فیلم تازه اصغر فرهادی کارگردان چیرهدست ایرانی «جدایی نادر از سیمین» و «گذشته» نمونه عالی دیگری از تعلیق نئورئالیستی است.
نوشته زیر نقد اون گلیبرمن منتقد فیلم ارشد نشریه ورایتی از فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی است.
یکی از دلایل بسیاری که آلفرد هیچکاک را به بزرگترین فیلمساز تمام دورانها تبدیل میکند، تاثیر روح و تکنیکهای او بر آثار فیلمسازان دیگر و شاید تمام فیلمسازان است. بیشک برای کسانی که قصد ساخت تریلر دارند، در سینما معبودی جز هیچکاک وجود ندارد. البته تاثیر هیچکاک بر آنهایی که در شاخه فیلمسازان هیچکاکی نیستند هم دیده میشود. اصغر فرهادی نویسنده و کارگردان چیرهدست ایرانی یکی از نمونههای بارز این دسته از فیلمسازان است. فرهادی درامهایی درباره اختلاف میسازد و از بزرگنمایی هر آنچه که به تصویر میکشد سرباز میزند. فیلمهای فرهادی مانند «جدایی نادر از سیمین»، «گذشته» و یا تازهترین اثر این کارگردان «فروشنده» تماشاگر را با گونهای از ترفندهای معکوس پنهان درون یک موقعیت ناتورالیسم هوشیار میبرد با این تفاوت که تماشاگر علاوه بر آن خود را در میان طوفانی از تغییرات درونی مردم بر پرده سینما میبیند. تماشاگر با تماشای این آثار به نقطهای میرسد که تنها میتوان نام تعلیق را برآن نهاد، اما تعلیق در این آثار کاملا به آنچه در ذهن و قلب شخصیتها روی میدهد اتکا دارد.
«فروشنده» با شیوۀ آشنای فرهادی آغاز نمیشود. یک آپارتمان در تهران در آستانه خراب شدن است و ساکنان آن از جمله قهرمانان داستان عماد (شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی) به سرعت در حال تخلیه ساختمان هستند. در پایان ساختمان فرو نمیریزد اما به شدت آسیب میبیند. عماد و رعنا مجبور به یافتن آپارتمان دیگری هستند، و به سرعت این کار را انجام داده و آپارتمانی قدیمی و بزرگ در همان نزدیکی مییابند. مستاجر قبلی آپارتمان نیمی از وسائل خود را آنجا باقی گذاشته و برای بردن آنها نمیآید. زمانی که عماد و رعنا درباره دلیل این کار میپرسند، متوجه میشوند که زن که سابق بر این مستاجر آن خانه بوده با مردهای زیادی ارتباط داشته است. زندگی در این خانه راحت نیست و یک رویداد ناراحتی را به زمینهای تاریکتر میکشاند. رعنا در خانه تنهاست، صدایی در اینترکام میشنود که گمان میکند عماد است، اما این صدای عماد نیست.
همان شب، عماد به خانه بازمیگردد، همچنان که از پلهها بالا میرود، ردپایی خونین میبیند و داخل آپارتمان رعنا را در حالی مییاد که مهاجمی به سرش ضربه زده است. در بیمارستان سر رعنا را بخیه میزنند و مداوا روی او انجام میشود. تا اینجا همه چیز خوب است اما حال رعنا خوب نیست. او وحشتزده است و حالت دفاعی به خود گرفته است. او از عماد که دبیر ادبیات است می خواهد که در خانه پیش او بماند اما در عینحال میخواهد تنها باشد. رعنا به شکل غیرقابل درکی مضطرب است، اما بیش از آن مجموعهای از تناقضها است. این موضوع کمکم عماد را مضطرب میکند. عماد نمونهای از یک مرد محترم است که تنها میخواهد همسرش را پشتیبانی و آرام کند. اما جنجالهایی که رعنا به پا میکند به او اجازۀ این کار را نمیدهد. عماد کمکم تاب و تحمل خود را از دست میدهد.
فیلم جدید فرهادی از آثار قبلی او مینمالتر و سادهتر است. تکنیک فیلمسازی فرهادی به همان خوبی است که بود. هر صحنه در جای درست خود است و هر خط به پیامدی موجود هدایت میکند. وقتی عماد شروع به تحقیق درباره حادثه میکند، یک تلفن همراه و یک دسته کلید مییابد که از قرار سوئیچ وانتی است که بیرون ساختمان آنها پارک شده است. تا مدتی هیچکدام از این سرنخها به جایی نمیرسند. «فروشنده» به عنوان یک داستان نئورئالیستی نسبتا تنش اندکی ایجاد میکند. عماد به سرنخهایی دست یافته، تا اینکه بر حسب اتفاق به کسی برمیخورد که به نظر میرسد ضارب رعنا است. تماشاگر اینجا برای فهمیدن اینکه چه کسی ضارب است انتظار نمیکشد، بلکه انتظار دارد بفهمد حال که عماد ضارب را یافته است، چه میکند؟
در فیلمهایی مانند «تیکن» قهرمان داستان با انتقام گرفتن راضی میشود (تماشاگران هم در این حس او شریک هستند)، اما این رویدادها هدفی اخلاقی هم دارد: او دخترش را مییابد و به خانه بازمیگرداند. در «فروشنده» رواشناسی انتقام از پیچیدگی متافیزیکی برخوردار است. عماد میخواهد مردی را که سبب تمام این مشکلات شده است مجازات کند تا اینجای کار ابهامی وجود ندارد. مشکل اصلی عماد جداشدن و کنارهگیری احساسی همسرش پس از حادثه و کنار آمدن با آن است. این است که او را خشمگین میکند، این انگیزه انتقام عماد است. عماد به گونهای که خودش هم آگاه نیست از رعنا انتقام میگیرد. شهاب حسینی در «فروشنده» بازی زیبایی ارائه میدهد و ترانه علیدوستی هم نمونهای اندوهناک ایرانی ماریون کوتیارد را ارائه میکند. اما در حقیقت بهترین بازی در این فیلم متعلق به بابک کریمی است که نقش فردی را بازی میکند که مقصر تمام این مشکلات است. در آغاز شاید به او اعتنا نکنید اما در طول ۲۰ دقیقه شاید شما را به گریه انداخته باشد.
نام فیلم در لفافه به اجرای آماتور «مرگ فروشنده» اشاره میکند که عماد و رعنا هر دو در آن بازی میکنند. عماد نقش ویلی لومن و رعنا نقش لیندا را بازی میکند. این انتخاب استعارهای در دل خود دارد، عماد و ویلی هر دو مردان خوبی هستند که در تراژدی انتخابهایشان با یک سلسله اقدامات افرادی را که دوست دارند، ناامید میکنند.
فرهادی از آنچه که به عنوان نگاه مرد ایرانی در آثارش نمایش میدهد، انتقادی دراماتیک خلق کرده است. البته او در جایگاه یک فیلمساز از نگاهی صحیح برخوردار است.
منبع: خبرآنلاین به نقل از ورایتی