سینماسینما، سیدمجتبی حسینی / فیلمساز:
بی شک اظهار نظر در مورد آثار عباس کیارستمی کار آسانی نیست. کارگردان خلاق و جسور سینمای ایران که در زمان حیاتش به یک اسطوره در صنعت فیلمسازی تبدیل شد. وجه تمایز عباس کیارستمی با دیگر فیلمسازان را می توان بر سر جسارت و غیر قابل پیش بینی بودنش بر شمرد. این که بعد از خلق آثار جهانی و کسب شهرت بین المللی برای ساخت فیلم های سه گانه کوکر “خانه دوست کجاست؟” (۱۳۶۶)، “زندگی و دیگر هیچ” (۱۳۷۰)، “زیر درختان زیتون” (۱۳۷۳) و همچنین کسب جایزه ی معتبر جهان فیلمسازی، نخل طلایی کن برای “طعم گیلاس” (۱۳۷۶) با قرار دادن یک دوربین دیجیتال ساده روی داشبورد ماشین فیلم بسازی شهامت زیادی می طلبد. تصاویر، گاه و بیگاه اُور و آندر می شوند و هیچ جلوه ی بصری در قاب بندی های کارگردانی که خود یه گرافیست است وجود ندارد. کیفیت صدا نیز تعریف چندانی ندارد و هام محیط بیرونی ماشین در این فیلم بدون موسیقی اجازه ی درست شنیدن برخی دیالوگ ها را نیز به مخاطبین نمی دهد. تا این جای کار بسیاری فستیوال ها حتی حاضر به بازبینی نسخه ی فیلمی با این کیفیت صدا و تصویر نیستند چه برسد به پذیرش و نامزدی دریافت جایزه، آن هم در فستیوال بزرگ کن!
داستان هم اتفاق تازه و پیچیده ای نیست. زنی برای حفظ استقلال و شأن زنانگی خود مجبور به جدایی از همسرش شده و سعی دارد پسر نوجوانش را به درستی این جدایی و البته ازدواج مجددش قانع کند. اما کیارستمی هر کارگردانی نیست که بتوان به سادگی از کنار کارش گذشت. در این فیلم به ظاهر ساده و پیش پا افتاده چندین نفر آدم عامی در ماشین قهرمان زن فیلم (مانیا اکبری) می نشینند و بعد از گپ و گفتی کوتاه پیاده می شوند. کیارستمی بعد ۲۵ سال از ساخت فیلم “گزارش” نخستین بار است که از یک زن نمای کلوز آپ می گیرد. پس حتما حرف مهمی هست که او تصمیم به این نزدیک شدن به چهره ی زنان جامعه ی ایران گرفته است. در ابتدای فیلم زنی سرسخت و قدرتمند را می بینیم که سعی دارد به خودش، اجتماعش و مردان اطرافش بفهماند که او برای خودش شخصیت دارد. این که اگر از همسرش جدا شده از روی تفکر بوده نه احساسات سطحی. اکنون هم با مردی ازدواج مجدد داشته که دوستی برابری بین آنان جریان دارد. او سعی دارد به مرد کوچکی که دست پرورده ی خودش است بقبولاند تا زمانی که خودش را باز نیافته نمی تواند مسئولیتش در قبال اطرافیان را به درستی انجام دهد. این مرد کوچک اما ذهنش درگیر مشکلات زندگی خودش است. این که شام و نهارش گرم باشد و به وقت. با مادر و پدر واقعی خودش زندگی کند. همیشه مورد توجه باشد و گرمی خانواده ای واقعی را احساس کند. قهرمان فیلم که پیشتر توانسته به دروغ با چسباندن انگ اعتیاد به همسرش، دادگاه جامعه ای مرد سالار را به گرفتن حق جدایی قانع کند حالا کم آورده. مجبور است به خواسته های این مرد کوچک تن داده و اجازه دهد بر خلاف میلش به خانه ی پدرش رفته و او را ترک کند. فشارهای فرزند بر مادرش به این هم بسنده نشده و حالا دیگر جز در خانه ی مادربزرگ با مادرش نمی ماند. حتی به او حق این را که از مسیری کوتاه تر به مقصد برسند هم نمی دهد. زن قهرمان که هر روز و شب در خیابان های شهر به دنبال کارهای روزمره اش در رفت و آمد است با همسفرانش باب گفتگو باز کرده و گویا پشت فرمان ماشین در اندیشه ی راهکاری برای زندگی گره خورده اش است. دختری دلشسکته که نامزدش حاضر به ازدواج با او نیست، زنی روسپی که خوردن ضربه ی عاطفی از یک مرد و مشکلات اقتصادی او را به تن فروشی واداشته، زنی دیگر که به همسرش وابستگی شدید دارد اما مردش او را ترک کرده، پیرزنی که دار دنیا جز دعا کردن در امامزاده برای رسیدن به آرامش چیزی برایش باقی نگذاشته و دست آخر خواهرش که یک زن در لباس ناراحت کارمندی است و گویا این نوع پوشش از سوی جامعه ای مردسالارانه بر او تحمیل شده همه و همه همصحبت هایی هستند که زن قهرمان را به سوی پذیرش شکست سوق می دهند. همصحبتانی به ظاهر عامی و در واقع فلاسفه ی جهان قهرمان فیلم.
او در پایان، زنی می شود امامزاده رو که تلاش دارد با اعتقادی که ندارد به آرامش برسد. به جای قانع کردن پسر ده ساله اش به درستی تصمیماتی که گرفته قانون های گذاشته شده توسط همسر سابق و این مرد کوچک را تحمل کرده و خشمش را فرو می خورد چرا که فهمیده چقدر به این دنیای مردانه وابسته است. او حاضر است در قبال گرفتن یک بوسه از مرد کوچک زندگی اش، فحش و بد و بیراه بشنود. در بخش آخر فیلم این قهرمان شکست خورده برای زمان خریدن در باز پس آوردن پسرش هیچ چانه ای نمی زند. کار تمام است. قهرمان سرسخت و استقلال طلب فیلم شکست خورد. دنیای زنان ایرانی وابسته به مردان است. کیارستمی در به تصویر کشیدن حقیقت با کسی تعارف ندارد حتی اگر قهرمان فیلمش را باید به خاک سیاه بنشاند.