سینماسینما، علی اصغر کشانی
سقاخانه ها بناهایی با معماری منحصر به فرد و هاله ای از تقدس در معابر عمومی و بخشی از فضای شهری با خاصیت شفابخشی و حاجت خواهی بودند که نقش قابل توجه و برجسته ای در میان فرهنگ مردم ایفا می کردند. در حافظه تاریخی و زندگی شهری مردم کوچه و بازار، روایات و داستانهای متعددی درباره معجزات در سقاخانه ها ثبت شده است. ظاهرا نخستین سقاخانه ها در ایران در عصر صفویه بنا شدند، چرا که کهن ترین سقاخانه ها متعلق به آن دوره است؛ سقاخانه آقا شیخ هادی(در محله شیخ هادی)، سقاخانه بین الحرمین(در بازار تهران)، سقاخانه مسجد امام تهران و سقاخانه زرین نعل(در محدوده خیابان مازندران تهران) از جمله مشهورترین سقاخانه های تهران و سقاخانه اسمال طلا(در حرم مطهر امام رضا(ع) در مشهد)، سقاخانه کهن (روبروی مسجد جورجیر اصفهان)، سقاخانه شازده فاضل و کوچه دباغ خانه(در یزد) با معماری های هشت گوش، نیم بابی یا رفی شکل نیز از جمله مهمترین سقاخانه های کشور هستند. حالا که سال ها از حضور این نماد فرهنگ عمومی برگرفته از فرهنگ ایرانی(آناهیتا ایزد بانوی آب) و اسلامی(حوادث دردناک مربوط به کاروان کربلا) می گذرد، تعداد محدودی از سقاخانه ها در سرتاسر کشور برای ماندگاری، یا تبدیل به آثار تاریخی شده اند و یا به مدد سنت وقف و یا خواص برخی محله های سنتی با اصرار و خواست عمومی حفظ شده اند. اما از حق نگذریم که سینمای ایران، این منبع ارزشمند حفظ فرهنگ مردم که خواص بیشماری برای نگاهبانی از آداب و رسوم و باورهای مردم و انتقال آن به نسلهای پس از خود دارد، توانسته تصاویر تکرار نشدنی از این فرهنگ را حفظ و نگهداری کند. این مدیوم با ارزش و بی بدیل، کارکرد بی نظیری در خدمت پدیده هایی دارد که به هر نحوی تبدیل به بخشی از خاطره جمعی عامه مردم شده و توانسته جور متولیان شهری که به هر دلیلی در حفظ و نگهداری این فرهنگ کوتاهی کرده اند، را بکشد. شاید خیلی ها هوس کنند تا از نزدیک سری به یکی دو تا از سقاخانه های به جا مانده در سطح شهر بزنند، اما موفق نشوند آن گونه که باید و شاید به حال و حس و هوای پیرامون سقاخانه ها نزدیک شوند. در عوض جادوی سینما در لحظه قادر است دوران دلچسبی را مقابل دیدگانمان زنده کند: پنجره های فولادی و آهنی، کاسه های برنجی و طلایی با پنجه در وسط، آینه ها، شمع های روشن، دخیل ها، چشم زخم ها، ستاره ها، شمایل و تصاویر ملائک، امامان و پیامبران در بارگاه خداوند و نمایشی لذتبخش از دورانی که شخصیتهای فیلمها مقابل سقاخانه ها ایستاده و حاجت خواهی و توسل می کنند، به روی ضریح های کوچک آن قفل و دخیل می بندند، اشک می ریزند، شمع روشن می کنند، از آب متبرک آن می نوشند و حرف دلشان را می زنند؛ سینما با این تصاویر توانسته مانند یک موزه با ارزش و ماندگار حتی نحوه راز و نیاز کردن شخصیتهای داستانهای سینمایی مقابل شمع ها، شمایل ها و نمادهای یکی از ارزشمندترین مکانهای عمومی در محلات مشهور شهر را به ثبت برساند و آن را حفظ کند. ایستادن ایرج(عارف) و فروغ(کتایون) در فیلم ازدواج ایرونی(احمد نجیب زاده ۱۳۴۷) جلوی شمع های روشن سقاخانه با هدف دعا برای بازشدن بختشان و رضایت دادن والدین به ازدواجشان؛ شمع روشن کردن و راز و نیاز حوریه(پوری بنایی) در فیلم شیربها(روبرت اکهارت ۱۳۵۱) برای روبراه شدن زندگی اش و دعای او کنار پوستر زیبای پنج تن و تذهیب منقش به آیه «و ان یکاد»؛ توصیه بابا مهدی بیمار(جمشید مشایخی) به دخترش اکرم برای روشن کردن شمع در سقاخانه محل و اشک و آه و دعای طولانی اکرم(نوری کسرایی) برای شفای پدر جلوی نرده های سقاخانه در شارلوت به بازارچه می آید(عباس جلیلوند ۱۳۵۶) هر کدام انعکاس بخش کوچکی از انبوهی از فیلمهای سینمایی در سینمای ایران است که لوکیشن سقاخانه در آن علاوه بر وجوه دراماتیک، دربردارنده ابعادی از فرهنگ، آداب و رسوم، ایمان و باور مردمی و البته تبلیغ، یادآوری و پاسداشت آیین های دینی و مذهبی در میان مخاطب انبوه سینمارو در آن دوران بود.
منبع: ماهنامه هنروتجربه