فیلم با عبدالحمید آغاز میشود. جوانی آرام و پاک که در همان ابتدا عشق آمیخته با جنونش را با زدن جوانی دیگر بخاطر بدست آوردن فائزه نمایش میدهد. چیزی نمیگذرد که او را در صحنهای در حال دادن غذا به چند تمساح میبینیم و کمی بعد از آن هم متوجه حضور او در گروه تکفیری برادر کوچکترش و بالاخره تبدیل شدنش به نفر دوم آن گروه میشویم.
سیر تحول یک شخصیت که از ابتدا رگههای میل او به خشونت را در وجودش دیده ایم، اما ترجیح میدهیم لحظات عاشقانه اش را باور کنیم و او را جوانی عاشق پیشه در نظر بگیریم. لحظاتی که به زیبایی توسط کارگردان چیده، ساخته و پرداخته شده اند و خواسته و ناخواسته من مخاطب را با خود همراه میکنند.
فیلم نرگس آبیار، اما در کنار این خشونت و جسارت به نمایش درآوردنش فیلمی زنانه است، از فائزه گرفته تا مادرش و حتی مادر همسرش همگی مظلوم و زخم خورده اند و در طی ماجرا هرچند تلاش میکنند تا موثر واقع شوند، اما در نهایت کناری میایستند و خشونت این دنیای مردانه را تماشا میکنند. دنیایی که آنها را نه قدرتمند که ضعیف و همچون عروسکی زیبا و آرایش کرده میخواهد و اگر در برابر آن کوچکترین ایستادگی بکنند داغ خواهند دید.
سیر تحول شخصیتها با وجود نگاه دقیق کارگردان و بازی خوب بازیگران باور پذیر شده است و در این مهم جدا از الناز شاکردوست که نقشش را نسبتا قابل قبول ارائه کرده و هوتن شکیبا که در لحظه لحظه اثر تغییرات بازی اش را میتوان مشاهده کرد، حضور فرشته صدر عرفایی و شبنم مقدمی بی اندازه موثر بوده است.
دو زن با دو فرهنگ متفاوت و یک اختلاف بزرگ؛ اینکه یکی تکفیر را به خوبی میشناسد و میداند در این میدان مبارزه ناتوان است و تنها باید سکوت کند و دیگری قرار است آرام آرام خشونت و بی رحمی تکفیریان را با عمق وجودش احساس کند. دو مادر که هردو فرزندانشان را با خون جگر بزرگ کرده اند، هردو زخم خورده تکفیرند و با وجود تلاش بسیار در محافظت از فرزندانشان ناتوانند.
اما دیگر بازیگری که نمیتوان از بازی بسیار خوبش چشم پوشی کرد “آرمین رحیمیان” بازیگر نقش عبدالمالک ریگی است. جوانی که با نگاه و بیان هنرمندانه اش توانسته ابعاد مختلف شخصیت عبدالمالک یعنی دروغگویی، جنون، مکر، خشونت، اعتقاد به هدف و آرامشش را به تصویر بکشد. شخصیتی که نرگس آبیار تا حدی به خوبی او را تفسیر کرده و به جای آنکه تنها بعد خشونتش را به مخاطب نشان دهد اجازه میدهد تا همچون دیگر شخصیتها مخاطب را با خود همراه کند و به او نشان دهد که با یک فرد عادی روبرو نیست؛ بلکه با فردی روبروست که خود و قدرت خود را باور دارد و میتواند در قلب و ذهن افراد گروهش نفوذ کند تا جایی که آنها بیگناهان را سلاخی کنند، خودشان را فدای هدف کنند و حتی برادرش را وادار کند عشقش را بکشد.
فیلم، اما با وجود قابهای زیبا و خوب و سریعی که بعضا دارد و به واسطه آن ریتم بخش ابتدایی را تا رسیدن به بخش پر هیجان فیلم حفظ میکند، گه گاه دوربین روی دستش گیج است و لرزش بیش از اندازهای دارد که در بخشهایی از اثر آزار دهنده میشود، اما کم کم که قصه پیش میرود تصاویر هم بهتر میشود تا جایی که نماهای هوایی بسیار خوب فیلم در سکانس تعقیب و گریز ماشینها خودنمایی میکند.
شبی که ماه کامل شد همچون دیگر فیلمهای نرگس آبیار در کنار قصه گویی مارا با فرهنگها و فضاهای دیگر بخشهای کشور و همسایگانش آشنا میکند. زیباییها و زشتی هارا به ما نشان میدهد و اجازه میدهد با شخصیتهایش به آن نقاط سفر کنیم و خود را در آن مکانها در کنار شخصیتها حس کنیم. آبیار حتی سعی نمیکند با موسیقی و نماهای بلند احساسی مخاطبش را درگیر کند بلکه چه نماهای احساسی و چه نماهای هیجان انگیزش کوتاه است و بعد از دادن اطلاعات مورد نیاز مخاطب به راحتی از آنها میگذرد تا روند قصه ادامه یافته و حرف اصلی فیلم بر جان مخاطب بنشیند. شاید به همین دلیل است که چه صحنه درگیری ماشینها و چه تراژدی پایان فیلم به سرعت رخ میدهد و آنطور که باید به آنها پرداخت نمیشود.
حرف آخر آنکه این فیلم هم به عنوان فیلمی رو به جلو و تاثیر گذار در پرونده این بانوی فیلم ساز ثبت خواهد شد تا منتظر شویم و ببینیم تا کجا این مسیر موفقیت را طی خواهد کرد.
منبع: خبرگزاری صداوسیما، ایمان شمس