سینماسینما، امین نصیری
زن نازنین(۱۹۶۹) که بر اساس داستانی از داستایوفسکی است اولین فیلم رنگی روبر برسون به شمار میرود که با خلق جهانی تماما ابزورد در مقابل آثار موج نو قرار میگیرد. موج نویی که فضاهای بیرونیاش همچون گریزگاهی برای شخصیتها محسوب میشود تا بتوانند دقایقی از سرکوبها، ناملایمات و خفگی فضای خانه رهایی یابند و به محیط های خارجی که اغواگر و رمانتیک هستند پناه ببرند تا هرگونه آزادی عمل و سرخوشی را تجربه کنند(مانندِ چهارصد ضربه ساختهی فرانسوا تروفو). اما در زن نازنین فضاهای خارجی به همان اندازه تیره و بیحال هستند که داخلی. قاب گیریهای برسون راهی به سوی رهایی نمییابند. زن و شوهری که هیچ درکی از خلقیات واقعی یکدیگر ندارند و تنها جسمشان آنها را ظاهرا نزدیک بهم نشان میدهد و حقیقت رابطهشان کیلومترها دور از هم و ناآشنا با یکدیگر است. بیشترین صدایی که در طول فیلم شنیده میشود سر و صدای سرسام آور ماشین هاست که خاموشی روابط آدمی را نشان میدهد و همچنین بیحسی مدنظر برسون را به مخاطب منتقل میکند. خطوطهای متقاطع در و پنجره ها و قفس میمونها در پارک(با توجه به دکوپاژ صحنه)در تمهیدی متساوی با میمون، زن و شوهر را هم مانند دو موجود محبوس و در تنگنا تصویر میکند. روایت فیلم محدود به اطلاعات شوهر و خدمتکار است تا رنج غیرمحسوسی که زن بر دوش میکشد و او از آنها غافل بوده را در کنار پیکر بیجانش بازگو کند و به همین دلیل زن برای مخاطب تا حدودی دست نیافتنی و مرموز باقی میماند. در جاهایی تداوم و انسجام بین گذشته و حال مخدوش شده که این امر بدل به استعاره ای می شود که آن زندگی شکنجهوار برای زن با مرگ فرقی نداشته. اما یک جا هست که کسی جز برسون نمی تواند روایتگر آن باشد_برسون جهان منطقی اثرش را درهم میشکند و شخصا در آن دست می برد_و آن لحظه قبل از خودکشی زن است که دوربین از نقطه نظر شوهر خارج شده و در کنار تنهایی و اندوه روحی زن باقی میماند. برسون زن را برای تماشاگر سرشار از ابهام_ دلیل آن این است که شوهر روایتگر است و برسون تنها در لحظه قبل خودکشی به اثرش ورود میکند آن هم بخاطر علاقهاش به زن تا بتواند در زمان گسست از زندگی که برای او سرشار از مصائب بوده است در کنارش باشد_و درون گرا می کند و در جهت عینیسازی و محسوس کردن رنجاش و از پاسخ به اینکه دقیقا چه «نیازی» دارد، که بدون شک این نیاز فراتر از مادیات است و برای شوهر که معاملهگر است و تنها با پول و طلا سر و کار دارد قابل فهم نیست، طفره میرود اما میزانسن، کمپوزیسیون، دکوپاژ و گاهی دیالوگها نشانه گذاریهای روانشناختی ارائه میدهند. باید بپذیریم که ابهام جزئی از هنر است و به نوبه خود زیباست به شرطی که هدف و کارکرد معینی را در نظر داشته باشد. در زن نازنین ابهام در راستای تاکید بر عدم درک متقابل بین انسانها و دسترسی حقیقیشان به یکدیگر، دست گذاشتن بر بحرانهای درونی و نمایش دلبستگی بیاعتبار یک زوج بکار میرود که در نهایت همهی اینها منجر به خلق جهانی افسردهحال و خفهکننده میشود. جهانی تماما ابزورد و مغموم که برسون به چیره دستانهترین شکلِ ممکن طعمش را به ما میچشاند.