سعید مروتی – روزنامهنگار
فرامرز صدیقی را بیش از هر چیز با فیلمهای کیمیایی به یاد میآوریم؛ با بازپرس جلالی «تیغ و ابریشم» و «رضا»ی فیلم «دندان مار»؛ ۲ شاهنقش او در دهه۶۰ که چنان که باید در زمان خود قدر ندیدند؛ بهخصوص فیلم «تیغ و ابریشم» که در یک کجفهمی عمومی از سوی منتقدان با واکنشهای تندی مواجه شد. سالها بعد فیلمسازی در توصیف بازپرس جلالی گفت او همان قیصر است که بعد از انقلاب حزباللهی شده. ورای همه قضاوتهای شتابزده دهه۶۰، قدرت بازیگری فرامرز صدیقی در ایفای نقش قهرمان کنشمند کیمیایی که بهخوبی با فضای پس از انقلاب منطبق شده بود، نکتهای نبود که به چشم نیاید. انبوه پیشنهادهای سینمای تجاری پس از تیغ و ابریشم سمت فرامرز صدیقی روانه شد؛ فتح بابی برای بازیگری که پیش از آن بیشتر با پیشینه تئاتریاش شناخته میشد تا فیلمهای کمتر دیده شدهاش در دهه ۵۰٫ بازیگری که ایست و نگاهش کیمیاییوار بود و در نقش بازپرس جلالی شبیه هیچکس نبود؛ همچنان که صحنههای بازجوییاش از سوسن مکاشی (فریماه فرجامی) و جمشید اختری (محمد صالح علا) نمونه مشابهی نداشت و هنوز هم ندارد.
در دورهای که۶،۵ سال طول کشید، صدیقی در فیلمهای ملودرام (سایههای غم و زمان از دست رفته)، جنگی (روزنه) و حادثهپردازانه (آخرین پرواز) بازی کرد و در این دوره نقش نوری را در فیلم «سرب» از دست داد و هادی اسلامی جایش را گرفت. یک سال بعد از سرب، صدیقی مقابل دوربین کیمیایی رفت و شد رضا چاپچی باسوادی که با مرگ مادر تنهاتر از همیشه میشود و آشناییاش با احمد (احمد نجفی) و دوستیاش با او به نوعی یادآور رفاقت سید و قدرت در «گوزنها» است؛ رضایی که دیگر چشمانش خوب نمیبیند؛ «به دکتر گفتم اگه کوری تو راهه بگو حواسم رو جمع کنم.»؛ رضایی که باید پناهگاه خواهرش زینت (گلچهره سجادیه) و فاطمه دختر جنوبی جنگزده (فریبا کوثری) هم باشد و در عین حال سری هم به رفیق قدیمیاش آقاجلال (جلال مقدم) بزند. از رضای دندان مار بعدها بهعنوان یکی از معاصرترین قهرمانان کیمیایی یاد شد؛ رضایی که به قول منتقدی قدیمی، خستهتر از آن است که بتواند در سکانس فینال فیلم و درگیری با آقا عبدل (نرسی گرگیا) حضوری پررنگ داشته باشد. حس و حال خاص و بیمثال آدم خسته کیمیایی که عمیقاً تحولات دهه۶۰ را درک کرده در بازی فرامرز صدیقی که بدون جلوهگری هم خشم و عصیان را متبلور میسازد و هم اندوهی عمیق را به نمایش میگذارد یکی از امتیازهای برجسته دندان مار است؛ بازیگری که تفاوت بازپرس جلالی و رضا را هم بهخوبی درک کرده است. در تیغ و ابریشم صدای منوچهر اسماعیلی، بازپرس جلالی را تا حدودی نزدیک به قهرمانان قدیمی کیمیایی کرده است. (صدایی که بهخوبی با بازی صدیقی منطبق است) در دندان مار صدیقی جای خودش حرف زده است و یکی از جلوههای ناب حضورش هم همین صدای مردانه و خشدار اوست. با فیگورهای خاص کیمیاییوار از شیوه انداختن کت بر شانه تا نحوه راهرفتن و دست در کمربند انداختن، صدیقی در تفاهم کامل با جهان مولف قرار دارد؛ همکاریای که متأسفانه دیگر ادامه پیدا نکرد و پس از آن او تنها در «دلشدگان» حاتمی تاحدودی توانست نقشی متناسب با تواناییهایش بیابد. بازیگری که سالهاست در انزوای مطلق به سر میبرد تا عکس تازهاش همه را حیرتزده کرد. اینکه بر او در این سالها چه گذشته خودش میتواند داستانی تازه باشد. آقای فرامرز صدیقی حالا خستهتر از همیشه است.
همشهری