سینماسینما، علیرضا نراقی:
تاریخ هنر ایران، انسان غریب و تنها کم نداشته، اما در این میان سهراب شهیدثالث می تواند نمونه ای ویژه و رادیکال از آن چیزی باشد که«جداافتادگی»۱ نامیده می شود؛ یک شخصیت منزوی که با جامعه ایران و سازوکارهای حاکم بر زندگی روزانه و اجتماعی در آن نمی تواند کنار بیاید. تمایز شهیدثالث با زمینه ای که می خواست در آن فیلم بسازد، چنان برجسته بود که اساسا خود این تمایز تبدیل به تصویر اصلی شهیدثالث در میان چنین جامعه ای شده است.
از این نظر مستند «سفر سهراب»، ساخته امید عبدالهی، با دست گذاشتن بر این عنصر، اصلی ترین نکته در زندگی شهیدثالث را در مستند خود تا حدود زیادی برجسته کرده است. مستندی که دقیقا نکته جذاب و تکان دهنده اش، شخصیت دورافتاده شهیدثالث است و بس. هر جا که این زندگی غریب و دشوار جایش را به برجسته کردن فرم بیانی مستند یا تحلیل بیش از اندازه و منتقدانه سینما و فیلم های شهیدثالث می دهد، فیلم افت می کند و از جذاب ترین نکته موضوعش دور می شود.
این ایده که فیلمساز از موزه سینما آغاز می کند و گویی روند تاریخ سینمای ایران را به سرعت پشت سر می گذارد تا با وقفه فیگوری مثل شهیدثالث جایگاه او را در سینما برجسته کند، ایده جالبی بوده است که درنهایت آدرسش نه در سینما و ساختار سینمایی آثار شهیدثالث، بلکه اتفاقا در کاراکتر حساس، منزوی و ملانکولیک۲ او ریشه دارد. این خود شهیدثالث به مثابه یک انسان با همه ساحات احساسی و فکری و اعتقادی اش است که بهتر از هر چیز دیگری تمایز او را نمایش می دهد. نکته اینجاست که شهیدثالث به میانجی خود، آثارش را توضیح می دهد و آثارش راهنمای خوبی برای رسیدن به شخصیت خود او به عنوان صاحب اثر هستند. حال هر چقدر که بخواهیم به تئوری مرگ مولف و عدم مداخله هنرمند در اثر، پس از خلق اثر معتقد باشیم، شهیدثالث ازجمله نمونه های بی شمار تاریخ هنر است که این تئوری را نقض می کند. اینجا هنرمند به شکلی رادیکال و توافق ناپذیر در اثر حضور دارد و به شکلی نمادین شکافی را که در زمانه اش و در زندگی میانمایه بورژوازی جهان سومی میان ساحت فردی (روانی) و اجتماعی (شغلی و ارتباطی) کشیده می شود، زیر سوال می برد و جز خود چیز دیگری نمی تواند باشد. این یکپارچگی همان عنصری است که شهیدثالث را از جریان فیلمسازی در ایران دور می کند. دلیلش ساده است؛ شهیدثالث از یک سو مناسبات، روابط و سیاه بازی های عرصه فیلمسازی و هنر ایران را نمی توانست بیاموزد و از سوی دیگر، نمی توانست رابطه خود را با حاکمیتی که داشت با فرهنگ و هنر تزیینی و عاریتی برخورد می کرد تا بر واقعیت عقب ماندگی سرپوش گذارد، تنظیم کند. به طور کلی به نظر می رسد شهیدثالث یکی از آن سلسله هنرمندان اصیل ایرانی است که همچون امثال صادق هدایت و حسن مقدم۳ و… چاره ای جز مرگ یا فرار از جامعه خود برای زنده ماندن – حال کمی بیشتر- نداشتند.
شهیدثالث اول به دلیل درون گرایی و بساطت رفتاری، دوم به دلیل صراحت و صداقتی به دور از بیانگری که اساسا در جامعه ایرانی سخت فهم می شود، سوم به دلیل نوع افکار و عقاید متمایزش درباره مسائل اجتماعی و سیاسی و چهارم به دلیل معرفتی شخصی که در بازنمایی واقعیت به دست آورده بود – که همخوان و همگام ذهنیت او و واقعیت جامعه و جهانش باشد- مرحله به مرحله از جامعه خود دور افتاد. اما نکته در این است که دقیقا همین موقعیت دور ماندن و غربت، او را بدل به تصویرگری صادق و صریح از واقعیت کرد.
مستند «سفر سهراب» این چهار ساحت اصلی زندگی شهیدثالث را به خوبی نشان می دهد. فیلم درنهایت شناختی نسبتا روشن از زندگی سهراب در ایران و دلایل ترک ایران می دهد. فیلم همچنین تلاش می کند با کنار هم گذاشتن سینمای شهیدثالث، هر چند با نگرشی به شدت تفسیری، و سخنان و شکل زندگی او به تماشاگر کمک کند تا بتواند تصویری منسجم از فیلم های ایرانی شهیدثالث و نسبت آن با خود فیلمساز پیدا کند. انتخاب شکل نامه نگاری که گویی امید عبدالهی دارد نامه ای به شهیدثالث می نویسد و مدام او را مخاطب قرار می دهد، البته تمهیدی کلیشه ای و بارها امتحان شده است و شاید نیازی به این تکنیک تکراری برای ادای دین کردن به شهیدثالث نبود، چراکه این ادای دین و ارتباط شخصی سازنده مستند با موضوعش به طرق مختلف در فیلم فهم می شود. شاید اینجا گفتاری تحقیقی تر در کنار بیان شخصی فیلمساز می توانست ابعاد و زوایای مختلف و قابل اعتناتری از زندگی و زمانه شهیدثالث نمایش دهد. همچنان به نظر می رسد با وجود تلاش امید عبدالهی و یکی دو فیلمساز دیگری که درباره شهیدثالث فیلم ساخته اند، جای مستندی تحلیلی-تحقیقی که از زاویه عمیق تر و جامع تری به آنچه بر شهیدثالث به عنوان فرد و یک فیگور هنری گذشته است، خالی است.
Detachment-1
Melancholic-2 به طور کلی به حالت مالیخولیایی، سودایی و افسرده جانی گفته می شود.
۳-حسن مقدم (۱۲۷۷-۱۳۰۴) نمایشنامه نویس، روزنامه نگار و داستان نویس ایرانی که نمایشنامه «جعفرخان از فرنگ برگشته» مشهورترین نوشته اوست. مقدم بر اثر بیماری سل در سوییس درگذشت.
منبع: ماهنامه هنرو تجربه