فیلمسازی برای من مثل یک جنگ است/گفت وگو با امیر نادری درباره فیلم کوه

ترجمۀ پرویز جاهد
روزنامه جامعه فردا
«کوه»، آخرین ساخته امیر نادری است که در ایتالیا ساخته شده و هم اکنون در گروه سینماهای هنر و تجربه در حال نمایش است. نادری سال هاست که در آمریکا و شهر نیویورک زندگی می کند و بعد از مهاجرت از ایران به فیلمسازی در آمریکا ادامه داده و تا کنون فیلم های «مانهتن شماره به شماره»، «مانهتن بر اساس الفبا»، «وگاس»، «جدول» و «کات» را در خارج از ایران ساخته است. «کوه» اولین فیلم غیر ایرانی نادری است که بعد از مهاجرت او در ایران به نمایش درآمده و با واکنش های متفاوت منتقدان ایرانی مواجه شده. بعضی آن را بهترین فیلم نادری می دانند و برخی نیز آن را به خاطر طرح قصه کمرنگ، طولانی بودن و تمثیل گرایی کهنه آن مورد انتقاد قرار دادند. «کوه» داستان خانواده کشاورزی را در ایتالیای قرون وسطی در ششصد سال قبل روایت می کند. اگوستینو(آندره آ سارتورتی) و همسرش نینا و فرزندشان جیووانی، برای زندگی و بقا در زیر سایه کوهی عظیم تلاش می کنند. بسیاری از ساکنان منطقه آنجا را به خاطر نتابیدن آفتاب و بی حاصل بودن زمین ترک کرده اند جز اگوستینو که معتقد است سرنوشت او و خانواده اش این است که در میان آن صخره ها زندگی کنند. «کوه» همانند اغلب فیلم های نادری، فیلمی تمثیلی و نمادین دربارۀ بقا و قدرت انسان است که می تواند کوه را به حرکت درآورده و جابجا کند.
این گفتگو را نینا روث در زمان نمایش فیلم «کوه» در فستیوال فیلم ونیز با نادری و بازیگرش آندره آ سارتورتی انجام داد. فستیوالی که نادری در آن جایزه «ژرژ لوکولتر گلوری» را به خاطر اصالت در نوآوری در فیلم «کوه» دریافت کرد.

پرویز جاهد

نینا روث: برای من این فیلمی است که نشان می دهد که انسان می تواند ناممکن ها را فتح کند.
آندریا سارتورتی: می تونم چیزی بگم؟ به نظر من این فیلم بر علیه سرنوشت است. اینکه هیچ سرنوشتی درکار نیست بلکه تنها انسان است. سرنوشت وجود ندارد. و نادری در زندگی اش نشان داده که تو سرنوشت ات را می سازی. این داستان دربارۀ معجزه بدون خداوند حرف می زند. این انسان است که معجزه می کند نه خداوند.

نینا روث: آقای نادری تو سرنوشت ات را تغییر دادی. تو همه دیوارهایی را که دیگران به دورت ساختند خراب کردی و به فیلمسازی جهانی و مشهور تبدیل شدی که می تواند هر جا بخواهد فیلم بسازد. چطور موفق به انجام این کار شدی؟

امیر نادری: حداقل سعی کردم.من اعتقاد دارم که انسان ها نباید تسلیم قوانین زندگی که به آنها تحمیل می شود شوند. من از این نوع آدم ها متنفرم. انسان ها باید خودشان قوانینی را که خود به آنها اعتقاد دارند بسازند. همه چیز از اعتقاد می آید، نه بخاطر اینکه من این را می خواهم یا آن را. چرا که اعتقاد بسیار گران است. تو دست به خطر می زنی و وارد موقعیت سختی می شوی. من سرنوشت ام را از آغاز دوست ندارم. آدم های دیگر یک زندگی دارند، زن و بچه دارند که برای من کسالت بار است. به نظر من زندگی، بعضی آدم ها را انتخاب می کند تا آنها را امتحان کند که کارهایی را انجام دهند. فکر می کنم زندگی مرا انتخاب کرده نه من زندگی را.
نینا روث: ولی این که به معنی سرنوشت است، نیست؟
نادری: بله می دانم. اما من سرنوشت ام را از یازده سالگی تغییر دادم. من شهرم را ترک کردم و به پایتخت رفتم و فیلم ام را ساختم. بعد در سن بیست سالگی به لندن رفتم تا فیلم ببینم و زندگی کنم. من همیشه ریسک پذیر بودم چرا که جاه طلبی هایی داشتم. اگر جاه طلب به دنیا بیایی همیشه در زندگی ات دچار دردسر خواهی بود. با داشتن جاه طلبی و بلندپروازی، از چیزهای معمولی خوشت نمی آید و می خواهی دست به کارهای تازه ای بزنی، می خواهی کارهای غیرممکن بکنی و می خواهی خود را بیشتر و بیشتر در موقعیت های سخت قرار دهی و از محدودیت ها عبور کنی.
سارتورتی: امیر نادری فیلمسازی است که هرگز به خودش خیانت نمی کند. او هرگز به سبکش خیانت نمی کند. اگر فیلم اولش را با فیلم کوه مقایسه کنی می بینی که او هرگز به سبکش خیانت نکرده.
نینا روث: آیا تو یک جیووانی و یک نینا در زندگی ات داری؟
نادری: نه. جیووانی من سینماست. زندگی شخصی برای من صفر است.
سارتورتی: به نظر من جیووانی نادری سینماست و سینما به نور نیازمند است. نسل های جوان امروز محتاج نور اند…
نادری: من همه درهای لذت را به روی خودم بستم، من گیاهخوارم و اصلا مشروب نمی نوشم. اصلا سیگار نمی کشم. من مثل یک کشیش ام. من با جمع زندگی نمی کنم. به مهمانی نمی روم. اهل رستوران رفتن نیستم. ارژینال بودن برای من مهم است.

نینا روث: آندره آ، چه چیزی باعث شد که این نقش را قبول کنی؟
سارتورتی: فکر می کنم وقتی امیر را دیدم در واقع اگوستینو را دیدم. امیر هر روز داستانی از زندگی خودش را برای من می گفت. هر شب بعد از شام در اتاق من، امیر داستانی از کودکی اش را تعریف می کرد و این داستان برای من حکم بذر را داشت. و او می دانست که این بذر در وجود من رشد می کند. و این بذر رشد کرد و تبدیل به اگوستینو شد.
نادری: من هرگز در مورد سینما با بازیگران ام حرف نمی زنم. من به تدریج خودم را در ذهن و بدن آنها می کارم. اگر به سر صحنه فیلم من بیایی سه یا چهار امیر خواهی دید. برای من زبان بدن بسیار اهمیت دارد و نیز لوکیشن و من روی این چیزها کار می کنم.
سارتورتی: او راست می گوید. در بسیاری از مواقع هیچ حرفی در صحنه رد و بدل نمی شد بلکه او تنها به من نگاه می کرد و من منظورش را می فهمیدم.
نینا روث: آیا می توانی با بازیگری کار کنی که او را حس نمی کنی؟
نادری: هرگز. من بازیگران را انتخاب نمی کنم بلکه قلب من این کار را می کند. لحظه ای که قلبم بگوید آره آنگاه من سعی می کنم با بازیگرم ارتباط برقرار کنم.
نینا روث: آیا یک بینش هنری نسبت به سینما داری؟
نادری: بله. من با این بینش بزرگ شدم. من خودآموزی کردم. فکر نمی کنم موزه ای در جهان باشد که ندیده باشم. من برای این فیلم همه کتاب های هنری این کشور را مطالعه کردم. خیلی قبل تر از آنکه این فیلم را شروع کنم. از من بپرس چرا؟
نینا روث: چرا؟
نادری: برای اینکه من اهمیتی به زبان نمی دهم. من به زبان نیاز ندارم. من سعی می کنم وارد عمق موضوع شوم و بعد بالا بیایم. من سعی می کنم بفهمم که این کشور چیست و چرا این گونه است. در این سرزمین من هیچ رنگ سفیدی نمی بینم. در هیچ کار هنری ایتالیایی رنگ سفید وجود ندارد. اما اگر به انگلستان بروید رنگ سفید را خواهید دید. همینطور در آمریکا قطعا آن را می بینید چرا که رنگ سفید از زیبایی شناسی مدرن می آید. در هنر ایتالیایی هرگز رنگ قرمز تند پیدا نمی کنید. در کاراواجیو فقط اندکی رنگ قرمز وجود دارد.چون برای استفاده از رنگ قرمز باید زبان و دلیلی وجود داشته باشد. نه فقط برای کشیدن نقاشی. در فیلم من شما هرگز رنگ قرمز نمی بینی، جز در یک لحظه و آن در خواب است. حتی در صحنه فیلمبرداری من گفتم کسی لباس قرمز نپوشد و گریم قرمز نکند. این زبان من در مورد ایتالیاست. و آندره آ روح خودش را به کار من آورد. بعضی آدم ها اصلا برای جلوی دوربین ساخته شده اند و آندره آ یکی از آنهاست.
نینا روث: چه احساسی داری وقتی فیلمسازی حرفی مثل این را در موردت می زند؟
سارتورتی: من احساس غرور می کنم. دیروز که آنها جایزه «ژرژ لوکولتر» را به نادری دادند من تکان خوردم.
نادری: من از ساختن این فیلم در ایتالیا خیلی خوشحالم چرا که این کشور، کشور مشکلی است، خیلی منطقی، خیلی بحرانی و خیلی باند محور است. من از خارج آمدم و هفتاد و پنج نفر با من کار کردند. من به همه گفتم ما فیلم نمی سازیم. ما می خواهیم به جنگ برویم. فیلم ساختن یک جنگ است. ما داریم به جنگ می رویم.
نینا روث: من می تونم واکنش مقامات مسئول اینجا را تصور کنم وقتی که می شنوند یک فیلمساز ایرانی می خواهد در ایتالیا به جنگ برود…
نادری: من گفتم ما می خواهیم به ارتفاع ۲۷۰۰ متری برویم و آنجا زندگی کنیم. آنجا نه موبایل است و نه زندگی شخصی. به بازیگرانم گفتم که با هیچ کس حرف نزنند. به خودم هم گفتم که هرگز با هیچ کس حرف نمی زنم. من با آنها غذا نمی خوردم و آنها هرگز آمدن یا رفتن مرا نمی دیدند. در کار من نباید به خودت عادت کنی، به بدن ات، به روابط ات. در غیر این صورت صحنۀ من خیلی بی مقدار می شد، شما فقط بازی می کردید.
نینا روث: آیا فیلمساز می تواند جهان را تغییر دهد؟
سارتورتی: سینما دنیای مرا تغییر داد، بنابراین فکر می کنم سینما می تواند دنیای همه آدم ها را تغییر دهد. به نظر من امیر برای ان منظور فیلم می سازد، برای تغییر جهان و برای تشریح آن.
نادری: دلیلی که من زیاد از دیالوگ در فیلم هایم استفاده نمی کنم این است که می خواهم ایده ام جهانی باشد. شما می توانید فیلم مرا به یک آفریقایی یا یک عرب اهل سعودی نشان دهید. همه ما می خواهیم کاری انجام دهیم اما خانواده ما، زندگی ما و نیازمان به پول مانع از آن می شود. اینجوری همه می توانند ببینند که یک نفر این کار را انجام داد.
سارتورتی: هر کس کوهی دارد. آدم های خوشبخت فقط یک کوه دارند. اکثریت مردم کوه های زیادی دارند. برای مهاجرانی که در قایق های فکسنی از اقیانوس عبور می کنند، دریا یک کوه است.
نینا روث: آیا آقای نادری یک پیامبر است؟
سارتورتی: فکر نمی کنم او یک پیامبر باشد. او نمی خواهد پیامبر باشد.
نادری: می توانم سوالی بپرسم؟ در مورد این فیلم چه فکر می کنی آندره آ؟
سارتورتی: من به آنچه که در صحنه فیلمبرداری آموختم می اندیشم. آن روز را به یاد می آورم که با هم صبحانه می خوردیم و من بهت گفتم امیر تو قادری با این فیلم راه انسانیت را نشان دهی. این چالش است که انسان را انسان می کند. بدون چالش انسان مثل یک سگ است. این مفهوم این فیلم است و به همین دلیل من به آن افتخار می کنم. ساختن این فیلم مسئولیت عظیمی بود.
نادری: همه چیز در فیلم من از یک دلبستگی می آید. دلبستگی من به سینما. اینکه باید بشود نه اینکه می خواهم بشود. خواستن کلمه بدی است.
سارتورتی: او چیزی را به من آموخت که من الان در قلبم نگه داشته ام.روزهای اول وقتی می خواستم چیزی را تغییر دهم و یا توجه اش را جلب کنم داد می زدم: امیر، امیر، امیر. و او به من گفت داد نزن. هرگز داد نزن. بعد چهارصد متر مرا بالاتر از صحنه فیلمبرداری برد و به من گفت: «بازیگری امری خصوصی است. اگر جلوی دیگران در موردش حرف بزنیم، جادویش از بین می رود.»
ما امکان خلق جادو را داریم اما جادو واقعا بی ثبات است. خیلی فوری از دست می رود.
نینا روث: جادو زیباترین واژه در هر زبان است.
نادری: بله و تو نمی توانی آن را بخری. برای جادو باید با درد بپردازی و وقتی با خودت تسویه کردی، جادو به سراغت می آید. نمی توانی با زور آن را بخواهی و اگر کسی سرفه کند، جادو می پرد.

منبع : روزنامه جامعه فردا

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 72899 و در روز چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۶ ساعت 15:30:59
2024 copyright.