سینماسینما، محمد تاجیک – غریبه و مه دومین فیلم بهرام بیضایی است که در سال ۱۳۵۳ ساخته شد.
به گزارش سینما سینما ،داستان این فیلم در یک آبادی پرتافتادهٔ کنار دریا در شمال می افتد اهالی محل قایقی را میبینند که به سوی ساحل پیش میآید. قایق را از آب میگیرند و در آن مردی زخمخورده مییابند که نامش «آیت»(خسرو شجاعزاده) است و نمیداند چه بر سرش آمده است. فقط به یاد میآورد که افراد ناشناسی بر سرش ریخته بودهاند و او توانسته بگریزد. آیت در آبادی میماند و سعی میکند خود را بشناسد و بداند از کجا آمده است؛ اما همواره نگران است که ممکن است افراد ناشناسی که زخمیاش کردهاند او را بازیابند. زنی به نام «رعنا»(پروانه معصومی) که دریا شوهرش را به کام مرگ کشیده و پس نداده است، دورادور کنجکاو احوال آیت است. کنجکاوی رعنا نسبت به آیت دشمنی خانوادهٔ شوهر رعنا را برمیانگیزد. اهل آبادی برای آن که آیت با آنها محرم باشد، او را وامیدارند که یکی از دختران روستا را به عقد خود درآورد. وقتی آیت، رعنا راانتخاب میکند درگیری و دودستگی پیش میآید؛ اما رعنا نیز نمیپذیرد تا آخر عمر تنها بماند. همزمان با مراسم عروسی گرگی به آبادی حمله میکند و سپس دو ناشناس سر راه آیت قرار میگیرند و از او میخواهند که همراههشان برود. آیت نمیپذیرد، و چندی بعد با ناشناسی میجنگد که سراغ رعنا را میگیرد تا با خود ببرد. آیت پس از کشتن مرد درمییابد که او شوهر گمشدهٔ رعنا بوده است. رعنا و اهل آبادی همهٔ این اتفاقات را نتایج شوم ازدواجی میدانند که با طبیعت سازگاری نداشته است. آیت به زندگی توأم با وهم و دلشورهٔ خود ادامه میدهد تا این که روزی مردی در جامه سیاه با قایق از میان مه دریا به آبادی میآید، در آن جا گشتی میزند و پس از خرید راه آمده را بازمیگردد. آیت دچار هراس میشود و روز بعد چند غریبه سوار بر پنج قایق به آبادی میآیند و با آیت درگیر میشوند. اهالی نیز با وحشت به کمک او میآیند. هر پنج مرد از پا درمیآیند و آیت که زخمهای زیادی برداشته است سوار بر قایق میرود تا بداند که در آن طرف آب چه خبر است؛ و رعنا از نو لباس سیاه میپوشد.
/اولین باری است که یک زن می گوید نه /
بیضایی در سال ۸۰ودر نشستی در شیراز با اشاره به این که شخصیتهای برجسته زن در اولین آثارش هم وجود داشتهاند گفته است : در رگبار زنهایی حضور دارند که تعریفشان با زن موجود در سینمای آن موقع فرق میکرد، در غریبه و مه اولین باری است که یک زن میگوید نه و میخواهد مقهور سنت نباشد. در رگبار البته زن خودش را قربانی میکند و از خواستههایش به خاطر برادر و مادرش میگذرد.
/غریبه و مه در گیشه موفق نبود/
پروانه معصومی در گفت وگویی با ایسنا در سال ۸۴ درباره این فیلم گفته :غریبه و مه در گیشه موفق نبود در سینما تک فرانسه هم که فیلم را دیدم همانطور که در سالن نشسته بودم میدیدم که مردم دولادولا از سالن خارج میشوند و فکر میکردم ایرانیهای مقیم فرانسه هستند بعد که فیلم تمام شد دیدم حدود ۳۰ ایرانی باقی ماندهاند و خارجیها رفتهاند بنابراین این فیلم زبانش جوری بود که در آن زمان فرنگیها را نتوانست جذب کند. من خاطره جالبی هم از این فیلم دارم. تالار وحدت فیلم را نمایش میداد و خیلی دلم میخواست ببینم فیلم چگونه شده است.آقای بیضایی خیلی اصرار داشتند که در سالن بنیشینم اما من گفتم: وقتی در سالن بنشینم بعد که فیلم تمام میشود همه من را نشان میدهند و خوشم نمیآید. گفت خوب من میگویم در اتاق آپارات بنشینی. موقعی که سالن تاریک شد به اتاق آپارات رفتم .و پشت خانم و آقایی که جزو مهمانان خاص بودند نشستم. آنها به قدری به فیلم فحش دادند که خیلی دلم میخواست به آنها بگویم شما که اینقدر عصبی هستید چرا بیرون نمیروید اما اگر اینکار را می کردم آنها من را میشناختند پس تا آخر با فحشهای آنها فیلم را دیدم.صداهای فیلم خیلی زیاد بود و این یکی از دلایلی بود که آقای بیضایی وقتی که من از فرانسه برگشتم تصمیم گرفتند تا فیلم را صداگذاری مجدد با صدای خودمان کند و من به اتفاق آقای شجاعزاده ۱۰ روزی تمرین کردیم ولی در نهایت به خاطر اینکه صدای من از چهره روی پرده جوانتر بود فیلم با همان صدای قبلی باقی ماند. مدیر دوبلاژ علیرغم علاقه من قبول نکرد که صحبت کنم و خانم ژاله کاظمی به جای من حرف زد. فریادها و صداهای زیاد فیلم هم با دوبله مجدد درست شد.
/وقتی که غریبه و مه ساخته می شد هنوز خبری از رئالیسم جادویی نبود/
• در غریبه و مه هم می شود این احساس را کرد که فیلم را میشده از جاهای دیگر روایت شروع کرد. در واقع ورود آغازین آیت، بازگشت از نبرد پایانی است و آغاز و پایان به هم متصلند. حال میتوان فرض کرد که مرد (شوهر رعنا) همان گرگ است. یا رعنا پیش از همدلی با آیت بچهدار است و … در واقع روایت یک دایره را تشکیل میدهد و با برش هایی میتوان این شکل دوار را به خطی راست تبدیل کرد و این مقاطع زمانی را از هم جدا کرد. و به این وسیله فرض کنیم که غریبه و مه هم چند بار شروع شده. بهنظر میرسد قهرمانان حضور سیالی در اثر دارند. در وقتی همه خوابیم این حضور سیال تداوم دارد، یعنی قهرمان مسیری از روایت را تا جایی طی میکند و بعد مسیر دیگری را طی میکند، بدون اینکه هیچ یک از این زیستها در طول دیگری باشد. یعنی یک تن واحد (مثلا مژده شمسایی) در چند شکل و چند نقش بدون آن که بتوان آنان را از هم گسست یا به هم پیوست، در برابر دریافت ما قرار میگیرد.
بیضایی: گاهی از من می پرسند چه جادویی در سینما هست، من یاد جادوی هزار افسان می افتم که دو سه نسلی پیش از اسکندر در سرزمین ما توسط گوسان ها وچرگرها ساخته اند و امروز شده است هزار و یک شب. شاید این جادو به ساختار روایی مربوط باشد. وقتی که غریبه و مه ساخته می شد هنوز خبری از رئالیسم جادویی نبود، ولی رئالیسم جادویی در داستان های دکتر ساعدی مدتی بود دیده می شد. آیا ریشهﻯ رئالیسم جادویی نو در هزار و یک شب نیست؟ یعنی در هزار افسان کهن، که در ایران تنها نموﻧﻪﻱ این گونه ساختار هم نبوده است و همانندهای دیگر هم داشته است؟ به گمان من چرا. این جادو از ساختار روایت می آید، و از ساختار شکنی درونی آن.
(بخشهایی از گفت وگوی هفته نامه سینما با بیضایی در سال ۸۸)
/غریبه ومه درباره کل ایران است/
جابر قاسمعلی در نشستی در خانه هنرمندان در پاسخ به سوالی درباره اینکه آیا می توان فیلم را متعلق به جغرافیا و بوم خاصی دانست یا نه، گفته است: «غریبه و مه» در اسالم گیلان ساخته شده است که فضاهای غریبی دارد، اما به نظر می رسد درباره کل ایران است. آواهایی در فیلم می شنویم که به آواهای خراسان و ترکمن صحرا نزدیک است. البته گاهی واژه هایی همچون روزبازار در فیلم می شنویم که به گویش شمالی مربوط می شود، اما بیضایی اصراری بر این قضیه ندارد؛ می توان گفت بیضایی جهانی را خلق کرده که الزاما و انحصارا مختص به خود اوست. فیلم در شمال ایران می گذرد اما می توانست در هر جای دیگری نیز ساخته شود.
این منتقد سینمایی افزود: در دو سطح می توان با فیلم «غریبه و مه» مواجه شد؛ نخست سطح ظاهری یا همان ژانر فیلم. ژانر فیلم را می توان معمایی و دارای عناصر و مولفه های سینمای هیچکاک دانست که با ایجاد تعلیق و به تعویق انداختن ارائه اطلاعات، اطلاعات تماشاگر نسبت به شخصیت «آیت» را هم سطح اطلاعات اهالی روستا نگه می دارد. تا جایی که ما هم مانند آنها گمان می کنیم «آیت» درباره «سیاهپوشان» دچار وهم شده است. پس می توان گفت از نظر ساختار روایت داستان با عناصر سینمای هیچکاک عجین شده است. همزمان ادای دین بیضایی به کوروساوا و میزوگوچی در فیلم مشهود است و از نظر تماتیک مولفه های سینمای برگمان را هم در آن می بینیم. اما نکته مهم این است که «غریبه و مه» در نهایت فیلمی کاملا ایرانی و بومی است. به عنوان مثال سکانس پایانی فیلم که ادای دینی به «هفت سامورایی» کوروساوا محسوب می شود، کاملا به شکلی ایرانی اجرا شده است؛ برای نمونه آیین های چوب بر هم زدن، زنجیر زدن، زبان گرفتن برای دور ماندن از هجوم مرگ و سیاهی و.. را در همین سکانس شاهدیم.
قاسمعلی در ادامه گفته : سبک فیلم آشکارا شاعرانه و فلسفی است و می توان گفت فیلمی درباره عشق و مرگ است. از نظر نوع روایت نیز ساختاری دایره ای دارد؛ «آیت» به صورت زخمی وارد روستا می شود و فیلم با همان میزانسن و با رفتن «آیت» که باز هم زخمی است پایان می یابد. یا مثلا می بینیم پسرک دچار معلولیت در چند مورد به دور خود دایره می کشد. این ساختار دایره ای یادآور نمایش های قدیم ایران است، تا جایی که می توان گفت فیلم به یک معنا درباره تعزیه است و کاملا از مولفه های آن استفاده می کند. «غریبه و مه» کاملا از اسطوره ها و افسانه های ایرانی بهره گرفته است؛ اسطوره ها حقیقت هایی هستند که وجود دارند و کار هنرمند تبدیل آنها به واقعیت است. همه ی ما در درون خود اسطوره هایی داریم و هنرمندی مانند بیضایی این اسطوره ها را وارد دنیای روزمره ما کرده و به شکلی کاملا رئال و واقعی و با تبدیل آنها به عناصر واقعی موجود در اطراف ما به کار می گیرد.
«رعنا» در واقع نماد عشق و زندگی است
قاسمعلی در پاسخ به سوالی در خصوص نقش شخصیت «رعنا» در فیلم گفته : «رعنا» در واقع نماد عشق و زندگی است؛ او در عمده موارد مشغول انجام کاری است، از نخ ریسی و بچه داری تا غذا پختن و.. که همگی پایبندی او به زندگی را نشان می دهد. اما در عین حال فیلم به جهان های موازی اشاره دارد که با توجه به زمان ساخت فیلم نیز امری غریب در سینمای آن دوران به شمار می آید. در کنار «رعنا» به عنوان نماد زندگی، «آیت» را داریم که به جهان مردگان تعلق دارد و در واقع با رفتن اوست که زندگی به روستا برمی گردد. گویا «آیت» خود به دنبال کشف آن جهان موازیست و وظیفه دارد با رفتن از این دیار، زندگی آنها را به سامان کند. در سراسر فیلم اشاره به افسانه «میر نوروزی» و همینطور الهه «ایشتار» و افسانه «اورفه» را شاهدیم.