فدکس اشاره می کند. حتی هدیه کلی(نامزد چاک) به وی یک دستگاه پیجر است چرا که چاک باید به فکر کارهایی که در آینده انجام خواهد داد، باشد نه در لحظه حال و نه در وضعیت اکنون. نمونه دیگری از اهمیت زمان در فیلم، بسته پستی است که چاک در جزیره آن را باز نمی کند و نوشته ای در اهمیت زمان بر روی آن است The World On time
سکانسهای دیگر فیلم نیز به صورت نامحسوس این تاکید را در بخش اول فیلم به زمان نشان می دهند و صحنه ورود چاک به محل کلی کار با نمایش ساعت سقفی همراه است. جایی که به نظر ضرورتی برای نمایش آن وجود ندارد اما در قالب کلی محتوای فیلم معنی و مفهوم پیدا می کند. قرارگیری دو ساعت در روی میز کلی در زمان تماس از مسکو، نشان دادن ساعت توسط کلی در موقع خداحافظی برای سفر، زمان ۴۵ دقیقه ای مشخص شده برای صرف شام با نامزدش و چند نمونه دیگر مثالهایی از این دست هستند. اما از طرف دیگر پس از سانحه هوایی برای هواپیما، دیگر ساعتی در کار نیست و حتی چاک زمان و تاریخ را هم به اشتباه ثبت می کند. قهرمان داستان دیگر تابع زمان به صورت قراردادی در دقایق و ثانیه ها نیست و این شب و روز و توالی جبری جغرافیای زیستی است که بر وی حکمرانی می کند و زمان بندی های وی برای انجام کارهای خود در جزیره بر اساس فصول و تاثیرات نیروهای طبیعی از قبیل بارش باران، وزش باد و غیره است. در بخش دوم فیلم، تنها ساعت نمایشی فیلم، ساعت خانوادگی هدیه نامزد وی است که دیگر از کار افتاده است و پارادوکسی از توقف زمان در مقابل عشق و علاقه قهرمان داستان به هدیه دهنده را نمایش می دهد.
ب- اتفاقات پیش بینی نشده
این بخش محوریت اصلی فیلم را شامل می شود. اتفاقاتی که در برنامه ریزی چاک وجود نداشته و در نظر گرفته نشده است ولی تمامی برنامه های تدوینی وی را به هم ریخته و نهایتا آنها را دستخوش تغییرات اساسی می کند. سانحه هوایی برای هواپیمای باربری شرکت بر روی اقیانوس، دندان درد چاک در سر میز شام و همراهی همان دندان درد پیش بینی نشده در جزیره با وی، آوردن بخشی از بدنه هواپیما به ساحل جزیره توسط امواج و استفاده از آن به عنوان بادبان و وسیله نجات از جزیره، نجات کاملا اتفاقی چاک توسط کشتی اقیانوس پیما در اوج ناامیدی و از دست دادن همه وسایل و لوازم خود بر روی بلم ساخته شده، ازدواج کلی پس از ناامیدی از نجات چاک(پس از تصور مرگ وی در اثر سانحه)، ایجاد شخصیت ویلسون به عنوان تنها همدم چاک در جزیره ناشی از پرتاب با عصبانیت و دست خونین قهرمان داستان بر روی توپ، همه و همه مواردی از اتفاقات پیش بینی نشده ای هستند که تاثیر اساسی در زندگی چاک دارند. محوریت اصلی فیلم در ساختاردهی مضمون و محتوای آن هم بر این بخش استوار است چرا که شخصیت چاک به عنوان قهرمان داستان محصول و دستخوش تغییراتی است که در اثر اتفاقات پیش بینی نشده در جریان زندگی وی به وجود می آید و این تاثیر به حدی است که حتی شخصیت اصلی داستان نیز در جریان این اتفاقات تغییر کرده و واجد شخصیت جدیدی می شود که در اثر جبر آنچه که وی آنها را در برنامه های خود در نظر نمی گرفت، به وجود می آید. چاک در بخش اول فیلم شخصیتی برنامه ریز و دقیق است که اعتقاد دارد تمامی امور بر اساس برنامه ریزی و زمان بندی دقیق قابل انجام است و این نوع تفکر اساس منطق وی را تشکیل می دهد. در انتهای فیلم شخصیت جدیدی از چاک را مشاهده می کنیم که در اثر اتفاقات پیش بینی نشده و تاثیر آنها بر تمامی برنامه ریزیهای خود، اساسا نوع تفکر او را مورد هجمه قرار داده و وی نهایتا بر اشتباه بودن منطق خود اذعان می کند:
«تمام منطقم به من می گفت که اینجا(ممفیس) را نمی بینم پس این کار رو کردم و زنده موندم، به نفس کشیدن ادامه دادم و یک روز کاملاً منطقم اشتباه از آب در آمد. چون جریان آب آمد و برای من یک بادبان آورد. ازش(کلی) ممنونم که در جزیره با من بود.» (بخشی از دیالوگ انتهایی فیلم)
زندگی شخصیت ابتدایی فیلم در برنامه ریزی برای کارهایی است که در آینده انجام خواهد گرفت و گذشته برای آن در حال، متصور است. نتیجه این امر انسانی است که همه آمال خود را در آینده می بیند و لحظه حال برایش معنی و ارزشی در آنچه که در آینده روی خواهد داد، دارد و گذشته در این نوع نگاه در زمان حال متجسم است. اما در انتهای فیلم قهرمان داستان شخصیتی است که بر اثر تجربیات گذشته خود در چهار راهی در چهار جهت مختلف در وسط جاده، قادر به برنامه ریزی برای آینده نیست و تبسمی بر لب نشان از واژه ای به نام امید و نوعی اذعان بر وقایع پیش بینی نشده دارد که قبلا در برنامه ریزی جایگاهی برای آن قائل نبود.
ج- سمبل ها و نشانه ها در فیلم
سمبلهای فیلم در ایجاد قدرت و ارتباط عمیق روایی فیلم با محتوا و بیننده نقش اساسی ایفا می کنند و منجر به ادارکی جدید در آن می شوند. از آن جمله می توان به چند مورد اشاره کرد:
۱-تصویر بال فرشته در مزرعه: سکانس ابتدایی فیلم هنگام ورود ماشین پستی به مزرعه برای گرفتن بسته، تندیسی از دو بال فرشته در سر در و محوطه مزرعه را نمایش می دهد. همچنین در زمان گرفتن بسته، شخصی در کارگاه در حال ساخت همان تندیس نشان داده می شود. همان نقش مجددا بر روی بسته باز نشده چاک در جزیره، تکرار می شود. همچنین در انتهای فیلم، در جزیره و در پشت ماشین صاحب بسته پستی که چاک آن را عودت داده، نمایش داده می شود. تصویر دو بال فرشته سمبلی از پرواز و عروج با اسباب غیر زمینی است که در دو موقعیت در فیلم نشان داده می شود، جزیره به عنوان مکانی که هیچ انسانی در آن نیست و ویلسون توپی که محصول ساخت درونی چاک در دوره درونگرایی و فلسفه تنهایی خود در جزیره است حتی نجات چاک با جدا شدن از این دو و برگشت مجدد به فضای شهری تصویر می شود.
۲- ساعت هدیه نامزد چاک: ساعت در ساختار روایی فیلم بخشی از استخوانبندی اصلی آنرا تشکیل می دهد. محتوا و معنی اصلی فیلم در هدیه نامزد قهرمان داستان –که یک ساعت جیبی خانوادگی است- متبلور می شود. حتی در لحظه هدیه ساعت به چاک در بخش اول فیلم، چاک در اولین نگاه خود به یک سمت ساعت که عقربه ها را نشان می دهد می نگرد و در ادامه به تصویر کلی(نامزدش) نگاه می کند که در بخش دیگر ساعت قرار دارد. حتی در زمان پرواز هواپیما قبل از سانحه نیز این توالی تکرار می شود. اما در بخش دوم فیلم و در جزیره، پس از سانحه هوایی نگاه چاک ابتدا به تصویر کلی است و بعد به زمانی که دیگر عقربه هایش از کارافتاده و استعاره ای از شروع وقایعی است که با آنچه قبلا تصور و رفتار می کرده متفاوت است.
۳-جزیره دور افتاده: لحظه جدایی چاک از جزیره پس از غلبه بر امواج سهمناک اقیانوس و برگرداندن چهره شخصیت توپی ویلسون به سمت جزیره، تصویری از جدایی از مکانی است که در آن خودسازی چاک جدید اتفاق افتاده است. ناکجا آبادی که اثری از ساخته دست بشری در آن نیست و آنچه که هست توالی روز و شب و کشف و شهود چاک در بستر زیست مقهور جغرافیای حاکم بر آن است. نوعی درونگرایی که چاک به مدد حضور در جزیره برای خود به دست آورده است.
۴-آتش: تلاش چاک برای ایجاد آتش در جزیره یاداور تکاپوی انسانهای پیش از عصر تاریخی در تولید ابزار و وسایل مورد نیاز زیستی خود است. صحنه تلاش مستمر و نهایتا نتیجه بخش چاک در ایجاد آتش و مقایسه آن با صحنه روشن کردن فندک پس از نجات در مهمانی بازگشت وی، تداعی معنایی غفلت از داشته های به ظاهر ساده در زندگی روزمره دنیای امروزی و سهولت دسترسی به آنها است.
۵-جدا شدن ویلسون: صحنه جدا شدن ویلسون از قایق و دو راهی انتخاب چاک بین نجات ویلسون و خود نشانی از پایان رسالت همراه دائمی چاک در جزیره است. نکته جالب قرارگیری موسیقی متن فیلم صرفا در دوقسمت از فیلم است که هر دو تصویری از جدایی دو همراه و ماوای قهرمان داستان را نشان می دهد. اولین پخش موسیقی متن، در سکانس جدایی چاک از جزیره و دومین آن در جدا شدن ویلسون است. گویی نجات میسر نمی شود مگر با فراق که استعاره ای از جدایی نامزد وی در ادامه فیلم نیز است.
۶-رسیدن بسته پستی ساعت از ممفیس به مسکو: بسته پست شده از ممفیس به مسکو نمادی از روسیه جدید است که غربگرایی به آن رسیده است و در تصویر دیگر تابلو لنین از روی رستوران برداشته می شود با رنگ پشت دیوار آن که کهنه و قدیمی است و نشان از بازسازی جدیدی دارد که در ادامه با سخنرانی موعظه وار چاک و ترجمه همزمان آن به روسی همراه است. حتی هدیه های چاک به نیکلای که بسته را با خود آورده است، همه نمادی از فرهنگ غربی در آهنگها و مصنوعات جدید است.
۷-چاک بر سر چندراهی: در سکانس پایانی فیلم، چاک پس از تحویل بسته پستی همراه خود در جزیره، در وسط جاده خیره به چهار طرف می نگرد و بی هدف و بی برنامه تبسمی بسیار نرم، پایان بخش فیلم است. گویی زمان با آنچه که در وقایع به همراه خود داشت، وی را به شخصیتی جدید بدل کرده که خود را متفاوت از من قبلی می بیند و نشانی از امید تا بعد و تا بیکران بی نهایت در چهره افق دارد.
جمع بندی: فیلم های زمکیس در یک کلام سادگی خاص خود را دارد و مخاطب فارغ از هرگونه رابطه پیچیده یا معادلات چندگانه حوادث و اتفاقات، به تدریج و در طول فیلم وارد سوالات عمیق تر در نگاه خود به فیلم می شود و درانتهای فیلم همواره با یک سوال هستی شناسانه و عمیق مواجه می شود. فیلم دور افتاده زمکیس نیز از این قاعده مستثنا نیست، فیلم پر از سمبل ها و نشانه هایی است که حتی بعد از پایان فیلم نیز ذهن ببینده را به خود مشغول می دارد و با تعمق در روابط به ظاهر نامربوط، می تواند علت آنها را کشف کرده و پی به ارتباط آنها برد.