محسن امیریوسفی در صفحه آخر شرق نسبت به فقدان درگذشت محمدرضا رستمی واکنش نشان داد.
به گزارش سینماسینما، امیریوسفی نوشت :
رضا رستمی عزیز رفت، بههمینراحتی، آنهم در آستانه ۴٠سالگی؛ در اوج خلاقیت و آمادگی برای نوشتن، مدیریتکردن و قلمزدن در راهی که به آن معتقد بود. در زمانی که مطبوعات کشور بیشازپیش به وجود اشخاصی صادق، باسواد و حرفهای مثل رضا نیاز داشت، ولی فرشته مرگ به عادت هزارانساله، این دلایل را با لبخندی میشنود، چون از دید او وقت رفتن بوده و بس! ولی دلیل مرگ نابهنگام رضا رستمی چه بود؟ مقصر تومور مغزی خوشخیمی بود که غده هیپوفیز او را دربر گرفته بود؟
یا پزشکی که جراحی خودش را با تشخیص ظاهرا نادرست عروق و نهایتا خونریزی مغزی بیمار و دو جراحی اضافی و بینتیجه دیگر برای جلوگیری از خونریزی به پایان رساند؟ شاید هیچکس به اندازه من قدر پزشکان حاذق و کاردان را نداند که چند سال پیش یکی از آن خبرگان بهنام دکتر بابک زمانی با تشخیص درستش مرا از مرگ مغزی نجات داد و بههمیندلیل امروز دیدن چنین اتفاق دردناکی برایم هولناک و غمانگیزتر است و دردناکتر از همه، پاسخ حیرتانگیز آقای جراح به همسر داغدار رضا رستمی است که بعد از گذشت تألمات روحی اگر صلاح بدانند خودشان خواهند گفت. از اینکه بگذریم، شاید هم مقصر اصلی کسانی بودند که چهار ماه رضا رستمی را خانهنشین کردند؟
یا کسانی که وقتی رضا بهخاطر حق آنها استعفا داد، سر پایین انداختند و به کارشان ادامه دادند! اهالی مطبوعات و اهالی سینما در قضیه درگذشت تأسفبار کیارستمی بزرگ تلاش زیادی کردند که قصور یک پزشک و نه همه جامعه پزشکی را فریاد بزنند و دادخواهی کنند هرچند جوابش فقط سه ماه دوری آقای دکتر از بیمارستان بود! ولی حالا بعد از رفتن تأسفبار رضای عزیز، باید غیر از مقصریابی، به مسئلهای مهمتر فکر کرد و آن لزوم همبستگی بیشتر در جامعه مطبوعات، جامعه سینمایی و جامعه هنری کشور است؛ همبستگیای که باعث میشود رضا رستمیهای دیگر در اوج خلاقیت کاری، اینگونه خانهنشین و اسیر مرگ زودهنگام نشوند و بتوانند حداقلِ امنیت شغلی را داشته باشند.
ولی هرچه بود گذشت، هرچند فراموش نمیشود. مهم این است که رضا رستمی دیگر کنار همسر فداکارش، خانم الهه خسروی و دختر نازنینش، رها، نیست. رضا با عمر کوتاهش، تأثیر خودش را در عرصه مطبوعات و خبررسانی گذاشت، خوشبهحالش که چنین زندگی کرد و صدحیف که بیشتر نماند،