«آی آدم ها» در پایان کاممان را با شیرینی امید و انگیزه پر میکند
سحر عصرآزاد – منتقد:
«آی آدمها» مستندی دردمند از محرومیت است، اما فقط در ثبت تصویر این محرومیت خلاصه نمیشود، بلکه امید را بهعنوان نقطه پایانی روایت تأثیرگذار خود، در ذهن و روح مخاطب حک میکند.
سینمای رخشان بنیاعتماد هیچگاه به دور از دغدغه و اندیشه نبوده، درواقع نگاه آسیبشناسانه به اجتماع، روابط و آدمهای پیرامون باعث شده فیلمهای این فیلمسازِ منحصربهفردِ سینمای ایران همراه با نوعی کاوشگری و کشف جدید برای مخاطب باشد.
این ویژگی مهم که فیلمهای داستانی او را دارای لایههای متعدد و رابطه مخاطب با آنها را تنگاتنگ و عمیق کرده، برآمده از نگاه تیزبین و جزئینگر زنانهای است که پشتوانه محکم مستندسازی را در طول این سالها با خود به همراه داشته است. به همین دلیل هم آثارش علاوه بر اینکه شناسنامه دقیقی از روزگار خود هستند، به واسطه یک بار دیدن تمام نمیشوند و تازه بعد از بیرون آمدن از سالن سینما ذهن مخاطب را به اندیشه و تفکر وامیدارند.
ماندگاری در طول زمان، دستاورد کوچکی برای یک اثر هنری بهخصوص یک فیلم سینمایی نیست و فیلمهای داستانی و شخصیتهای فیلمهای بنیاعتماد دارای این ویژگی منحصربهفرد هستند. هنوز هم فیلمهای دهه ۶۰، ۷۰ و ۸۰ این فیلمساز در ذهن پیگیران سینمای ایران ادامه دارند و با همین پشتوانه زمینهای فراهم میشود تا همه کاراکترهای ماندگار فیلمهایش از گذشته تا حال، در یک فیلم سینمایی گرد هم آیند تا عطش تماشاگران برای دنبال کردن سرنوشت آنها در زمان حال، پاسخی در خور بگیرد.
در جایی که این نگاه تیزبین، جزئینگر و آسیبشناسانه برآمده از مستندسازی توانسته فیلمهای سینمایی این فیلمساز را تبدیل به آثار ماندگار سینمای ایران کند، چطور میتوان از فیلمهای مستند بنیاعتماد گفت و نوشت، اما از دردی که با تجربه دیدن آنها جان مخاطب را گرفتار میکند، حرفی نزد؟
مستند «آی آدمها» در دوره – به زعم نگارنده – دلزدگی این فیلمساز از سینمای داستانی، یک موهبت است؛ موهبت بهرهمند شدن از ویژگی نگاه او به جهان پیرامونش که بدون گذر از فیلتر ملاحظات درامپردازی یک فیلم سینمایی متعارف، صریح، شفاف و بیملاحظه از تلخی واقعیت میگوید. اما در پایان کاممان را نه با زهر تلخی، بلکه با شیرینی امید و انگیزه پر میکند.
«آی آدمها» مستندی است درباره شکلگیری موسسه «زنجیره امید» برای درمان رایگان کودکان محروم سراسر ایران. موسسهای که تاریخچه و شناسنامه دارد و موسس خیّر آن، خود یک شخصیت دراماتیک برای محوریت یافتن بر بستر این مستند است. اما فیلمساز آگاهانه از هر آنچه مقابل نگاه جستوجوگر دوربینش قرار گرفته، به اندازه و بجا برای رسیدن به ساختار مورد نظرش بهره برده است.
فیلم از همان ابتدا با جستوجو برای یافتن آغاز میشود و مخاطب را در جایگاه چشم جستوجوگری قرار میدهد که در نقاط حاشیهای شهر در پی یافتن کودکان و نوجوانان محروم است و به این ترتیب مسیر حرکت آنها را تا این موسسه و قرار گرفتن تحت درمان پزشکان متخصص پی میگیرد.
این سیر پیشرونده از آن جهت اهمیت دارد که مخاطب را با یک مستند صرفاً گزارشی درباره تاریخچه و نحوه عملکرد موسسه و… مواجه نمیکند، بلکه در عین ارائه این اطلاعات به میزان لازم، رو به سوی یک روند دارد و آن هم روند تدریجی است که کودکان و نوجوانان بیمار از مرحله حاد بیماری تا بهبودی نسبی طی میکنند.
این روند بیشباهت به ثبت یک معجزه نیست، چراکه به فیلم این امتیاز را داده که مخاطب را در زمانی کوتاه (کوتاهتر از زمان واقعی) با سیر بهبود و درمان بیماریهای سخت و بهظاهر لاعلاج مواجه کند و این روند بهشدت دراماتیک حاصل همراهی طولانیمدت فیلمساز با این کودکان و خانوادههایشان در یک پروسه پرفرازونشیب است.
فیلمساز تلاش کرده در عین پرداخت و قوام این خط دراماتیک که همان پیگیری روند بهبود چند کودک و نوجوان و همراهی با حالوهوای خانوادههای آنهاست، از هدف زیرپوستی و درونی خود نیز غافل نشود. این هدف ارزشمند نیز اهمیت و اصالت دادن به موسسه خیریه زنجیره امید و توجه دادن مخاطب به نقشی است که میتواند در بهبود و درمان کودکان محروم و بهظاهر لاعلاج داشته باشد.
بنیاعتماد به گونهای ظریف و هنرمندانه طراحی ساختمان تفکری این مستند را پیش برده که این حس ترغیب، به شکلی غیرمستقیم و در ادامه روندی همراهیبرانگیز در مخاطب ایجاد میشود و کاملاً به دور از وجه شعاری و تبلیغاتی اکثر مستندهای تبلیغاتی اینچنینی است که میخواهند مردم را به همیاری در یک امر خیر تشویق کنند.
چگونگی رسیدن به چنین تأثیرگذاری در کنار نکاتی که ذکر آنها رفت، برآمده از نگاه همهجانبهای است که مخاطب را به تأسی از فیلمساز به همدلی با همه سویهها و آدمهای مرتبط با این روند معجزهآسا وامیدارد. یعنی همانطور که در طی این مسیر به فراخور موقعیت با بانوی موسس این خیریه و اهداف و چالشهای پیش روی او به شکلی موجز و گویا آشنا میشویم، با کودکان بیمار و خانوادههایشان و شرایط زندگی و درمان آنها نیز همراهی میکنیم و در این میان از نزدیک شدن به دنیای جراح متخصص، پروفسور مزدا کیوان، که هر سال یک هفته را از ینگه دنیا مهمان این موسسه شده و کودکان را به رایگان عمل جراحی و درمان میکند، غافل نمیمانیم.
این نگاه همهجانبه کمک کرده تا همراهی مخاطب با این مستند یک همراهی پویا و پیشرونده باشد و در انتها وقتی نقطه پایان با رسیدن هر یک از بیماران به تعادل نسبی در روند درمان و بهبودی گذاشته میشود، مخاطب خود را در شکل دادن به این روند دخیل و تاثیرگذار بداند.
این همان نقطه طلایی امید است که به شکلی معجزهآسا در پایان این مستند تلخ و دردمند ثبت میشود تا یادمان باشد نگاه آسیبشناسانه رخشان بنیاعتماد که همواره در پی یافتن راهحل و نقطه تعادل و امید در جهان رئالیسم و معضلات و مشکلات اجتماعی است، موهبتی است که باید قدردان آن باشیم.
ماهنامه هنر و تجربه