“فروشنده” جدیدترین ساخته اصغر فرهادی اولین اثر کارنامه سینمایی این کارگردان است که بحث ها و گفتگوهای فراوانی را پس از تماشا بین عوام و خواص در پی داشته است. اگر پس از تماشای “چهارشنبه سوری” بحث و جدلهایی فقط بین زوج های جوان پیش می آمد، “فروشنده” بین تمامی اقشار جامعه فکر و ذهن را چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ فرامتن مشغول کرده است.
سینماسینما – احمد شاهوند: تا به حال که کم تر از یک ماه از اکران “فروشنده” می گذرد، نکات بسیار در رابطه با این فیلم چه منفی و چه مثبت، توسط نویسندگان و منتقدان سینمایی عنوان شده است. اما نگارنده نکاتی را که در ادامه می آید و حاوی هوش و ذکاوت اصغر فرهادی در ارائه اطلاعات است، در کمتر مطلب و نوشته و حتی بحث های شفاهی دورهمی خوانده و شنیده است:
وقتی سیا پس از عصبانی شدن صنم حین تمرین تئاتر و ترک صحنه، به شوخی و به شکلی تمسخرآمیز راجع به عریان بودن صنم و رفتنش به این شکل سخن می گوید، رعنا (ترانه علیدوستی) لبخندی در ادامه همان تمسخر می زند و دوربین روی این لبخند مکث کوتاهی می کند. شاید رعنا حتی فکرش را هم نمی کرد که روزی او هم در این موقعیت گرفتار شده و تن عریانش توسط دیگران دیده شود.
قبل از اینکه از زبان همسایه ها راجع به مشکوک بودن رفت و آمدها به خانه بابک بشنویم، فرهادی با نمایی کلیدی این شک را در رعنا و تماشاگران ایجاد کرده بود: وقتی رعنا مشغول بررسی خانه بابک است، نگاهی به حمام می اندازد. با وجود اینکه بابک می گوید این خانه دو هفته است که تخلیه شده، اما تک نمایی که از حمام می بینیم (چکه شیر و تشت پر آب) نشان می دهد که به تازگی از این حمام استفاده شده است.
جورابی که عماد در گوشه اتاق خواب پیدا می کند و متعلق به فرد متعرض است، تداعی گر جورابی است که چند فصل قبل تر از آن حین تمرین تئاتر، میس فرانسیس که عریان در حمام است (شخصیتی که صنم آن را بازی می کند) از ویلی (شخصیتی که عماد آن را بازی می کند) خواسته بود. و دو سه فصل پس از تعرض، لیندا (شخصیتی که رعنا آن را بازی می کند) مشغول کوک زدن جوراب ویلی است که دیالوگ ها یادش می رود. اشاره ای هوشمندانه برای ایجاد قرینه از طریق نمایش “مرگ فروشنده”.
بابک مشغول جمع کردن لباس های آهو از کمد است و رعنا ایستاده در چارچوب درِ اتاق، نظاره گر است. بابک در این حین چشمش به لباسی می افتد که مشخص است با این لباس در تن آهو خاطره دارد و شاید آن لباس را خودش برای آهو خریده باشد. بابک مکثی روی لباس می کند و نیم نگاهی به رعنا انداخته و لباس را با احترام خاصی داخل کارتن و روی پالتوی قرمز رنگ می گذارد. پالتوی قرمز رنگی که شبیه پالتوی صنم در تئاتر است، قرینه سازی زیبایی است از آهویی که هیچوقت نمی بینیم، در شمایل صنم. دو سه فصل قبل، عماد از طریق پیغام گیر تلفن متوجه رابطه بابک و آهو می شود. و این فصل تاییدی است بر این رابطه.
وقتی عماد پیرمرد را داخل حمام آپارتمان قبلی می اندازد و در را به رویش قفل می کند، همه چراغ ها را هم خاموش می کند. پیرمرد از داخل حمام داد می زند که “من از تاریکی می ترسم، حداقل چراغ رو روشن کن” و عماد دلش به رحم می آید و کلید کنتور را بالا می زند. شاید از همین نما تماشاگر حدس بزند که عماد در نهایت از پیرمرد آنچنان که باید انتقام نخواهد گرفت.
در فصل ماقبل پایانی و جایی که خانواده پیرمرد هراسان وارد خانه می شوند، داماد خانواده (مجید) قبل از ورود به واحد، می گوید: “یاالله”. کما اینکه تماشاچی چند فصل قبل تر و در مغازه نان فانتزی، با قاطعیت حدس می زد که این پسر جوان، کسی است که به رعنا تعرض کرده است. قضاوتی زودهنگام و نابجا که با کلمه “یاالله” گفتن داماد، شکست می خورد.
در فصل ماقبل پایانی عماد پولها و وسیله بهداشتی را که در اتاق خوابشان پیدا کرده بود، داخل نایلکس حاوی داروها می گذارد و آن را قبل از زدن سیلی به پیرمرد می دهد و با این کار چه پیرمرد زنده مانده باشد و چه از دنیا رفته باشد، این شک را به جان داماد و همسرش می اندازد – همانطور که در ری اکشن داماد وقتی نایلکس را می گیرد می بینیم و همانطور که همسر پیرمرد وقتی نایلکس را با دقت می بیند، صدایش را نچندان واضح می شنویم که می گوید: “اینا چیه!!” – و در واقع غیرمستقیم و شاید آگاهانه آبروی او را برخلاف خواست رعنا پیش خانواده اش می برد.
منبع: پیام آشنا