سینماسینما، محمد جلیلوند
سینمای وحشت با توجه به اینکه عموما نیاز به سرمایه گذاری کلان نداشته و در عین حال مخاطب بالقوه پروپاقرص خود را دارد، فضای مساعدی برای رشد فیلمسازان جوان دارد. به همین خاطر هم وقتی نام بسیاری از سازندگان این آثار را سرچ میکنیم به نامهای ناآشنایی برمیخوریم که با بودجه محدود فیلمهای خود را در این ژانر ساختهاند و گاه بسیار هم موفق عمل کردهاند.
در سینمای ایران که این روزها هزینههای تولید در آن سر به فلک کشیده، سینمای وحشت میتواند راه میانبری برای ترقی فیلمسازهای جوان باشد. اتفاقی که این روزها با بسته نمایش فیلم کوتاه گروه سینمای هنر و تجربه رخ داده و پنج فیلم شکل گرفته براساس قواعد این ژانر پیش روی مخاطبان قرار داده شده است.
«تریپلکس» ساخته علی کیان ارثی، قصه سادهای دارد و در آن به یکی از سوژههای جذاب سینمای وحشت به نام بازگشت ارواح پرداخته شده است. فیلمی خوش ساخت و فکر شده که البته تا حدودی از انتخاب بازیگر مرد نقش اول خود ضربه خورده اما برخلاف عموم فیلمهای کوتاه پایانبندی درستی دارد.
در «سرسام» ساخته وحید و نوید نامی، از المانهای شناخته شده سینمای وحشت از تاریکی و خانهای که در آن فرورفته تا پیرمردی مرموز استفاده شده است. قصه آن نیز فرمی کاملا مینیمال داشته و صدا، نقش کلیدی در شکلگیریاش دارد.
«آرگون» ساخته شورش وکیلی را میتوان در ساب ژانر پرطرفدار سینمای وحشت قرار داد. فیلمی که به زامبیها پرداخته و فضاسازی خوبی هم دارد. منتها مشکل اینجاست که فیلم به زبان کردی بوده و به شکل عجیب و نامعلومی دیالوگها هم زیرنویس نشده است! همه اینها هم سبب شده تا مخاطب ارتباط کاملی با «آرگون» برقرار نکند و تکراری بودن سوژه هم برایش ملالآور شود.
«حیاط» ساخته مصطفی سلیمانی از آن دسته فیلمهایی است که طرح یک خطی جذابی دارد اما در بسط و گسترش آن دچار مشکلاتی شده است. قصه دختر جوانی که با دوچرخهاش تصادف کرده و حال به خانه پیرمردی تنها پناه آورده است. فیلمساز برای پر کردن خلاهای داستانی خود به گرفتن سکانسهای خوش عکس و قابهای چشمنواز روی آورده که بازی خوب اسماعیل محرابی هم آن را کامل کرده است.
«یه چوم یه لنگ» ساخته یاسر برزگر را میتوان موفقترین فیلم از این بسته پنج فیلم به حساب آورد که سراغ یکی از مهمترین ویژگیهای داستانی در ژانر وحشت رفته و آن هم چیزی جز قصههای بومی نیست. افسانه غول یک چشمی که در جنگل زندگی میکند و اغلب بزرگترها برای ترساندن بچهها از آن استفاده میکنند و حتی به آن شاخ و برگ هم میدهند. در «یه چوم یه لنگ» به خوبی از این قصه خیالی بهره گرفته شده و معلم روستا به عنوان شخصیت مرکزی از آن به عنوان پوششی برای کار خود بهره میبرد. برزگر برخلاف جریان غالب سینمای کوتاه، به فیلمنامه بهای زیادی داده و از بازیهای فرمی پرهیز کرده و اسیر فضای بکر جنگلهای مازندران نشده است.