سینماسینما، حسین آریانی
نشانههایی از تلاش برای پُررنگ کردن و تفوق اجرا بر متن، در آثار بسیاری از کارگردانان تئاتر ایران- بهخصوص کارگردانهای نمایشهای تجربی- از گذشته تا به امروز همواره قابل مشاهده بوده است. همایون غنیزاده از جمله نسل جدیدی از این کارگردانهای تئاتر است که با به روی صحنه بردن نمایشهایی تجربی، جاهطلبانه و پُرسروصدا، همواره بر تفوق کیفیتهای بصری و اجرا بر متن در کارگردانی تئاتر تاکید داشته است.
«مسخرهباز»، اولین فیلم همایون غنیزاده، هم یادآور آثار تئاتری اوست. اینجا محدود ماندن لوکیشن به یک سلمانی و تمرکز روی سه شخصیت محوری نوعی آغاز از موقعیتی مشابه یک صحنه نمایش است.
«مسخرهباز» فیلمی تجربی با مایههای سورئال و فانتزی است؛ که سراسر سرشار از عشق فیلمساز به سینما و ارجاعات سینمایی فراوان و ادای دین به فیلمهای مشهوری چون «کازابلانکا»، «پاپیون»، «لئون»، «بیل را بکش» و… و سریالی چون «هزاردستان» است.
آغاز فیلم نشان میدهد فیلمساز امکانات بالقوه برای خلق روایتی دیدنی از شخصیتهای عجیب و روابط پُر از کشمکش و تنشآلودشان را دارد. دانش (با بازی صابر ابر) شاگرد سلمانی جوانی است که شیفتگیاش به بازیگری و سینما او را گاه در تخیلاتش غرق میکند و او خود را در قامت یک بازیگر مشهور میبیند. اما کاظم خان (علی نصیریان)، صاحبکارِ بداخلاقش در سلمانی به او میگوید: «تو هرگز بازیگر خوبی نخواهی شد، چون تو زشتی.»
برخی از سکانسهای «مسخرهباز» از نظر بصری فوقالعاده هستند، مثل سکانس ماشینی که وارد مغازه میشود، یا هواپیمای کازابلانکا که داخل سلمانی فرود میآید. فیلمبرداری استادانه علی قاضی مثالزدنی است و جلوههای ویژه هم در برخی صحنهها – در ابعاد سینمای ایران- مبهوتکنندهاند. در کنار آن البته بازی استادانه علی نصیریان- اینبار در ژانر کمدی- نیز مثل همیشه تحسینبرانگیز است. این جزئیات و ظرافتها از نظر فنی و فُرم بصری در کنار طراحی صحنه تاثیرگذار فیلم موجب خلق یک فضاسازی غریب و اگزوتیک و کمتر دیدهشده در سینمای ایران شده است. تا اینجای کار «مسخرهباز» را به جهت امتیازات و قابلیتهای بصری و فضاسازی منحصربهفردش میتوان فیلم متوسطی قلمداد کرد. اما این ترکیب قابل توجه از جذابیت بصری تنها میتواند یک پیشزمینه و نقطه عزیمت به سوی خلق یک روایتِ دیدنی و فیلمی خوب باشد. اما متاسفانه هر چه بیشتر با فیلم به پیش میرویم، بیشتر به این یقین میرسیم که عنصر روایت در «مسخرهباز» محلی از اعراب ندارد. برخورد سهلانگارانه غنیزاده با عنصری اساسی چون روایت در «مسخرهباز» تنها به این معنی است که او تنها به کفِ انتظارات و استانداردهای قابل دستیابی، یعنی شگفتزده کردن تماشاگر و مرعوب کردنش با تکنیکهای سینمایی و آرایههای بصری قناعت کرده است.
برخی از موتیفهای بصری «مسخرهباز» جذاب هستند؛ از برخورد فانتزی و خیالانگیز مرغان دریایی با ماهی پنکه سقفی و اصرار پیگیرانه کاظم خان برای دریافت نوار موسیقی «کازابلانکا» گرفته تا کوتاه کردن ناگهانی و بیمقدمه و کمیک سبیل مشتریان کاظم خان علیرغم میل باطنیشان، همگی تا نیم ساعت اول فیلم برای تماشاگران جذابیت دارند، اما این صحنهها به دلیل تکرار پرشمار و بدون ظرافتشان بهتدریج جذابیت خود را از دست میدهند و کسالتبار میشوند.
ذوقزدگی غنیزاده در اولین تجربه سینماییاش در ادای دین به نوستالژیهای سینماییاش موجب شده گاه بدون آنکه به محل مناسبی برای استفاده تکتک ارجاعهای سینماییاش و به ضرورت دراماتیک استفاده از هرکدام از آنها فکر کند، فلهای و بدون هیچ منطقی آنها را کنار هم ردیف کند.
همانطوری که اشاره شد، عنصر روایت به معنای قابل پذیرش و دفاعش در «مسخرهباز» غایب است و فیلم به کلیپی از صحنههای بهیادماندنی سینما و تلویزیون میماند که در کنار چند شخصیت عجیب و غریب و موتیفهای تصویری تکرارشونده درنهایت هدف خاصی را دنبال نمیکند و پیکره واحد و منسجمی را تشکیل نمیدهد.
در غیاب یک روایتپردازی درست، مناسب و هدفمند «مسخرهباز» بدل به فیلمی شده است که اغلب صحنههایش را بهراحتی میتوان با هم جابهجا کرد، بدون آنکه تفاوتی در محصول نهایی حاصل شود. یا حتی میتوان فیلم را تا ساعتها به همین منوال ادامه داد و پایانش را به تاخیر انداخت، بدون آنکه آب از آب تکان بخورد.
متاسفانه فیلمساز جوان ما به جای اینکه انرژی خود را معطوف به تکامل و به ثمر نشاندن فُرم بصری قابل توجه فیلمش در کنار روایتی تاثیرگذار و قابل قبول کند، ذوقزده و سرمست از کارگردانی نخستین فیلم بلند سینماییاش تنها مشغول خودنمایی و جلوهگری (در داخل و خارج فیلم) بوده است.
منبع: ماهنامه هنروتجربه