سینماسینما، بهرنگ ملکمحمدی:
موضوع اکران فیلمهای خارجی در ایران سالهاست که محل مجادله و بحث و نظر میان موافقان و مخالفان آن است. به نظر این بحثها از دهه ۷۰ و ثبات نسبی در شرایط اقتصادی و سیاسی ایران پس از جنگ شروع شده و هنوز هم راهکار مناسبی برای آن پیدا نشده است. چرایی به وجود آمدن این بنبست برای یکی از مهمترین منابع اقتصادی دستنخورده سینمای ایران به قدرت و نفوذ گروههایی بازمیگردد که از بسته شدن درهای سینمای ایران به روی تولیدات خارجی و اساسا هر گونه مراوده بینالمللی منافع بسیاری به دست میآورند. شاید بیراه نباشد اگر برای این گروه از لفظ مافیا استفاده کنیم. گروه مورد نظر به دو دلیل عمده در برابر اکران فیلمهای خارجی در سینماهای ایران مقاومت میکند که به آن میپردازیم.
*نخستین دلیل به بهانه حمایت از تولیدات داخلی و به اصطلاح جلوگیری از یک رقابت نابرابر مطرح میشود. حال آنکه تجربه در این چهار دهه ثابت کرده است که با بستن مرزها و الزام مخاطب ایرانی به دیدن یکسری فیلم مشخص صرفا خدمتی بزرگ به قاچاق فیلمهای خارجی و منتفعین از این مسئله میشود و سوال مهم اینجاست که آیا در این سالها و با تمام محدودیتها فیلمهای خوب دنیا به دست مخاطب ایرانی نرسیده است؟ آیا مخاطب ایرانی برای دیدن فیلمهای روز دنیا از هر امکانی استفاده نکرده است؟
این روش همانطور که گفته شد، صرفا مبادی غیررسمی عرضه فیلم در کشور را افزایش میدهد، حال آنکه با یک روش هوشمندانه میتوان بسیاری از آثار مهم دنیا را در سینماها نمایش داد؛ کاری که در وهله اول به اقتصاد سالنهای سینما بسیار کمک میکند و باعث رشد چشمگیر مخاطب میشود و قطعا در کنار آن تولیدات داخلی هم میتوانند از این فضای پربیننده استفاده کنند. البته این اکران باید دارای قوانین و مشخصات تدوین شده باشد و امکان نمایش تولیدات داخلی در آن بیشتر از فیلمهای خارجی باشد که به سادگی قابل برنامهریزی و اجراست تا به شکلی عادلانه امکانات اکران توزیع شود.
دلیل بعدی که بیشتر به نشان دادن یک آدرس غلط میماند، حفظ ارزشها و جلوگیری از آسیبهای فرهنگی برخی فیلمهای خارجی است که شبیه یک لطیفه بیمزه است؛ فیلمهایی که پس از مدت بسیار کوتاهی از همان راههای غیررسمی به دست مخاطب میرسد و حتی تلویزیون هم نسخه تدوین مجدد شدهاش(!) را پخش میکند. تا اینجای داستان خیلی عجیب نیست، چراکه مدتهاست به همین بهانهها در بسیاری از حوزهها یک انسداد و انحصار به وجود آمده. اما وقتی به کارنامه جریان اصلی مطرحکننده این نظریه در سینمای ایران نگاهی میاندازیم، انبوهی از فیلمهای کپیشده از همین فیلمهای خارجی وجود دارد و حتی علاقهمندی بیحدوحصر این جریان برای شرکت در جشنوارههای خارجی که در یک دوره هشت ساله ریلگذاری مجدد سینما به اوج خود رسید. این جریان اساسا در طرحها و ایدههایشان برای فیلمنامه و حتی سریالهای تلویزیونی همواره به شهرهایی مانند لندن و نیویورک به عنوان لوکیشن اصلی فکر میکنند و استدلالشان برای این مسئله توسعه ارزشها در جهان غرب است! (نگارنده به واسطه کارشناسی طرحهای ارائه شده به تلویزیون بارها شاهد این نکته بوده است.) این جریان همان تفکری است که فیلمهای فارسی قبل از انقلاب را نعل به نعل کپی میکند، اما زمانی که نام هنرپیشههای همان فیلمها میآید، گریبان میدرد و فریاد سر میدهد که سینمای ایران و ارزشها دارد از دست میرود.
فوتبال اروپا مثال خوبی برای رسیدن به یک راهکار همیشگی در این حوزه است. در اروپا و پس از قوانینی همچون بوسمن که میتوانست تیمهای محلی و کوچکتر را نابود کند، راهکارهای میانهای به اجرا درآمد تا در کنار نقل و انتقالات آزاد و نداشتن محدودیت بازیکن خارجی در هر تیم، فوتبال ملی هر کشور توسعه یابد. راههایی مانند مالیاتهای دقیق و قابل توجه، توجه به تیمهای پایه و قوانین سختگیرانه مالی برای این جابهجاییها که توانست شرایط را به تعادل برساند و به بازار آزاد هم لطمه نزند. در ایران اما هر سال یک قانون جدید و ناقص وضع میشود که در سینما هم میتوان مشابه آن را دید. فوتبال، سینما و تجارت در ابعاد وسیع نمیتوانند در یک دایره بسته و محدود سودآور باشند و رقابت در بستری عادلانه تنها راهکاری است که میتواند به توسعه هر صنعتی کمک کند و باید بپذیریم که سینما هم در جهان امروز یک پدیده صنعتی است که انحصار نمیشناسد. برای ایجاد همان رقابت عادلانهای که گفته شد، میتوان تعداد سانسها و سالنهای نمایش فیلمهای خارجی را به نسبت فیلمهای داخلی متعادل کرد و از همه مهمتر با وضع مالیات بر فروش این فیلمها که قطعا سودآور است، به سینمای داخلی کمک کرد؛ سینمایی که از صدر تا ذیلش در قوانین دستوپاگیر دولتی گرفتار شده است.
سینمای بومی یک کشور صاحب سبک در سینما هرگز از بین نمیرود، حتی اگر فیلمهای هالیوودی در تمام سینماهایش نمایش داده شوند. کشورهایی که توسط فیلمهای هالیوودی تسخیر شدهاند، با کشورهایی مانند ایران متفاوت هستند. سینمای ایران سینمایی مولف و صاحب اندیشه است که اگرچه در سالنهایش رقیب خارجی ندارد، اما در فضای غیررسمی و زیرزمینی سالهاست که با نمونههای بعضا بیکیفیت خارجی میجنگد. تمام نکته همین جاست. اگر این بازار غیررسمی قانونمند باشد، قطعا میتواند به کل سینمای ایران در همه حوزهها کمک کند. عشق به سینمای بومی هرگز از بین نمیرود. این عشق در تاروپود مخاطب ایرانی جاری است. عشقی ابدی و بینظیر که بعضیها انگار نمیتوانند تحمل کنند و هنوز هم رویای تعطیلی آن را در سر میپرورانند. سینمای ایران اما بزرگتر از این حرفهاست. سینمایی که با آن سالهاست خندیدهایم و گریستهایم و در مقابل همه این دشمنیها خواهد ایستاد
پیوند سینما و فوتبال همیشه جذاب است. نمونه آخرش شاید مردمی هستند که روزگاری نان سفرهشان را از کارخانه نساجی شهر تامین میکردند و حالا شادمان موفقیت تیم فوتبالشان هستند. آن کارخانه با ورود بیرویه پوشاک و پارچه خارجی و نبود قوانین محکم و مدون نابود شد، اما عشق به نساجی هرگز از میان نرفت. نساجی قائمشهر و تیم فوتبالش مثال فوقالعادهای برای تجربه اکران فیلم خارجی در سینماهای ایران است. باید بپذیریم نمیتوان جلوی واردات اجناس خارجی و اساسا جهانی شدن را گرفت، اما میتوان با وضع قوانین دقیق و مبارزه با مافیا که اتفاقا همواره شعارهای مردم فریبانه میدهند، جلوی نابودی صنایع داخلی را گرفت. مردم ایران عاشق سینما هستند. این را بارها ثابت کردهاند. سینمایی که مانند همان کارخانه نان خیلیها را تامین میکند؛ نانی از جنس شرافت…
منبع:ماهنامه هنر و تجربه