سینماسینما، ندا قوسی
امیرالمومنین علی(ع): «مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوانی شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی.»*
فیلم آمریکایی «مرثیهای برای یک رویا» به ضرس قاطع از ژرفنگرانهترین و ریزبینانهترین آثاری محسوب میشود که زشتی، کراهت و سیاهی اعتیاد در آن تصویری عینی پیدا کرده و مفهوم به قهقرا رفتن برای مخاطب هاجوواج و گیج و منگ، شکلی نمایشی یافته است. فیلم جادهای رو به تباهی را نشان میدهد که آدمها را به سمت فلاکت و تیرهروزی مطلق میکشاند و حرف شخصیت هری (جَرد لتو) در پایان مصداق و تمثال مییابد که میگوید: «ما را از مرگ میترسانند، انگار که ما زندهایم.»
حالا، در سال ۱۳۹۷ شمسی، درست ۴۰ سال پس از انقلاب، هنرمند جوان ولی بسیار مستعد ایرانی، کاری را کارگردانی کرده به نام «متری شیشونیم»؛ فیلمی که بهراستی همسطح یا حتی بالاتر و والاتر از نمونههای درجه یکِ خارجی و داخلی است؛ اثری لایه لایه و در عین حال شفاف و تمامنما از معضل دلخراش، جانسوز و جهانسوز اعتیاد. این فیلم اورژینال- شما بخوانید اصلا کپینشده- ایرانی را که اثری ناتورالیستی و همهفهم و جهانشمول است، هر مخاطبی، هر کجای دنیا، با هر فرهنگی، هر قومیتی و هر مذهبی ببیند، علاوه بر اینکه هاجوواج و مبهوت میگردد از ژرفا و عمق نگاه آن، شگفتزده و متحیر نیز میشود از این همه شفافیت، نکتهبینی و ظریفنگری که مستتر است در این شاهکار. فیلم مصمم و بیرودربایستی، حکایت از چرکها و زخمهای درماننشده سرزمینی دارد که از پیش و هنوز داعیه فرهنگ و شعور و تمدن داشته و دارد. فیلم در مورد شخص یا فرد خاصی نیست، بلکه در یک کلام به عریانترین شکل ممکن، نمایانگر زوال و تباهی مفهومی است به نام «کرامت انسان» در سرزمینی خاص؛ آنچه در این دیار یا زیر خاک دفن شده، یا سوخته و خاکستر شده، یا مانند این روزها غرقه سیلاب گشته.
اگر «متری شیشونیم» را در وانفسای مرگ تدریجی سینمای ایران، به جای کرور کرور آثار هجو و مبتذل برمیگزینید، بدانید و آگاه باشید که فیلم با تماشاگرش شوخی ندارد، پس نهتنها لازم است آماده و حاضر باشید برای دیدن جایی و گوشهای واقعی و مستند از اجتماعتان، بلکه باید مهیای تماشای نمای نزدیک از رویدادی شوید که شما را سوار بر چرخ و فلکی بلند، مرتفع و ترسناک میکند و از همان آغاز، با آن شروع تکاندهنده و انقلابی پرتتان میکند به آسمان تا از آن بالا شاهد و ناظر نهایت فاجعه باشید. ولی چطور است که نمایش همه این کراهتها و دردها حالمان را جا میآورد؟! چگونه است که با امید بیرون میآییم از سینما و خشنودیم از آنچه دیدهایم؟! چون روستایی، شهرمان را لُخت و عریان، سینمایی میکند و میگذارد جلوی چشمانمان و هشدارمان میدهد، ببینید و کاری کنید برای سرزمینی که آرزومند و گماندارِ آباد شدنش هستید؛ سرزمینی که آیندهسازانش هنوز مستعد و سزاوارِ خوب بودن و خوب زیستناند. او به زبانی منحصربهفرد میگوید این دیار آیندگانی دارد که امید دارند و امیدوارکنندهاند؛ و این است راز خواستنی شدن این شاهکار.
امیرالمومنین علی(ع): «[…]از کیفر کردن مردم شادی مکن.[…] هرگز نگو [من مامورم و معذور]، پس باید اطاعت شود، که اینگونه خودبزرگبینی دل را فاسد و دین را پژمرده میکند و موجب زوال نعمتهاست.»*
««متری شیشونیم» انواع و اقسام کاراکترها را به تصویر میکشد: چند پلیس پُررمق دارد که نام یکی از آنها صمد مجیدی است، صمد فقط شبیه پیمان معادی است، وگرنه آنقدر پلیس است که داشتن چنین شغلی برای آن صورت و هیبت، محرز و واقعیتر گشته، مثل اینکه او نقش را زیسته و زندگی کرده، تا جایی که حرفها و دیالوگهای صمد، نه انگار که نوشته شدهاند به قلم یک نویسنده کاردرست، بلکه صحبتهایش گویی ساخته و پرداخته آنیِ مغز خود اوست و در آن از ناخودآگاهش بیرون میریزد. مثلا وقتی با اطمینان این دیالوگ را میگوید: «یه بار دیگه اینجوری حرف بزنی، پاشنه پامو میذارم تو دهنت. انقدر چپ و راست میکنم تمام دندونات خرد بشه، دهنت سرویس شه، دیگه نتونی اینطوری حرف بزنی.»
فیلم چند قاچاقچی جزء و یک کلهگنده و پدرخوانده هم دارد که نوید محمدزاده با آنکه ریزنقش است و رقیقالقلب، اما توانسته سنگدلی و عطوفت را توامان بنشاند بر کاراکتر ناصر خاکزاد. خواب و بیداریاش، عصبیت و ناآرامیاش، استیصال و درماندگیاش و تپیدن دلش برای خانواده و معشوق باورکردنی است. خاکزاد کودکیِ سختی از سر گذرانده و روزهای کور و تاریکی داشته و حالا بداندیشی و بیتدبیری عدهای و غفلت و خوابزدگی ملتی باعث شده همچون او، با افتخار بگویند: «با پنج سال کار خلاف جوری زندگی کردم که شاه نکرد!» او با جوان و بالغ و غیرکودک، نه شوخی دارد و نه ترحم میکند، اما نسبت به کودکان و نوجوانان چنان رأفت و محبتی خرج میکند که مطمئن میشویم اگر خاکزادها زیست بهتری داشتند و میبالیدند، چه بستر و جامعه باآیندهای میساختند برای صد فردا بعدترشان.
فیلم یک قاضی هم دارد، واحیرتا از بازی یکدست و خونسرد فرهاد اصلانی. با آنکه کم میبینیمش در فیلم، ولی درست و بهاندازه است؛ نه گلدرشت و حجیم و نه بیرمق و کمتوان. او دقیقا مصداق همان مامور معذوری است که از کیفر کردن دیگران شادی میکند؛ حتی در پایان لبخند رضایت را آشکارا میبینیم بر چهرهاش، از حلقآویز شدن همنوعانش!
خلاصه تمام بازیها از جاندار و بیجان، انسان و حیوان، بازیگر و نابازیگر، حرفهای و آماتور، درست و دیدنی از آب درآمده، آنقدر که جهانی نافُرم را قابل تامل و اندیشهبرانگیز کرده برایمان. پریناز ایزدیار، در نقش الهام، کوتاه است، ولی همچون او را کم ندیدهایم بر ماشینهای شاسی بلند و در صفحات مجازیشان. هومن کیایی، در نقش حمید، کاراکتر پلیس متناسبی را ساخته. او حتی پریدن رنگش از ترس یا سرخ شدن پوستش از غم و بغض را در بازیاش اعمال کرده. او خوب میدود بابت کارش و از او بهتر، آن قاچاقچی کتانیبهپایی که میگریزد و درنهایت زیر تلی از خاک مدفون میشود. علی باقری و مرجان قمری نقش رضا مرادی و همسرش را خوب ادا کردهاند و سکانس وارسی خانه آنها دقیقا این دیالوگ مرتضی (پیمان معادی) در «ابد و یک روز» را برایمان عین به عین و ریز به ریز عینیت میبخشد: «… مامور از در خونه بیاد تو سه مرحله خونهت رو میگرده، اول از همه جاهای دم دستی رو میگرده، اگه پیدا کنه میره، اگه پیدا نکنه، دونه دونه موزاییکها رو چک میکنه. به کاشیت شک کنه، میده از جا درش بیارن. به دیوار شک کنه، میده میریزنش، به تلوزیونت شک کنه، میده خُردش کنن. اگه فکر کنه مواد تو خونهاس، نمیتونه پیداش کنه، بیسیم میزنه سگ میارن هر کدومش دوبرابر من. به زنهای خونه شک کنه، بیسیم میزنه پلیس زن بیاد…»
پشت دوربین هم از آنچه ساختهاند، معلوم است چقدر زبده هستند و کاربلد. هومن بهمنش، معنی زیرکی و نکتهسنجی را در فیلمبرداری نشانمان داده. او از شلختهترین و درهمترین لحظات فیلم، مانند آدمهای در حال لولیدن در لولهها یا ولوله و جنبش در اتوبانِ پرترافیک و پرازدحام، یا حرفهایتر و مخوفتر قفس مردان عریان و ازهمگسیخته، چنان تصویر مستندی ارائه داده که تا مدتها جلوی چشمانمان باقی میماند و ذهنمان را درگیر میکند. بهمنش تجانس و شبیه شدن انسان و حیوان را در فضای شهری برای بینندهاش متجلی کرده است. موسیقی به میزان لازم است و پیمان یزدانیان بدون گلدرشت و زمخت کردن آواهای موسیقایی، آن را دقیق چسبانده به فیلم و جزء لاینفک اثر کرده، همچون لحظات ملاقات خاکزاد و خانوادهاش، درحالیکه خواهرزاده ناصر، آفتاب بالانس میزند و میچرخد و میغلتد، آنقدر لطیف و نغز موسیقی بر حرکات تُرد و آرام آن ژیمناست کوچک مینشیند که لاجرم دلمان آن به آن بیشتر میسوزد برای کودکان و آیندهسازانی که «رقصی چنین میانه میدانشان آرزوست»! برای مدلل بودن خوبی طراحی صحنه، همان سکانس میدان لولهها کافی است تا حسابشده بودن کار محسن نصراللهی، بیشتر عیان شود. خلاصه همگی کنار هم شاهکاری را ماندگار کردهاند که ۵۰ سال، یا نه اصلا ۱۰۰ سال بعد- ما که نیستیم- فرزندان و نوادگانمان ببینند و حیرت کنند که: «یعنی ایران این شکلی هم بوده؟!» کاش این فیلم فقط در حد تصویری بایگانیشده و بیگانه باشد آن دوران، نه زندگیهای آشنا و خودی مثل این زمان ما.
امیرالمومنین علی(ع): «اگر گناهی از آنان [مردم] سر میزند، یا علتهایی بر آنان عارض میشود، یا خواسته و ناخواسته اشتباهی مرتکب میگردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آنگونه که دوست داری تو را ببخشایند و بر تو آسان گیرند.»*
اما سعید روستایی، جوانی که مرداد ماه امسال میشود ۳۰ ساله! او چگونه «متری شیشونیم» را این همه هوشمندانه و درست ساخته؟ او دغدغه دارد؛ بیشتر از همه ما مخاطبان آشنا و غیرآشنا با اعتیاد میداند که این مرضِ بدعلاج، بیماری است نه جُرم. اما برای نشان دادن این مهم، شعارزده و جوگیر عمل نمیکند. آشناست با آدمهای نامراد درون فیلمش و بهخوبی میداند حلقآویز کردن و پیچیدن عدهای لای کفنهای متری شیشونیم یا حبس ابد و یک روز دادن به عدهای دیگر حال و روز این مملکت را درست نمیکند. چراکه خوب فهمیده هم درد جای دیگری است و هم درمان. از اینرو به قابل درکترین و مطلوبترین شکل ممکن نشانمان میدهد همه چیز به قبل و قبلتر برمیگردد. اینچنین است که اکنون میدان لولههای سیمانیمان آن شکلی شده و اتوبانهایمان این شکلی و سلولهای زندانمان به این صورت.
روستاییِ جوان ادراک کرده که اگر بچههای رضا مرادیها جایی امن و ایمنتر بزرگ شوند، یا نوجوان داخل سلول تنگ و شلوغ پشتگرم قیمی مطمئن باشد و از سوی پدری که به واسطه بدن ناقص و جسم فلجش دیروز و امروز و آینده فرزندش را خراب و ویران میکند، تحمیق و تحقیر نشود، یا پسرک ژیمناست کوچک که عریان میچرخد و میغلتد و میگردد، یک آدم حسابی حمایتش کند، یا دقیقترش، نوید (مهدی قربانی)، در «ابد و یک روز» جای آرام و ایمنی بزرگ شود، کتک نخورد و بیخود و بیجهت تنبیه نشود، خوب بخواند و خوب بیاموزد و اصلا در یک کلام هر کودکی صاحب و ولی دلسوزی داشته باشد، سرزمین ما آدم مستعد- مثل خود سعید روستایی- کم ندارد که زمانهشان افتخار کند به داشتنشان.
او پُز خواندن و رفتن و گشتن و تحقیق طولانیاش میان آدمهای عجیب درون فیلمش را نمیدهد. دچار تفرعن غالب نشده از اینکه فیلم قبلیاش ۹ جایزه را یک جا از آن خود کرده، حرفش مشخص است و واضح و این وضوح را با شعار و ادا اطوار بهزور در مغز کسی فرو نمیکند، میآفریند و خلق میکند و پای تکتک لحظهها و سکانسهایش میایستد و با افتخار امضا میزند؛ امضایی که بهراحتی به دست نیامده، بلکه آشکارا مرارت و سختی و آزار و اذیتها دیده بابت رقم خوردنش.
او برای بیان حرفهایش از نشان دادن عریان انسانهای لُخت و بیجامه در قفس، که پستتر از حیوان با آنها رفتار میشود، ابایی ندارد؛ خلاصه با دومین فیلمش باز هم خیلی حرفهای بهجا زده، چراکه «متری شیشونیم» بهروشنی «مرثیهای برای یک سرزمین» است؛ سرزمینی که روزها و لحظههای سیاه و مردم سیهروزش هر روز بیشتر و بیشتر میشوند و دلسوز و همراهی ندارند. در یک کلام سعید روستایی در موطنش نگران گم شدن و از بین رفتن معنا و مفهوم «کرامت انسان» است و دلش تندتند میتپد برای مردم دیاری که بخشیشان هر روز زنده زنده مردن را تجربه میکنند؛ آنان دیگر نه از مرگ میترسند و نه از پس از آن.
*بخشهایی از «نهج البلاغه»/نامه ۵۳
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- «متری شیش نیم» در میان آثار سال سینمای بریتانیا
- واکنش فراگیر رسانههای فرانسه به حکم صادر شده برای سعید روستایی
- نمایش ویژه «دونده» در یک جشنواره فرانسوی
- سعید روستایی رئیس هیات داوران یک جشنواره فرانسوی شد
- این فیلم واقعا شما را ترسانده است!/ نگاهی به فیلم «برادران لیلا»
- تلخ، جسور و عصیانگر/ نگاهی به فیلم «برادران لیلا»
- «برادران لیلا» در سینماسینما
- وقتی شخصیتها دوستداشتنی نیستند/ نگاهی به فیلم «برادران لیلا»
- میتوان برادر لیلا هم نبود/ نگاهی به فیلم «برادران لیلا»
- ابد و صد روز/ نگاهی به فیلم «برادران لیلا»
- سمبلیک و مضمونگرا/ نگاهی به فیلم «برادران لیلا»
- آمار تماشاگران «تا فردا» و «خرس نیست» در سینماهای فرانسه
- سینما در ذات خود معترض است/ بررسی تاریخچه «سینمای اعتراضی» در ایران در گفتوگو با احمد طالبینژاد
- سعید روستایی: چرا «برادران لیلا» در کمیته اسکار نیست؟
- آمار تماشاگران فیلمهای «عنکبوت مقدس» و «برادران لیلا» در فرانسه
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- «ناپلئون»؛ سه بیماری امپراتور
- در آستانه نخستین نمایش در ایران؛ پوستر انیمیشن سینمایی «شنگول منگول» رونمایی شد
- «ناصدا» به تهیهکنندگی سارا بهرامی روی صحنه میرود
- کیانیان : زندگی برای آتیلا پسیانی یک بازی بود
- انواع مهربانی؛ فیلمی جنون آور از یورگس لانتیموس
- «ناصدا» به تهیه کنندگی سارا بهرامی روی صحنه می رود
- اسرائیل ضدقهرمان
- رؤیای ایرانی سنخوزه
- درباره اوضاع آشفته این روزهای سینمای ایران و چند توصیه
- ساخته مقدم و صناعیها در راه ۳ جشنواره؛ «کیک محبوب من» دو جایزه بینالمللی گرفت
- پرفروشترین فیلمهای سینمایی نیمه اول سال از «تگزاس ۳» تا «تمساح خونی»
- در آستانه دوره چهلویکم رقم خورد؛ تمدید حضور جشنواره فیلم کوتاه تهران در فهرست مورد تأیید آکادمی اسکار
- رقابت «سامپو» در اسپانیا و کانادا
- سقوط آزاد جشنواره فیلم کوتاه تهران به چاه بیاعتباری
- «صورتگر» از جشنواره شیکاگو ۲جایزه گرفت
- کارگردان «مفتبر»: مردم با «سلطان قلبها» خاطره دارند/ مردم مهمترین دستاورد فیلمسازیام هستند
- یک جایزه افتخاری برای پدرو آلمودوار؛ پنجاهمین جایزه چاپلین به برنده شیر طلایی ونیز اعطا میشود
- سه جایزه اصلی جشنواره ریچموند آمریکا به «آه سرد» رسید
- راهیابی فیلم کوتاه «گوسفند» به جشنواره کوکی آلمان
- فوت تهیهکننده با سابقه سینما؛ جلیل شعبانی درگذشت
- برای رقابت در اسکار نود و هفتم؛ «کشتیگیر» نماینده بنگلادش و «ایر» نماینده دومینیکن شد
- معرفی هیئت داوران فیلمهای سینمایی بلند سی و ششمین جشنواره فیلم کودک و نوجوان
- در شاخه بهترین فیلم بینالمللی؛ «نفس من را بگیر» نماینده تونس در اسکار شد
- فیلمهای بلند داستانی بخش ملی جشنواره کودک و نوجوان اعلام شد
- جشنواره آلمانی به «پر» جایزه داد
- راهیابی «شباهت» به ۳ جشنواره بینالمللی/ انتشار تیزر
- سوینا (سینمای نابینایان) منتشر میکند؛ ۲ داستان کوتاه با صدای باران کوثری
- در پنجاهمین دوره اسکار فرانسه؛ جولیا رابرتز سزار افتخاری میگیرد
- اکران «زودپز» رامبد جوان به تعویق افتاد
- انتشار نخستین تصویر از «پیکی بلایندرز»