سینماسینما، شادی حاجیمشهدی
پنجمین ساخته روحالله حجازی پس از آثاری چون «در میان ابرها»، «زندگی خصوصی آقا و خانم میم»، «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» و «مرگ ماهی»، قرار است دغدغههای فیلمساز، برای پرداختن به موضوع کودکآزاری و تبعات نداشتن آگاهی و آموزش در این زمینه در خانواده و جامعه را نشان دهد. با اینکه پرداختن به این مقوله در جامعه امروز امری بدیهی و ضروری به نظر میرسد، اما زبان مشترک میان فیلم و مخاطب در بسیاری از موقعیتها فاقد شفافیت و صراحت لازم است.
تابوشکنی و جسارت فیلمساز در طرح چنین مضمونی در گام نخست، ارزشمند و ستودنی است، اما اینکه فیلمساز برای بررسی و کالبدشکافی این مشکل چقدر موفق عمل میکند، باید به داشتههای فیلم دقیقتر بنگریم. فرهاد از همسرش، هاله، چند سالی کوچکتر است. هاله که مترجمی زبان فرانسه خوانده، اکنون ناچار است برای کمک به درآمد خانواده، در یک فروشگاه بزرگ لوازم آرایشی فروشندگی کند. فرهاد بازیگوشیها و عاشقپیشگیهایش را پنهان نمیکند، اما هاله در ناخودآگاه خود، به جهت انتخاب همسر و شغل فعلی خود پشیمان و کلافه به نظر میرسد. درگیریهای درونی او با خودش، زمینه یک افسردگی خزنده و میل به ابراز خشمی دیرینه و نهفته را کلید میزند و رفتارهایش او را با اطرافیان دچار تنش و اصطکاک میکند. هما به عنوان مادری که رویاهایش را دستنیافتنی میبیند، ناخواسته یا ندانسته برای تربیت و تنبیه رفتارهای لجوجانه پسرش و به دنبال بیاختیاری دفع در کودکش، او را در یکی از اتاقهای تاریک خانه حبس میکند و این امر سبب میشود ترس و لجبازیهای پسرکِ شیرینزبان و نحیفالجثه قصه بیشتر و بیشتر شود.
جرقه اصلی قصه فیلم از گم شدن پسرک در محوطه بیابانی و فضای باز اطراف ساختمان شروع میشود و فرهاد مدتی پس از یافتن پسرک، از او اعترافی دردناک میشنود که سرآغاز گرهگشاییهای بعدی است. فیلمساز برای گسترش این پرسش، در بستر یک قصه و یافتن پاسخ قطعی برای آن، گامهای پراکندهای را میپیماید که اغلبشان با جوابهای کوتاه و مبهم دیگری، سببساز ایجاد یک پرسش بزرگتر میشوند؛ اینکه چه چیز باعث میشود یک پسربچه چهار ساله به خودکشی فکر کند؟
وجود زمینههایی از بیقراری و انزواطلبی در هما، در کنار سَبُکسریها و محافظهکاریهای فرهاد و چالش مداومی که هر دو برای اثبات درستی رفتار و عقاید خود دارند، سبب میشود کودک بیپناه، قربانی این بیحوصلگیها و واکنشهای عجولانه و مخرب باشد. در این میان به نظر میرسد مغز مردانه فیلم با نمایش کلاژگونه روحیات انسانی شخصیتهای فیلم، نوک پیکان اشتباهات را بیشتر به سوی زنان آن نشانه رفته است. از هما و مادرش گرفته تا مادر و دختر همسایه، گسستگی عاطفی و لجاجت و تحملناپذیری و تقابل دیدگاههای دو نسل را در مقابل هم میبینیم؛ بااینحال، انعکاس بخشی از ضعفهای مردانه که ریشه در غفلت و فرافکنی و آرامشجویی همیشگی مردان دارد، وزنهای است که حجازی آگاهانه، آنها را در کفه دیگر ترازو قرار میدهد.
شخصیتپردازی «اتاق تاریک» میتوانست با تکیه بر توان بازیگرانش کاملتر شود، اما به نظر میرسد انتخاب ساعد سهیلی و ساره بیات در کنار هم، دستیابی به این هدف را ممکن نمیسازد. تیپسازی آشنا برای ساره بیات و فرو رفتن تدریجی او در قالبهای مشابه از زنان روشنفکر، عصبی و ملول، در کنار چهره بازیگوش و فیزیک ظریف ساعد سهیلی، درحالیکه پیشتر او را با فیلمهای طنازانه پدرش به یاد میآوریم، شیمی ناهمگونی است که شاید آگاهانه پیوند شیمیایی این زوج را بر هم میزند و درک کشمکشهای قصه را آسانتر میکند.
مهر مادری و توجهی که باید از سوی هما نسبت به فرزندش شاهد باشیم، آشکارا کمرنگتر از زمانی است که کودک غریبه و لرزان افغان را در خانه سرایداری به آغوش میکشد و مخاطب مدام از خود میپرسد چرا هیچ بهانهای برای پیدا کردن رابطه عمیقتر و دلبستگی محکمتر بین مادر و فرزندش وجود ندارد. این پارادوکس شخصیتی و رفتاری در فرهاد هم احساس میشود، به شکلی که حتی هنگام همراهی با پسرک در شهر بازی یا در لالاییهای شبانه نیز میتوان ردپای این بیحوصلگی و فرار آگاهانه را در مواجهه با سوالات و مشکلات رفتاری پسرک دید.
بازی بازیگر خردسال فیلم، که بهخوبی توسط کارگردان هدایت شده و ریتم و لحن فیلم را به پیش میراند، از نکات قوت این فیلم به شمار میرود. موسیقی فیلم اگرچه اندک اما بهجا و هدفمند است و بهموقع مسئولیت جابهجایی بار معنایی و احساسی فیلم را بر دوش میکشد.
وجود پلانهای متعدد و بسته از فضای داخلی حمام و دستشویی و در مقابل نمایش نمای کروماکیشده بالکن رو به کوه، سبب میشود کارکرد دراماتیک این فضاها رفتهرفته رنگ ببازد و در نیمه دوم فیلم گلدرشت و غیرضروری جلوه کند. اما در نگاه کلی قابهای ایستای دو نفره و سه نفره را میتوان همراستا با جهان آدمهای فیلم و در جهت درک بیشتر لحن غالب آن یافت.
سکانس طلایی فیلم لحظه رویارویی با زنان همسایه در منزل فرهاد و هماست، سکانسی که در آن تصورات هما فرو میریزد و فرهاد تصمیم میگیرد از این پس سکوت را بشکند. «اتاق تاریک» ریشههای این اعوجاج رفتاری و آسیبهای روحی را در سکوت و ترس میداند. لب فرو بستن به هنگام اعتراض و هراس از سخن گفتن برای فرار از بیآبرویی و انگ خوردن مهمترین دلیلی است که قربانیان آزارهای جنسی را وادار به انفعال و تحمل میکند. نبودن این جسارت در کنار کمبود حمایتهای روحی – عاطفی از جانب خانوادهها و نهادهای اجتماعی نیز منجر به بروز فجایع بسیاری در زندگی آنان شده و میشود.
پلان پایانی فیلم همزمان تابلوی کمنظیری از آیندهای خاکستری است که انعکاس نور امروز را در تاریکی فردای آن میتوان دید. به این ترتیب، با نترسیدن، گفتن و کمک خواستن میتوان انتظار کورسوی اندکی از نور آگاهی و پذیرش را از فرای روزنههای تاریکِ نادانی و غفلت داشت
منبع: ماهنامه هنروتجربه