باز هم دم این نسل قدیم گرم. اختلافات میان مسعود کیمیایی و تهیهکننده فیلم «قاتل اهلی» که باعث حاشیه سازی زیاد در فضای مجازی و رسانهای شده، بیانگر این واقعیت تلخ است که کارگردان بهعنوان خالق اثر جایگاهی مبهم و تعریف نشده در سینمای ما دارد. جدا از حسننیت و تلاش وافر افراد واسطه شده برای حل و فصل این اختلافات، نقش کانون کارگردانان برای حفظ حقوق و منافع صنفی اعضای خود و فیلمسازانی که تشخص و جایگاه تاریخی انکارناپذیر دارند، بیشتر احساس میشود. از طرف دیگر، بازتاب وسیع این موضوع و سیکل فرسایشی آن میتواند زمینهساز یک آسیبشناسی به موقع در مورد قراردادهای سینمایی باشد. ایجاد شرایط الزامآور در جهت تبعیت طرفین قرارداد از یک قرارداد قرص و محکم «تیپ» که حقوق و منافع افراد براساس یک تعریفدهی اصولی و عُرفی از حرفهشان در آن پیشبینی شده باشد، یکی از اصلیترین وظایف وزارت ارشاد و خانه سینماست. متاسفانه بهرغم طرح این موضوع از ناحیه مراجع داوری خانه سینما که میتواند در کاهش پروندههای ارجاعی نقش بسزا داشته باشد، هنوز اقدام جدی و پیگیری مسوولانه که بتواند شرایط لازمالاتباعی را برای اهالی و عوامل حرفهای سینما ایجاد کند، صورت نگرفته و ما با نمونههایی از قراردادهای یکطرفه و تحمیلی که حکم «قرارداد ترکمانچای» را دارد، مواجه هستیم. راهحل منطقی برای حل این معضل اساسی این است که در اسرع وقت کمیتهای متشکل از مدیریت حقوقی وزارت ارشاد و مدیرعامل و وکیل خانه سینما و مراجع داوری خانه سینما و دیگر اتحادیههای سینمایی که به طور مستقل مرجع داوری دارند، به این مهم بپردازند و تبعیت کلیه اهالی و صنوف سینمایی از «قرارداد تیپ» را نهادینه و اجرایی کنند. مراجعه به پروندههای رسیدگی شده در «هیات داوری» و «شورای عالی داوری» خانه سینما طی این سالها نشان میدهد که نادیده گرفتن این موضوع چقدر میتواند اخلاق حرفهای را زیر سوال ببرد و زمینهساز تضییع حقوق افراد آسیبپذیر جامعه سینمایی شود. در عین حال، تداوم این وضعیت ناهنجار میتواند به طرق مختلف موجب ورود بیضابطه افرادی فاقد صلاحیت حرفهای و اخلاقی در محیط سینما (در مقام تهیهکننده و مدیر تولید) شود. در شروع یاد داشتم برای نسل قدیم حساب جدا باز کردم. در این بازار آشفته و مکاره بیاخلاقی و بیحرمتی و انفعال ارزشها و ریشههای تاریخی و تجربه و موی سفید نادیده گرفته میشود، باز گلی به جمال داریوش مهرجویی و بهمن فرمانآرا و علیرضا داوودنژاد که رسم مروت و جوانمردی و رفتارشناسی صنفی را در مورد یک همکار و همنسل خود درست به جا آوردند و نشان دادند که هنوز مردان نیکدلی هستند که روی گرده زمین سنگینی کنند و… آنقدر هست که بانگ جرسی میآید.