سینماسینما، یزدان سلحشور:
«مهتاب، خواهر ماهرخ به همراه شوهر و دو فرزندش از شمال به طرف تهران حرکت میکند تا آینه موروثی نوعروس خانواده را به مراسم ازدواج خواهرش برساند. در راه زنی روستایی با آنها همسفر میشود، اما همگی در تصادف با یک نفتکش جان میدهند. خبر به خانواده میرسد و عروسی به ماتم تبدیل میشود. گزارشهای پلیس اگرچه صحت تصادف و کشته شدن مسافران را نشان میدهد، اثری از آینه موروثی پیدا نمیشود. درحالیکه همه اعضای خانواده مرگ مسافران را پذیرفتهاند، خانم بزرگ دل به عزا نمیسپارد و انتظار میکشد تا مهتاب با آینه نوعروس از راه برسد. بهرغم نظر خانم بزرگ مراسم عزا برگزار میشود و نزدیکانِ ازدسترفتگان، راننده نفتکش و شاگردش، ماموران و دیگران در مراسم شرکت میجویند. اما ماهرخ با حالی پریشان با لباس سفید عروسی حاضر میشود. در میان عکسالعملهای متفاوت حاضران ناگهان مهتاب و دیگر مردگان با آینه موروثی از راه میرسند. انعکاس نور در آینه محفل آنها را غرق در روشنایی میکند. مهتاب آینه را به ماهرخ میسپارد تا مراسم عروسی برگزار شود.»[سوره سینما]
«در گفتوگوی تلویزیونی فریدون جیرانی و بهروز افخمی در بهمن ماه ۱۳۹۴ در شبکه سه تلویزیون ایران گفته شد که داوران جشنواره سال ۱۳۷۰ این فیلم را پسندیده بودند و بیشتر جایزهها را برایش در نظر گرفته بودند. ولی سرانجام تنها جایزه ویژه هیئت داوران به «مسافران» رسید. افخمی که از داوران آن دوره بود، از توضیح بیشتر خودداری کرد. جیرانی در گفتوگو با عبدالله اسفندیاری به سال ۱۳۹۵ اشاره کرد که از رسول ملاقلیپور شنیده که سیدمحمد بهشتی شیرازی در جلسه هیئت داوران آن جشنواره گفته که همه جایزهها را به بیضایی بدهند، «اگر میخواهید کسی را بیکار کنید!» بنا بر این نظر، تصمیم بر آن شده که جایزهها به این فیلم نرسد، تا احیانا فیلمساز دچار گرفتاریهای رایج در سینمای آن زمان نشود و بهاصطلاح «بیکار» نشود. ولی با این همه، بیضایی تا ۱۰ سال پس از «مسافران» امکان فیلمسازی نیافت.»[ویکیپدیای فارسی]
«یک دفعه عباس کیارستمی با شوخی به من گفت که روزی شخصی من را استاد خطاب کرد و من به او گفتم که من استاد نیستم و تنها دو استاد وجود دارد که یکی بهرام بیضایی است -که بد هم نگفته است- و دومی را درباره من اطلاق کرد که فکر کردم دومی را در پرانتز باز گذاشته که وقتی خاطره تعریف میکند، این اسم را بگذارد!»[آیدین آغداشلو]
بیضایی فیلمساز متفاوتی است؛ فیلمسازی با فیلمهایی بسیار ستایششده و همچنین با فیلمهایی کمتر ستایششده و گاهی هم با آثاری اصلا ستایشنشده! با این همه، حتی در مورد آثاری که مورد نقد منتقدان هنری یا منتقدان سیاسیاش قرار گرفته، تسلط تحسینبرانگیز او بر تمام اجزای صحنه، امری نبوده که مورد انکار قرار گیرد. «مسافران» فیلم ستایششدهای است از او که با قرائتهای گوناگون روبهرو شد. این قرائتها البته گاهی نه بر اساس آنچه در روگفتار یا زیرگفتارهای اثر بیان میشد، که بر اساس چیزی شکل میگرفت که منتقدان سیاسی بیضایی میخواستند او را به آن منتسب کنند و اگر بنا بود که بر اساس چنین خوانشی، «مسافران» منتسب به فرقهای خاص باشد، باید بخش اعظم آثار خلقشده در جهان از دوران باستان تاکنون، منتسب به آن فرقه خاص میبودند! با این همه، بودند کسانی که به اثر چشم دوختند و از خوانش سیاسی صاحب اثر درگذشتند. «متاسفانه یک رویه فرصتطلبانه در این سالهای اخیر پیرامون سینمای دینی به وجود آمده، به این شکل که مثلا فیلم بروسلی را میآورند و با آراستن به محاسن و انگشتر نقره و… ظاهر شرقپسندانهای به آن میدهند و آن را به عنوان سینمای یک کشور دینی یا مسلمان معرفی میکنند، که این یک کلاهبرداری است. «مسافران»، چه به لحاظ ساختار و چه به لحاظ محتوا، مذهبیترین فیلم ایرانی است که بعد از انقلاب ساخته شده است.»[منوچهر یاری/حوزه هنری/ خرداد۱۳۸۰/ ایسنا] اینکه «مسافران» مذهبیترین فیلم پس از انقلاب است، یا سیاسیترین یا امیدبرانگیزترین یا فلسفیترین، البته محل مناقشه خواهد بود تا دههها، اما مهم آن است که فیلم چه نوع جهانی را میسازد، یا توقع دارد از مخاطب، که چه نوع جهانی را باور کند، یا بیش از اینها، از مخاطب میخواهد چگونه به حقیقت و راویان حقیقت بنگرد. از این منظر و راویان متعدد فیلم و سابقه بیضایی در بازروایی آثار کوروساوا [مثلا در «غریبه و مه» که روایت بیضاییوار از «هفت سامورایی» است]، «مسافران» بازآفرینی «راشومون» است با همان مقصد نهایی در تغییر رویکرد مخاطب نسبت به حقیقت و راویانش، اما به نسبت فیلم کوروساوا، فیلم امیدوارانهتری است؛ جنسی از امیدواری در این فیلم است که در آثار تارکوفسکی هم قابل رصد است و اینکه چنین فیلمی را با این غلظت و شدت مذهبی بخوانند، یادآور سخن بابک احمدی است که در ایران، امید و اعتماد تارکوفسکی بدل به امید و اعتقاد شد! [رویکردی که در همان دههای اتفاق افتاد که در ایستگاه پایانیاش، «مسافران» کلید خورد.]
من شخصا از طرفداران سینمای بیضایی نیستم؛ نه به این دلیل که او استاد نیست [شاید بیش از هر سینماگر دیگری در ایران، لایق چنین لقبی است]، بلکه به این دلیل که او در بخشِ غالبِ کارنامه سینمایی کمحجمش [۱۰ فیلم بلند طی ۴۶ سال] بیش از آنکه دلمشغول تولید اندیشه در حوزههای ماندگار باشد، به کار تولید استعارههای سیاسی پرداخته و هر جا که بهرغم کوشایی، در این امر موفق نبوده، به بهترین آثار کارنامه خود دست یافته، مثل «باشو» یا همین «مسافران» و احتمالا فاجعهبارترین اثرش «وقتی همه خوابیم» است که حتی دیگر دلمشغول تولید استعاره سیاسی هم نیست، یکسره بیانیه صادر میکند!
«مسافران» بهرغم تلاش فیلمساز برای تولید کلاناستعاره سیاسی و صدور بیانیههایی غیرعلنی[از این نظر احتمالا ترس دستاندرکاران دولتی فرهنگ از آثار او بهحق بوده، چراکه همیشه با ساخت هر فیلم تازهاش، انتظار پخش شبنامهای را داشتهاند!] به دلیل ذاتِ تکثرگرای نوع روایت چندگانه فیلم، به اثری «ضدِ تکخوانی» بدل شده و به دلیل انضباط باورنکردنی بیضایی، چه در روایت و چه در اجرای سینمایی، با شکست «کلاناستعاره سیاسی» در «متن»، متن بر آفریننده خود چیره شده و اثری چندخوانشی با زیرگفتارهای بسیار پدید آمده.
«مسافران» را باید غایتِ سودآوری شکست آفریننده در برابر متن هنری انگاشت؛ اگر در «باشو»، عوامل بیرونی و نقش سرمایهگذار و تهیهکننده، باعث حذف قرائت سیاسی از متن شد و استعارههای نفسگیر بیانیهوار را به خاکستر بدل کرد، در «مسافران»، ذات و چگونگی روایت، بیضایی سیاسیاندیش را خاکسترنشین کرد و بیضایی هنرمند را چون ققنوسی از دل این خاکستر به در آورد. بارها آرزو کردهام که کاش در «غریبه و مه» هم چنین رویکردی به وقوع میپیوست و آن همه زیبایی بصری و چشماندازهای نو در سینمای ایران، به هدر نمیرفت، اما دریغ که چنین نشد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه