مهاجرت بزرگانی مثل بیضایی واقعا گریه آور است

در جشنواره تئاتر فجر کارهای مختلفی از جشنواره‌های مختلف نیز شرکت کرده‌اند. یکی از آنها نمایش «تابستان» است.

به گزارش سینماسینما ،سعدی محمدی کارگردان نمایش حاضر، دانشجوی دانشگاه تربیت مدرس بود و با نمایش «تابستان» در جشنواره تئاتر دانشگاهی حضور داشت. کار او بعد از برنده شدن جوایز اصلی، به جشنواره تئاتر فجر هم رسیده است. در نمایش «تابستان» شاهد داستانی کاملا عجیب هستیم. گویا با فضای «رئالیسم جادویی» آمریکای لاتین مواجه هستیم. در تمام طول داستان تنها چیزی که نمی‌شنوید، دیالوگ و واژه است. پای صحبت‌های سعدی محمدی کارگردان نمایش «تابستان» نشسته‌ایم.
ایده نمایش «تابستان» از کجا شروع شد؟
در آغاز تمرینات «تابستان» ما به‌دنبال پاسخ این پرسش بودیم که چگونه چیزی یا عملی می تواند دیدنی باشد؟ به عبارتی ابتدا پرسیدیم آیا می توان گفت بعضی از اعمال دیدنی هستند و بعضی نه؟ خیلی زود فهمیدیم که ماهیت اعمال نیست که ارزش دیدنی‌شدن آن را تعیین می کند بلکه این کیفیت چگونگی اجرای آنهاست که دیدنی‌شان می‌کند. برای مثال گربه‌ای را در‌نظر بگیرید که به‌دنبال شکار یک زنبور مدام به آن متمرکز می‌شود و در یک آن به هوا می‌جهد تا شکارش کند. چنین منظره‌ای هر رهگذری را به‌خود جلب می‌کند. این ویژگی به این دلیل نیست که ماهیت جهیدن گربه در هوا دیدنی است بلکه تمرکز و دقت انجام کار او و تمام‌و‌کمال انجام‌دادن آن عمل است که دیدنی‌اش می‌کند. الگوی ما همین بود؛ گربه‌ای به‌دنبال زنبور یا کودکی که با ذوق به موسیقی شادی گوش می‌دهد و با آن می‌رقصد. فارغ از همه جهان پیرامونش و متمرکز بر همین لحظه.
در نمایش «تابستان» شاهد سکوت فراوان و ایجاد فضاسازی بر همین اساس هستیم. درباره این موضوع بگویید.
به نظر من آدمی یک پناهگاه درونی بسیار دیدنی دارد. پناهگاهی که معمولا در ایام بحرانی زندگی‌مان بیشتر به آن پناه می بریم. البته شاید هر یک از ما، آگاه یا ناآگاه، در طول روز بیش از صد‌بار نیم‌نگاهی به آن بیندازیم. اما معمولا در آن غرق نمی شویم و تنها گوشه ذهن نگاهش می‌داریم. در تنهایی، بیشتر به این پناهگاه رجوع می‌کنیم. مخصوصا اگر این تنهایی به درازا بکشد. این مکان بسیار صلح‌طلب و متفکر است. و دعوت می کند به تعمق کردن درباره هر‌آنچه آدمی از بودن می‌فهمد. به‌نظر من، سکوت کمک می کند تا این پناهگاه را آدم بهتر بفهمد. تلاش گروه نمایش تابستان نیز همین بود؛ فهمیدن آنچه بر آدمی می‌گذرد. علاوه‌بر این، در این نمایش نیازی به سخن گفتن نبود. آنچه ضرورت ایجاب می‌کرد؛ درنگ کردن، به آهستگی کاری انجام‌دادن و عمیق‌شدن در لحظه به لحظه و جزء‌به‌جزء انجام آن کار، همین. کلام این پالس را به‌هم می‌ریخت. همین‌طور موسیقی. حتی می‌توانم بگویم موسیقی بدتر از کلام در چنین فضایی عمل می‌کند! چرا که موسیقی بسیار [می‌تواند] اثرگذار باشد و عواطف و احساسی خاص برانگیزد؛ چیزی که نمایش تابستان را به‌کل از ماهیت ویژه‌اش دور می‌کند.
مشکلاتی که جوان‌تر‌ها برای اجرای تئاتر دارند، چیست؟
بزرگ‌ترین مشکل ۹۵‌درصد از اهالی تئاتر این مملکت (به‌ویژه جوان‌ترها) این است که هیچ سازوکاری برای فعالیت امن و سالم‌شان تعریف نشده. اهالی تئاتر مانند کودک یتیمی می‌مانند که هیچ سرپناهی ندارند و بسیار به‌سختی روزگارشان را سر می‌کنند. مشکل دیگری که وجود دارد این است که برخی از مدیران و کارمندان تئاترها که قاعدتا باید هدف‌شان کمک به تئاتر و رشد تئاتر باشد، تا جای ممکن کارشکنی می‌کنند و سنگ جلوی راه گروه‌ها می‌اندازند. دیگر آن‌که مدیران کلان تئاتر گویا اصلا رغبتی به اینکه این سرزمین تئاتر داشته باشد ندارد. یا حداقل به تئاتر مترقی و انتقادی – تئاتری که به بطن و نبض اجتماع وصل باشد- روی‌خوش نشان نمی‌دهد.خلاصه اینکه کم نیستند فارغ‌التحصیلان ارشد و دکترا و الا ماشاا… کارشناس تئاتر که خدمات کامپیوتری و بوتیک و فست‌فودی و آتلیه عکاسی راه انداخته‌اند! بماند آن‌دسته از بزرگانی مثل بیضایی که یا مهاجرت کرده‌اند و یا از عالم تئاتر دور شده اند و… و این حقیقتا گریه‌آور است.
نقاط مثبت و منفی جشنواره تئاتر فجر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
به‌راستی می‌توان ادعا کرد که جشنواره فجر سی‌و‌ششم نمایندگانی از تمامی سلایق را توانسته دور هم جمع کند. اتفاقی که تا جایی که ذهن من قد می دهد کم‌سابقه است. در این اما شکی نیست که مشکلاتی وجود دارد. این طبیعی است؛ چرا که در هیچ‌جای کائنات نمی توانید چیزی بیابید که کامل و بی‌نقص باشد و مادامی که انسانی با دیگری متفاوت است، بالاخره یک جایی وجود دارد که بتوان به آن خرده گرفت. اما برد جشنواره امسال در شعارش است؛ دعوت به گفتگو. اگر خاطرتان باشد چند سال پیش خرده‌ای به فرهاد مهندس‌پور گرفته شد که چرا دایره ۱۰ را پیشنهاد داده و ایشان در مصاحبه‌ای پاسخ داد که معتقد است ما باید گروه‌های بسیار بیشتری مثل این دایره ۱۰‌ها داشته باشیم که در آن‌ها هنرمندان تئاتر بتوانند با هم حرف بزنند و روزی برسد که ما همه از «جزیره‌های کوچک»مان به در آییم و به دیدن هم برویم و با هم به گپ و گفت بنشینیم. اینجا هم به‌نظر می‌رسد آقای مهندس‌پور دارد به همین رویکرد ادامه می دهد و این اتفاق با ارزشی است.
اگر «دیالوگ» را مکالمه و گفت‌وگو ترجمه‌‌ کنیم که به معنای ردوبدل فکر و کلام بخردانه است؛ آیا درست است که تئاترهای ایرانی از دیالوگ دور و به «مونولوگ» (تک‌گویی) نزدیک شده‌اند؟
من فکر نمی‌کنم این اتفاق افتاده باشد. اساسا حضور عده‌ای در یک مکان به‌نظر من دیالوگ ایجاد می‌کند. حال این دیالوگ می‌تواند همکلام شدن دو نفر باشد، یا دعوای دو نفر. حتی ممکن است برای مثال شما روی یک نیمکت نشسته باشید و با دیدن خانمی که قصد ‌دارد گوشه نیمکت بنشیند، خود را جمع‌و‌جور کنید؛ این هم دیالوگ است. مسئله‌ای که وجود دارد اما این است که این دیالوگ اولا در هر اثر نمایشی چقدر آگاهانه و دوما چقدر به‌صرفه است؟ یعنی آیا برقرار‌کننده دیالوگ (چه بازیگر و چه کارگردان) به کاری که انجام می‌دهد آگاهی دارد؟ و دوم آنکه آیا این کار برای رسیدن به مقصود نهایی صاحب و مولف اثر ضرورتی دارد؟ متاسفانه در بسیاری از آثاری که به‌ویژه از نسل خودم دیده‌ام، این ضرورت گم شده و راستش را بخواهید به‌نظر من مهم‌ترین چیزی که باید به آن در یک اثر نمایشی دقت کرد همین ضرورت است.


وقایع اتفاقیه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 78059 و در روز دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۱۶:۳۱
2024 copyright.