سینماسینما، منوچهر دینپرست
برخی اتفاقات در زندگی چنان رخ میدهد که بهسادگی نمیتوان از کنار آن گذشت و زمینه آنچنان پر از آلام و درد است که تا آخرین نفس با ما همراه است. این رویدادها را نه میتوان ابراز کرد و نه میتوان فراموش کرد. واقعا چه باید کرد؟ این رویدادها محصول یک گسست نابههنگام در زندگی ماست؛ زندگیای که کمتر به آن توجه میکنیم و از سر عادت از کنار آن میگذریم؛ عادتی که نمیتواند معنای خللناپذیر هستی را برای ما معنا کند. بر این اساس بدون تردید ما در بحران هستیم و این بحران را همچون صلیب بر روی دوش خود میکشیم شاید که راهی باز شود یا کورهراهی از دور پیدا شود…
فیلم «در سکوت» نیز بر اساس چنین معنایی ساخته شده است. فیلمی با درونمایه لطمه و بحران و ترس و وحشت و صراحت و شگفتی و از همه مهمتر پایان رویای هویتی که بود و دیگر نیست. «در سکوت» درباره زنی است که بر اثر یک اتفاق گروهی از پسران اراذل دستهجمعی به پیکر این زن تجاوز میکنند و او را با کالبد زخمیاش رها میکنند؛ کالبدی که در وجودش دختری را فراهم میکند. این زن پس از این حادثه دختر را که چند روز از به دنیا آمدنش میگذرد، رها میکند و میرود. این رهایی اگرچه از سر ترس و استیصال است، اما قطعا بار آن فاجعه را بر دوش دارد. او بعد از ۲۳ سال به سراغ دختر میآید. او که اکنون دختری زیبا و پریروی شده، نه از گذشته خود خبر دارد و نه میداند که او نتیجه فاجعهای است که بر پیکر مادرش رفته است. فیلم «در سکوت» بیش از آنچه بخواهد ما را با یک رویداد یا داستانی از جنس تجاوز آشنا کند، ما را با سکوتی مواجه میکند که گویی این سکوت باید به فریاد تبدیل میشد. زنی بیپناه را باید پناه داد و بر دژخیمان شورید. فیلم از جنس موعظه و وعظ هم نیست. سر پند و نصیحت و پلیسبازی هم ندارد. او رویداد را همچون آینه در برابر مخاطب قرار میدهد تا خود تصمیم بگیرد با این پدیده شوم در روزگار تهی چگونه برخورد کند.
تمامیت ازدسترفته دختر که حاصل این رویداد شوم است، اگرچه برای مخاطب دلخراش و دردناک است، اما نمیتوان از زمینههای این رویداد نگفت. کارگردان گویی با تعمد و اتفاق نظری که دارد، میخواهد مخاطب را همراه با قربانی به فریاد وادارد که سکوت در برابر جنایت عین بزدلی است. اگرچه او در فیلم مانیفستی در اختیار نمیگذارد و اساسا به چنین منشی باور ندارد، اما فیلم او را میتوان از جنس یک برش از شهر پرآشوب دانست.
منبع: ماهنامه هنروتجربه