بهمن فرمان آرا در بخشهایی از مصاحبه خود با آرمان حرفهای جالبی زده است .
به گزارش سینماسینما ، فرمان آرا گفته : در فیلم دلم می خواد ،مثلا موقعی که «بهرام فرزانه» برای افسردگی میرود پیش دکتر روانشناس، در شات اصلی که ما گرفتیم، مردم در سه طبقه به صف ایستادهاند که این میرود بالا تا به دکتر برسد. یک گروهی که برای پروانه نمایش آمدند، گفتند که این به نظر ما نشان میدهد که همه ایران افسردهاند و یک طبقهاش را در بیاورید. ما هم یک طبقهاش را در آوردیم. این گروه رفتند، دو سال بعد، گروه بعدی آمدند و گفتند یک طبقه دیگرش را هم دربیاورید گفتم آقا، این که نمیتواند از توی ماشین بپرد در مطب. ما یک داستانی را داریم تعریف میکنیم یا مثلا یک سکانسی هست که فرزانه میرود از مغزش اسکن میکنند. بعد دکتر میگوید چیزی نیست. فرزانه میگوید «این آهنگی که میشنوم اذیتم میکند». کلماتی آنجا گفته میشود که گفتند نباید باشد. غیر از چیزهای این فرمی که یک لغت اینجا عوض کن و یک لغت آنجا عوض کن اتفاق دیگری برای فیلم نیفتاد. اینها اکثرا میز را چسبیدهاند و منطق را نه. آن میزی که چسبیدهاند به هر دلیلی و به هر مدتی که هست، میخواهند بابت «بهمن فرمانآرا» که در شرایط عادی هم بابت پروانه نمایش دادن به او فحش میدهند، دیگر این را مضاعف نکنند. برای خیلیهای دیگر به همین ترتیب رفتار میکنند : چرا «عصبانی نیستم» ۴، ۵ سال در صف اکران ماند یا چرا «آشغالهای دوستداشتنی» این همه وقت هنوز اجازه نمایش ندارد. هیچ انقلاب و هیچ براندازی با یک فیلم اتفاق نیفتاده. چرا یک کتاب باید ۱۱ سال اجازه چاپ نداشته باشد؟ کتاب بسیار خوب «کلنل» نوشته آقای دولت آبادی باید چاپ شود. شما نگاه کنید چاپ کتاب در پیش از انقلاب ۲ هزار جلد بود، الان اکثر کتابهایی که چاپ میشوند با تیراژ ۱۰۰۰ جلدی است؛ بر فرض که ۳ هزار جلد چاپ کنند، مملکت ما ۸۰ میلیون نفر است. چرا فکر کنیم که یک داستان ممکن است ضربه زننده باشد؟ ما که نه تلویزیون دستمان است و نه روزنامههای زیاد. همه ابزار دست شماست؛ واهمه از یک رمان را من برای هیچ دولتی نمیفهمم.