تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۱/۱۴ - ۱۳:۲۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 132922

سینماسینما، ندا قوسی

گروتسک نوعی طنز است که در خود سیاهی‌ها و تلخی‌ها را به تصویر می‌کشد، اما با شیوه‌ای عجیب، غریب و نامتعارف. این طنز و مضحکه بیشتر از آن‌که بخنداند و شاد کند، مخاطب را تلخ‌کام می‌کند و شاید اصلا به وحشت هم بیندازد؛ بی‌گمان فیلم «کتاب آشپزی» یک گروتسک تمام‌عیار به شمار می‌آید.

این مضحکه تلخ از یک دندان‌درد ساده شروع می‌شود؛ دردِ دندان عقل. دندانی که به گفته مثلا دندان‌پزشک شلخته و یلخی فیلم، «قبل از این‌که به جنون برسد، باید بکشی!» اما داستان در آن دندان و فک دردمند خلاصه نمی‌شود و با تیتراژ مضحک ولی انفجاری و تند نشانمان می‌دهد که قرار است داستانی ببینیم به اسم «کتاب آشپزی»، اما پر از صور خیال و دنیایی از غرایب. فیلم در جای جای خود موسیقی ضربه‌ای و کوبنده‌ای را به گوش می‌رساند که نشانِ هشدار و اتفاقی است قریب‌الوقوع در یک چهارشنبه سوری عجیب. اتفاقی که حضور اجسام غیرعادی و سفینه‌های فضایی ناآشنا خبر از وقوعش می‌دهند.

کیو، با بازی روان، نرم و راحت ابراهیم عزیزی، که با پیراهن‌ هاوایی و کاپشن پاییزه و شلوار جین کهنه، در هیئتی مضحک و ملنگ(!) می‌بینیمش، خود در وقوف تماشاگر بر این‌که چیزهای عجیب و غریبی را باید به عنوان بدیهیات بپذیرد، نقش اساسی دارد. بدون به رخ کشیدن و ادا و اصول، بلکه خیلی جاافتاده و قابل قبول ما هم به عنوان بیننده، همه چیز را قبول می‌کنیم. کیو راننده آژانسی خسته و بی‌هدف است که همواره لبخندی بی‌معنی بر لب دارد؛ راننده‌ای که قبلا سرآشپز ماهری بوده و اتفاقا از دستور غذاهایی که بلد است و منوهایی که می‌شناسد، کتاب آشپزی نوشته.

فیلم با سوار شدن کیا، با نقش‌آفرینی امیرحسین طاهری بر اتومبیل کیو، مسیر جدید خود را آغاز می‌کند. پرسه‌های این دو آدم در خیابان‌های متنوع تهران، با ساختمان‌های بلند و کوتاه، ادامه فیلم را رقم می‌زند؛ دو ‌آدم که در ظاهر نامتجانس‌اند، ولی اتفاقا خوب با هم رفیق می‌شوند. از جمشید کچل حشیش می‌گیرند و بار می‌گذارند! بشقاب پرنده در آسمان می‌بینند! سراغ بهروز نامی می‌روند که در لپ‌تاپش چیزهای غیرعادی دارد! هم او که وقایع عجیب و فضایی سال ۶۵ و (۲۸ شهریور) ۵۵ را به آن‌ها یادآور می‌شود! و سرآخر با آمدن دکتر نامی- که کیفش مهم‌تر از خودش است- به خانه بهروز و مرگ دکتر (پرش غیرمترقبه‌اش از ایوان خانه بهروز)، مسیر کیا و کیو از هم سوا می‌شود. کیا کیف را برمی‌دارد و خود به‌تنهایی سراغ ماجرای مربوط به آن دعوت‌نامه مرموز می‌رود. دعوت‌نامه مربوط به مراسمی است که شباهت غیرقابل انکاری به آیین غیرمعمول فیلم «چشمان بازِ بسته» کوبریک دارد. قرعه به نام کیا می‌افتد و انگار او از بین می‌رود تا بقیه بیشتر نیرو بگیرند! اما خرده داستان دیگری روایت می‌شود از نوازنده‌ای که پیشنهاد کار نان‌وآب‌دارِ نواختن برای مراسم غریبِ شبانه را از آگهی روزنامه‌ای می‌یابد که دور فلافل پیچیده شده. این‌چنین او می‌شود نوازنده چشم‌بسته آن آیین نامربوط در آن شب تاریک. او چشم‌بسته برای آدم‌های پنهان پشت صورتک‌های نامعمول که ما غیر از کیا، کی بودن هیچ‌کدام را نمی‌دانیم و نمی‌شناسیم، می‌نوازد و احتمالا قربانی نیز می‌شود.

درنهایت ناشری غیرعادی در خانه‌ای غیرمعمول، با صداهای نامربوط، که بابت چاپ کتاب آشپزی کیو، چک خوش ‌رنگ و عددی به او می‌دهد، حسن ختام فیلم می‌شود. همه این جهان خیال‌انگیز در فیلمی ۹۰ دقیقه‌ای روایت می‌شود. داستان انسجام چندانی ندارد، ولی تنوع و نامتعارف بودنش، اتفاقا و انصافا آن را جذاب و کنجکاوی‌برانگیز می‌کند. جذابیت کار به خاطر تنوع و تکرارهای متناسبِ موتیف ها و نمادهای تازه‌ای است که کمتر جایی نمونه‌اش را دیده‌ایم. هم‌چنین بازی‌های به‌اندازه و خوش‌اکت (به‌جا لاقید و به‌جا جدی) آن را دیدنی‌تر می‌کند. در مجموع، «کتاب آشپزی» شاید شاهکار و برجسته نباشد، اما در شلوغ و پلوغ و درهم برهمی سینمای ایران که با ریخت‌وپاش‌های کثیف برای فیلم‌های به‌دردنخور، دیگر نمود و نمایی چندان ندارد، گروتسکی کم‌نمونه است که به‌حق می‌تواند نام هنر و تجربه را با خود به یدک بکشد.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها