موبایل و تبلت جای دکارت و ولتر را گرفته است/روشنفکران ،سلبریتی ها و فضای مجازی در گفت و گو با «بیژن عبدالکریمی»

 مهسا علی بیگی در اعتماد نوشت :

از طبقه تا عصبیت: تئوری های موجود درباره نیروی محرک تحول تاریخی متنوع است! اما حالا بیژن عبدالکریمی، نویسنده کتاب «هگل یا مارکس: نقدی بر جریان روشنفکری ایران» می گوید در دوره ای زندگی می کنیم که باید رسانه های مجازی و شبکه های اجتماعی را عامل اصلی تحول بدانیم. او به صراحت از تکنولوژی های ارتباطی جدید با عنوان «نیروی تاریخی» یاد می کند و به باور او اثرات آنها به قدری زیاد است که روشنفکری را به محاق برده است. درباره نسبت روشنفکران و فضای مجازی با او به گفت وگو نشستیم: روشنفکری ای که به گفته او دیگر نه مرجعیت گذشته را دارد و نه عمق پیشین را. 

به عنوان یکی از روشنفکرانی که در شبکه های اجتماعی حضور فعال دارید، فکر می کنید این ابزارها و رسانه های جدید چه امکانی را در اختیار روشنفکران و فضای فکری جامعه قرار می دهند؟
این تلقی که شبکه های اجتماعی پاره ای ابزار هستند، تلقی غلطی است. درواقع این طور نیست که با ظهور این شبکه های اجتماعی تعدادی Instrument یا Tool به دنیای ما اضافه شده باشد بلکه این شبکه های اجتماعی به زیست جهان ما ویژگی هایی بخشیده اند که زیست جهان گذشته این ویژگی ها را نداشت.

منظورتان دقیقا چه ویژگی هایی است؟
ویژگی هایی نظیر مرکز زدایی و فروپاشی همه سلسله مراتب ها. همچنین ویژگی هایی مثل اینکه سابقا رسانه در دست قدرت های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود اما الان هر فردی می تواند خودش را در مرکز قرار دهد و یک رسانه باشد. بنابراین وقتی زیست جهانی تغییر می کند، دیگر نمی شود بازی ها بر اساس قواعد و قوانین زیست جهان قبل باشد و هرکس در هر زمینه ای چه در حوزه فرهنگ، چه اقتصاد و چه سیاست، اگر بخواهد با همان شیوه های گذشته کنش گری کند، به این معناست که با زمان خودش انطباق ندارد. به همین دلیل نمی شود نسبت به این شبکه ها و قدرتی که دارند، بی توجه بود.

با این حال بعضی معتقدند که این شبکه ها آن چنان که شما گفتید منجر به مرکز زدایی و کوتاه شدن دست صاحبان قدرت سیاسی و اقتصادی نشده است. برای مثال همچنان کسانی که از ثروت بیشتری برخوردار هستند، دسترسی بیشتری به این شبکه ها برای نمایش سبک زندگی خود دارند. 
به نظر من این تحلیل برعکس است یعنی معلول را جای علت گذاشته است. درواقع این شبکه های اجتماعی هستند که به آن افراد قدرتی بخشیده اند که در زیست جهان قبلی از آن برخوردار نبوده اند. برای مثال اگر شما می بینید که یک خواننده یا یک فوتبالیست به جایگاهی در شبکه های اجتماعی رسیده است دلیلش به این مساله بر می گردد که این شبکه ها آن قدرت را به او بخشیده اند: وگرنه این افراد در گذشته چنین قدرتی نداشتند.

با این حال هنوز مساله دسترسی پابرجا است. یعنی شما برای دسترسی به اینترنت و سرعت بالاتر باید پول بیشتری بپردازید یا برای استفاده از امکانات بیشتر باید تلفن همراه بهتر و به روزتری داشته باشید. 
روند تکنولوژی در جهت بهره برداری بیشتر افراد است. همین تلفن همراهی که از آن اسم بردید وقتی وارد ایران شد افراد محدودی می توانستند از آن بهره برداری کنند. اما امروز تقریبا استفاده از تلفن همراه برای همه قابل دسترسی است. برای مثال در اوایل ورود تلفن همراه به ایران قیمت خرید آن چندین میلیون تومان بود ولی اکنون تلفن های بسیار ارزان قیمت وجود دارد و با چند ۱۰هزار تومان می توان تلفن های ساده تری هم تهیه کرد. تکنولوژی به سمتی حرکت می کند که بهره برداری بیشتری را از این امکانات برای افراد بیشتری فراهم کند و این نه یک توطئه سیاسی است، نه یک برنامه اقتصادی بلکه از ویژگی های جهان تکنولوژیک کنونی است.

به نظر شما چقدر روشنفکران می توانند از این ابزارهای جدید برای اثرگذاری استفاده کنند؟
پدیدارها تک وجهی و تک ارزشی نیستند. همه پدیدارها ازجمله پدیدار شبکه های اجتماعی و همچنین ارتباط آنها با روشنفکران پدیده های چندوجهی و چندارزشی هستند. شبکه های اجتماعی از یک سو به روشنفکران یک قدرت رسانه ای بخشیده است: به این معنا که قبلا اگر رسانه ها فقط در دست حکومت ها بود، امروز روشنفکران هم صاحب رسانه شده اند. اما از سوی دیگر اتفاقی که افتاده این است که هر فردی خودش به یک رسانده تبدیل شده است. هر بچه ۱۰ساله ای هم می تواند یک کانال یا گروه داشته باشد. خود این امر باعث شده است مرجعیت روشنفکران کم بشود. به این دلیل که امروز همه، دهن های گشادی برای حرف زدن هستند و به همان میزان گوش شنوا برای مرجعیت جریان روشنفکری کم شده است. چراکه همه خودشان را صاحب نظر می دانند و نوعی تکثر رسانه ای صورت گرفته است. قبلا روشنفکران یک گروه مرجع بودند اما امروز دیگر چنین مرجعیتی ندارند.

این از دست رفتن مرجعیت چه تبعاتی دارد؟ به ویژه اگر بپذیریم روشنفکران ازجمله گروه هایی هستند که بیشترین اثر را در ایجاد تغییرات اجتماعی و سیاسی دارند، آینده این تغییرات بدون مرجعیت روشنفکران چه خواهد شد؟
این الگوی ذهنی که روشنفکران می توانند به عنوان یک گروه مرجع در تغییرات اجتماعی اثرگذار باشند، یک الگوی ذهنی است که با شرایط تاریخی قرون ۱۸ و ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ سازگار بود. در روزگار ما، با شرایط دیگری مواجه هستیم: چون همه رسانه شده اند، همه خود را صاحب سخن می دانند و همه می خواهند خودشان را عرضه کنند، دوران گروه های مرجع پایان یافته است. دیگر نه روحانیت، نه روشنفکران و نه دانشگاه ها نمی توانند نقش گروه مرجع بودن را همچون گذشته بازی کنند. به یک معنا روشنفکری عمومیت پیدا کرده اما عمق آن کم شده است. بنابراین نوعی روشنفکری گسترده و حتی می توان گفت نوعی روشنفکری در فضای «تینیجری» شکل گرفته که اصالت آن کم است. بنابراین بحث های اجتماعی نظیر نقد اجتماعی یا نقد قدرت سیاسی که از کارکردهای اساسی روشنفکران بود امروز در جامعه ما دیگر از آنِ روشنفکران نیست. الان در همه شبکه های اجتماعی نقد قدرت سیاسی صورت می گیرد، در همه کانال ها و گروه ها نقد اجتماعی اتفاق می افتد و درباره همه موضوعات اجتماعی همه اظهارنظر می کنند: از یک زلزله گرفته تا یک ملاقات سیاسی. به همین میزان عقل متعارف (common sense) و فهم همگانی سیطره پیدا کرده و اصالت (Authenticity) و تفکر اصیل کم شده است. در واقع اکنون نوعی دیالکتیک وجود دارد که به میزانی که نقد اجتماعی گسترده می شود به میزان گستردگی اش، اثرگذاری اش کمتر می شود. در روزگار ما تغییر و تحولات کمتر بر اساس اندیشه ها، ارزش ها و آرمان های جریان روشنفکری اتفاق می افتد و این خود مسیر تحولات تکنولوژیک است که اثری عمیق تر بر جامعه باقی می گذارد. خود تحولاتی که در فناوری های ارتباطی و اطلاعاتی صورت گرفت و خود ظهور شبکه های اجتماعی و آمدن تلفن های همراه و تبلت ها و لپ تاپ ها به جامعه ای مثل جامعه ما به مراتب تاثیراتش از بحث های روشنفکری بیشتر بوده است. حتی می توان گفت تاثیر ورود موبایل و تبلت به جامعه ما، تحولاتی به مراتب عمیق تر از انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی در جامعه ما ایجاد کرد و این نکته ای است که بسیاری از جمله خود روشنفکران نسبت به آن غافل هستند.

ولی عقل متعارف و فهم همگانی همیشه درست عمل نمی کند. ظهور بسیاری از دیکتاتوری ها ناشی از یک فهم همگانی غلط بوده است. 
همین طور است: همواره نوعی اجماع از طریق فهم همگانی صورت می گیرد، یعنی عقل متعارف و عقل کوچه و بازار در نوعی فهم به اجماع می رسند که معلوم نیست چقدر درست باشد و چقدر بتواند ما را در امر تحولات اصیل کمک کند.

پس قبول دارید که در اینجا همان الگوی ذهنی قرون ۱۸ و ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ اهمیت پیدا می کند که نقش روشنفکران در تحولات مهم است و این روشنفکران هستند که می توانند جامعه را به سمت انسانی تر شدن شرایط پیش ببرند؟
خیر. بسیاری از تحولات ناشی از تغییر همین شرایط است. یعنی این شرایط جهانی است که بسیاری از ارزش ها را جهانی می کند و نه تلاش های پاره ای از روشنفکران. یعنی فرض کنید وقتی به قول مک لوهان دهکده جهانی شکل می گیرد و مرزهای جغرافیایی بین الملل به دلیل تکنولوژی های جدید برداشته می شود، ارزش های این عالم تکنولوژیک هم که با هژمونی غرب همراه است، جهانی می شود و این بیشتر ناشی از نیروی تاریخی خود تکنولوژی است. در واقع در اینجا تکنولوژی را باید به مثابه یک نیروی تاریخی در نظر گرفت. یعنی بسیاری از تحولات اجتماعی حاصل تغییرات تکنولوژیک به مثابه یک نیروی قدرتمند تاریخی است تا حاصل اندیشه های روشنفکران. درصورتی که در قرن های ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ این طور نبود و این اندیشه های دکارت، لاک، کانت، ولتر، مونتسکیو و دیگران بود که بسط پیدا می کرد و موجبات تغییرات را فراهم می آورد. اما امروز خود تکنولوژی و تغییراتی که در زیست بشر ایجاد می کند، فرهنگ عالم تکنولوژیک را هم جهانی می کند.

این اعتقاد شما، پذیرفتن نوعی جبرگرایی تکنولوژیک نیست؟ اگر نظر شما را بپذیریم باید بپذیریم جهان تغییر نمی کند مگر آنکه تکنولوژی تغییر کند. 
من از تقدیر تکنولوژیک صحبت نکردم و نمی خواهم از جبر تکنولوژیک هم دفاع بکنم اما در هر دوره ای یک نیروی اجتماعی وجود دارد که جوامع را به پیش می برد و امروز ساختارهای عالم تکنولوژیک ویژگی هایی دارد و ما نمی توانیم از آزادی های انسان در یک خلا و یک فضای توهمی صحبت کنیم. اگر هم قرار است از آزادی های انسانی، از آزادی کنش گری انسان و قدرت اثرگذاری انسان در جهان تکنولوژیک صحبت کنیم باید مولفه های بنیادین این جهان را بشناسیم.

پس می توانیم از صحبت های شما نتیجه بگیریم که حضور روشنفکران در فضاهای مجازی و شبکه های اجتماعی خودش نقض غرض است چرا که این حضور هیچ پیامد خاص اجتماعی و سیاسی که خود روشنفکران علاقه مند به داشتن آن هستند، ندارد و فرقی بین یک ستاره سینما یا فوتبال در شبکه های اجتماعی با یک روشنفکر وجود ندارد. چه بسا شاید اثرگذاری آن فوتبالیست و آکتور سینمایی از یک روشنفکر بیشتر هم باشد. 
من قبول ندارم که فوتبالیست و بازیگر در شبکه های اجتماعی اثرگذاری دارند. اینها مثل کف روی آب هستند و لایه های عمیق اجتماعی را تحت تاثیر قرار نمی دهند: یعنی اگر جامعه را به یک رودخانه تشبیه کنیم یک کف روی آب وجود دارد و یک جریان های عمیق تری که با زندگی واقعی مردم در ارتباط است. سلبریتی ها ممکن است فالوئر (پیرو و دنبال کننده) زیادی داشته باشند اما این تعداد بالای لایک و فالوئر به این معنا نیست که آنها می توانند مسیر زندگی را تغییر دهند. اما در عین حال بحث های روشنفکری هم توان این را ندارد که تحولات عمیق و بنیادینی را در ساختارهای حیاتی روزگار کنونی ما ایجاد کند. تلاش های روشنفکری تنها می تواند تذکارهایی باشد که ما به شرایط بیندیشیم و با درک بهتر شرایط و با فهم امکاناتی که جهان کنونی در اختیار ما قرار داده است، شاید بتوانیم کمی اثرگذار باشیم. ولی انتظارات زیاد و انتظار تحولات بنیادی را از نقش روشنفکران در فضای مجازی نمی توان داشت.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 90929 و در روز دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۷ ساعت 03:29:16
2024 copyright.