منتقدان سینما در روزهای جشنواره فیلم فجر علاوه بر نوشتههای بلند خود پیرامون فیلمهای جشنواره جملات کوتاهی را پیرامون آثاری که تا به امروز دیدهاند در یک جمله مینویسند.
به گزارش سینماسینما، این جملات میتواند به نگاه بهتر مخاطبان سینما و توجه به رویکرد جشنواره فیلم فجر موثر باشد. جملات کوتاه منتقدان سینماسینما را پیرامون فیلمهای جشنواره تا پایان روز سوم میتوانید در ادامه بخوانید.
لازم به یادآوری است این حرکت تا پایان جشنواره ادامه خواهد داشت.
محمدرضا مقدسیان:
تیغ و ترمه: پوراحمد را می توان موید این نکته دانست که بزرگانی چون او روزگار خوب فیلمسازی شان را سپری نمی کنند و فیلم نساختن با این شیوه بهترین خدمت در حق خودشان و خاطرات ما با ایشان است.
بنفشه آفریقایی: ایده داستانی متهورانه، بازیهای قابل اعتنا و اتمسفر خوش آب و رنگی دارد.ایده فیلم اما پرداخت مناسبی ندارد،خرده داستانها و نقاط عطف دیر و ضعیف نوشته و درنهایت سرسری پایان می یابد.
درخونگاه: کاملا عیان رنگ و بوی آثار کیمیایی را دارد.کارگردان در خلق اتمسفر بصری فیلم موفق بوده، فیلمنامه فیلم اما در حد یک مقدمه طولانی و یک کره گشایی بی منطق و خام دستانه باقی میماند.
ناگهان درخت: کاملا مرتبط و همزمان غیرمرتبط است با «در دنیای تو ساعت چند است».مایه های عاشقیت،نوستالژی،تم مشنگی و نگاه فانتزی و خیال پردازی به کار است اما فیلمی منسجم در کار نیست.
قصر شیرین: کمینه گرا،خودبسنده،خوش آب و رنگ، بی لکنت و کاملا همراهی برانگیز و همدلانه است و یک نقطه مهم در کارنامه میرکریمی، حامد بهداد و محسن قرایی است.دو بازیگر کودک فیلم تماشایی هستند.
سمفونی نهم: بلاتکلیف و هیجان زده است و به هیچ وجه در اندازه نام های همراه با اثر از آب در نیامده است.این فیلم همه چیز می گوید و هیچ نمی گوید.اجرای علیرضا کمالی و ساره بیات جز نقاط مثبت کار است.
حسین سلطان محمدی:
درخونگاه: فیلم با تاریخ روایت تابستان ۱۳۷۰، ترویج ناامیدی و بی انگیزگی و عدم تلاش برای سال ۱۳۹۷ بود. با مرگ قهرمان سالم در انتهای فیلم!
مردی بدون سایه: الگوی آشنای کارگردان در فیلمهای اخیرش و بحث شک و بدگمانی، با شروعی بسیار خشن و پایانی تیره و تلخ و البته، باز! با شبهه احتمال مرگ قهرمان مثبت!
یزدان سلحشور:
بهارستان خانه ملت: مستندی درباره مجلس شورای ملی از مشروطیت تا انقلاب ۵۷؛ خوش ریتم و دارای زیرگفتارهای متعدد مخصوصاً در بزنگاه های تاریخی که دست بابک بهداد -کارگردان- احتمالاً در پرداختن صریح به آن ها بسته بوده.
درخونگاه: فیلمی خوش ریتم از سیاوش اسعدی ؛ با زیرگفتارها و نشانه های درون متنی سینمای پیش از ۵۷ و لبریز از دیالوگ نویسی به شیوه کیمیایی؛ و تداوم سعی امین حیایی در ایفای نقش های متفاوت.
مردی بدون سایه: ملودرامی کُند؛ بدون ارائه ایده ای تازه در روابط زوجین؛ نوعی چشم و هم چشمی با اصغر فرهادی در آخرین ساخته اش، از سوی علیرضا رئیسیان با نیم نگاهی به اسپانیا.
یلدا: جمع و جور و با شکل روایی تازه ای در سینمای ایران؛ البته کُند تا رسیدن به نخستین تنش ها
روزهای نارنجی: فیلمی بی ادعا اما فکرشده و منسجم با ریتمی بسیار کُند که برای مخاطب خاص هم این کُندی خسته کننده است.
جان دار: یک فیلم خوب از سینمای بدنه پیشنهاددهنده با ایده ای نه چندان تازه و بازی های قابل توجه و البته پایانی که مخاطب عام این نوع سینما را راضی نخواهد کرد.
آشفتگی: فیلمی از فیلمسازی کهنه کار در ملودرام که ریتم ملودرام را به اثری معمایی-روانشناختی تحمیل کرده و با برداشتی آشکار از سرگیجه و آقای ریپلی بااستعداد.
معکوس: متأثر از اشتباهات ساختاری فیلم های ناموفق[نه محشر] مسعود کیمیایی
مسخره باز: فیلمی که اگر فیلمنامه داشت می توانست واقعا خوب باشد اما خوب نیست
شبی که ماه کامل شد: پر از نمایش عریان خشونت به فجیع ترین شکلی که در سینمای ایران سابقه نداشته
شادی حاجی مشهدی:
بچه خور: همه مختصات یک فیلم کوتاه خوب را دارد، به شکل نفس گیری بیننده را با یک قصه پرکشش و عاشقانه که با تلخی های بسیار عجین شده، همراه می کند و در جای درست به پایان می رسد
درخونگاه: با ادای دین به سینمای کیمیایی و با شخصیت پردازی های آشنا، از دل خاکسترهای گذشته قهرمانی زخم خورده بازمی گردد تا حق خود را از زندگی بگیرد…اتفاق اصلی دیر رخ می دهد، جنگ و مهاجرت تقبیح می شود، اما قاب های بصری قوی و بازی های خوب از نکات مثبت فیلم است
مردی بدون سایه: قرار است یک درام اجتماعی مدرن باشد اما کندی نیمه اول، و ابهامی که شخصیت اصلی مرد، در نیمه پایانی از روی دیگر این سکه آشکار می کند، بیش از آنکه به مخاطب تلنگر بزند، او را گیج می کند، مانیفست اصلی فیلم خطاب به زنان است: زنان باید به خود تکیه کنند تا آزار نبینند…
سحر عصرآزاد:
معکوس:
ایده ای قدیمی با پرداختی نخ نما که دیر آغاز می شود و تازه نزدیک به انتها رویکردی به ژانر اکشن و اتومبیلرانی دارد که جذابیت و کارگردانی خوبی در این بخش دارد.
سال دوم دانشکده من: ایده ای درخشان با وامداری به “با او حرف بزن” آلمودوار که در پرداخت بی جان و کم مایه است و نمی تواند مخاطب را با این موقعیت دراماتیک ویزه وارد رابطه تنگاتنگ کند. اما نمی توان از پایان درخشان فیلم صرفنظر کرد.
غلامرضا تختی: خوانش شخصی فیلمساز از بیوگرافی پررمز و راز تختی بدون آنکه ادعای واقعی و کامل بودن داشته باشد، برشی هایی است از پازل زندگی این اسطوره ملی که با خوانشی شاعرانه دراماتیزه شده است.
آخرین داستان: یادآور گنجینه های اصیل ادبی برای اقتباس و درام پردازی و تلاش درخور برای ارتقای استانداردهای انیمیشن سازی سینمای ایران
بنفشه آفریقایی: خوانشی جدید از مثلث عاشقانه در میانسالی و تلاش برای خلق یک درام درونی و متکی بر جزئیات که در پایانبندی درخور، درمی ماند.
تیغ و ترمه: سهل انگار و اغراق آمیز در رویکرد به روابط بین نسل های جامعه امروز و روابط عاطفی و بخصوص اغراق شده در کنشمندسازی قهرمان
درخونگاه: هوشمندانه در انتخاب بستر زمانی درام برای وارد کردن نقدی که در زمان حال نیز موضوعیت دارد و تلاش برای خلق خانواده و کاراکترهایی غیرکلیشه ای
علی اصغر کشانی
قصرشیرین: اثری که ثابت می کند پایان بندی چقدر می تواند بر جذابیت های یک فیلم سینمایی موثر باشد.
ناگهان درخت: اثری به لحاظ ساختار، فضاسازی، موسیقی، حسگرایی، جنبه های روایی و یادآوری خاطرات کامل، ولی از نظر قصه لاغر و فقیر. و البته اثری نمونه ای در ارتباط عمیق مادر و فرزند.