آزاده باقری- فیلم سینمایی «طلاخون» را شاید بتوان در چند جمله کوتاه تعریف و خلاصه کرد. فیلمی جنایی-معمایی که بر اساس واقعیت زندگی نخستین قاتل زنجیرهای زن ایران ساخته شده است. زنی که به دلیل مشکلات مالی و داشتن فرزندی با مشکلات معلولیت جسمی، دست به قتل ۵ زن و یک مرد میزند.
بررسی ساختاری فیلمی که ابراهیم شیبانی آن را کارگردانی کرده است هم میتواند چندان پیچیده نباشد و تنها به این موضوع اکتفا کرد که نحوه روایت «طلاخون» در دو بخش صورت گرفته شده است. یک بخش آن به نظر، روایتی درام میآید؛ درباره خانوادهای که زن به دلیل داشتن دو فرزند که یکی از آنها دارای معلولیت جسمی است و همسری که سابقهدار است؛ باید به سختی کار کند تا بتواند امرار معاش داشته باشد. بخش دوم فیلم نیز روایتی جنایی به خود میگیرد و باعث میشود برخی از گرهها و مجهولات یکی یکی باز شوند.
هر چند به ریتم داستان، نحوه روایت ماجرا، شخصیتپردازیها، گرهگشاییها و پایان بندی آن انتقادهای جدی وارد است با این وجود ساخت چنین فیلمی که در آن یک قصه واقعی از زندگی یک زن که البته مادر هم هست را به نمایش گذاشته قابل تقدیر و تحسین است.
لذا نگاه تخصصی پرداختن به این فیلم سینمایی و بررسی داستان واقعی آن که ابتدا در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر اکران شد و البته در هیچ بخشی نیز نتوانست نامزد دریافت سیمرغ بشود را به منتقدان حرفهای سینما میسپارم تا به زاویهای جدید در این فیلم بپردازم. زاویهای مادرانه به زنهایی که در این فیلم به نمایش گذاشته شدهاند.
مادرهای به نمایش درآمده در «طلاخون» متنوع هستند. مادر مسنی که در ابتدای فیلم گم شده است و دخترش که خود مادر یک دختر است به دنبال او میگردد. دختر او نیز با دختر ناهید (قاتل) دوست هستند.
مادر پسر همسایهای که تا پایان فیلم دیده نشد؛ اما برای دخترهای ناهید بعد از دستگیریاش بدون قضاوت غذا درست میکرد و پسرش برای آنها میبرد.
مادری که در مسجد بدون آنکه خبر داشته باشد دست نوازش بر روی سر قاتل خود میکشد؛ او را مادرانه نوازش میکند و سعی در تسکین او دارد.
مادر ناهید که یکی از دلایل مهم تنفر ناهید از زنها و مادرها را نشان میدهد تا جایی که حتی حاضر نیست دو دخترش بعد از اعداماش پیش او بروند.
و در نهایت خود ناهید که شاید تنها علت قتلهایش و اینکه فکر قتل زنها و مادرهای دیگر به سرش میزند به دلیل مادر بودنش بوده است.
قتلهایی که البته به دلیل جهالتاش رخ داد. جهالتی که از سر بیسوادی بود. کم تجربگی، فقر و فشارهای روانی بسیاری که در یک فضای اجتماعی نامناسب بر او حاکم شده و باعث شده بود به جز حیات و بقای خود و فرزندانش به هیچ چیز دیگری نتواند فکر کند.
چون زود ازدواج کرده بود. زود بچه دار شده بود. زود پرستار بچهای معلول شده بود. زود سرپرست خانوادهای شده بود که مرد آن سابقهدار بود و تمام این زودها در کنار نبود حامی باعث شد به دلیل حفظ بقا، حس زیبای مادرانگیاش تبدیل به حس وحشیگری و قتل شود و کاری کند تا جان مادرهای دیگری که آنها هم فرزندان خودشان و دغدغههای خودشان را داشتهاند را به ترسناکترین روشهایی که به ذهنش میرسد مانند مسمومیت و خفگی، بگیرد. گرفتن جان زنانی که ترنم کرمانیان با بازی خوبش در نقش حنانه با گریه به آنها اشاره میکند که مگر آنها هم مادر نبودند؟!
مادر بودن سختترین شغل جهان است. برای همین هم باید قبل از شغل معدن، بازیگری، و خبرنگاری و…. در راس سختترین مشاغل جهان قرار گیرد. شغلی که نه مرخصی سرش میشود و نه تعطیلی. برای همین اگر نتوانی خوب از پس وظیفه این شغل طاقت فرسای مادر بودن بربیایی؛ مادری که میگویند بهشت زیر پایش است برای حفظ بقای فرزندانش ممکن است دست به وحشیانهترین و بیرحمانهترین کارها بزند؛ بدون آنکه بخواهد به عواقب بعد از آن لحظهای فکر کند. تا جایی که مهین قدیری (شخصیت واقعی ناهید) شاید هیچ وقت به این موضوع فکر هم نکرده بود که اگر روزی گرفتار قانون شود و اعدام شود چه بلایی به سر فرزندانش خواهد آمد.
چه خوب بود اگر شرایط جامعه و وضعیت معیشت به سمتی پیش میرفت که مادرها جز مادری کردن برای فرزندانشان به هیچ چیز دیگری فکر نمیکردند. شاید اگر وضعیت اجتماعی و شرایط حمایتی از زنان سرپرست خانوار بیشتر و بهتر میشد و آموزشها در میان خانوادهها به سمتی میرفت که هر زنی، زمانی تصمیم به مادر شدن میگرفت که در خود توان داشتن سختترین شغل جهان را میدید آنوقت میتوانستیم امیدوار باشیم که دیگر شاهد معضلات اینچنینی نخواهیم بود و نخواهیم دید که هیچ مادری به جرم قتل، پای چوبه دار برود و هیچ مادری به دلیل معضلات اجتماعی و اقتصادی، دچار بزهکاری و جرمهایی از این دست نشود و خود و فرزندانش را گرفتار دردسرهای پس از آن نکند.