«آی آدمها» مستقیم به سراغ درد و اصل جنس میرود.
سینماسینما، سیدرضا صائمی – منتقد:
فرقی نمیکند فیلمی داستانی از رخشان بنیاعتماد ببینی یا مستند! آنچه فراتر از متن سینمایی او قابل تشخیص و بازخوانی است، نگاه و رویکرد اجتماعی – انسانی او به قصه است. انتخاب عنوان «آی آدمها» بر مستندش که برگرفته از شعر معروف نیما یوشیج است، گواه بر این مدعاست که او در لابهلای قصه یا واقعیتهایی که روایت میکند، در پی بازنمایی دغدغههای اجتماعی و بشردوستانه خود است که گاهی در بستر یک ابژه تاریخی قرار گرفته و زیر پوست آن به بازنمایی دردهای اجتماعی میپردازد و گاهی همچون مستند «آی آدمها» مستقیم به سراغ درد و اصل جنس میرود.
کم نیستند مستندهایی که به سراغ افراد یا اقشار آسیبپذیر، کمتوان، ناتوان و معلول و آنهایی میروند که با دردهای جسمانی و روانی دست به گریباناند، اما بسیاری از آنها بیش از آنکه به نمایش و روایت رنج انسان بپردارند، درگیر سانتیمانتالیسم برساخته از سوژه شده و بیش از آنکه واقعیت، خود از درد خویش بگوید، با زبان احساس فیلمساز بیان میشود. در اینجا اما بنیاعتماد تلاش کرده تا از سانتیمانتالیسم ذاتی سوژه فاصله بگیرد و تلاش کند تا حس ترحم مخاطب را برنینگیزد. اما چنان به ابعاد و حاشیههای این دردها نزدیک میشود و آن را بازتاب میدهد که به جای حس ترحم صرف، حسی از فهم و درکی همدلانه در مخاطب نسبت به آدمهای دردمند فیلم ایجاد میشود که عمق تلخی آن تا ساعتها و چه بسا روزهای بعد از تماشای اثر نیز در دل و ذهن مخاطب تهنشین میشود. حاصل این تهنشینی البته تلخی صرف نیست که درست از دل این رنج، گنجی بزرگتر برمیآید و آن احساس عشق و همدردی با همنوع است، فارغ از نژاد و دین و مذهب و ملیت. عشق به انسان به ماهو انسان.
مستند «آی آدمها» از یک زوایه درواقع روایتگر یک موسسه خیریه پزشکی است. موسسه خیریه «زنجیره امید» با هدف درمان کودکان محروم زیر ۱۸ سال که به بیماریهای قلبی، ارتوپدی و ترمیمی مبتلایند، تاسیس شده و با موسسه خیریه بینالمللی زنجیره امید فرانسه همکاری میکند و طی ۹ سال گذشته کوشیده بر چهره کودکانی لبخند بنشاند که حتی خود و خانوادهشان هم ناامید شده بودند و با این زنجیره، امید دوباره به زندگی آنان بازمیگردد. در فیلم صحنههای تکاندهنده زیادی میبینیم که یا متاثر از موقعیت بغرنج کودکان معلول است یا واکنشهایی که اطرافیان آنها از سر استیصال و ناامیدی نسبت به موقعیت آنها از خود بروز میدهند. بااینحال رویکرد بنیاعتماد در روایت سوژه این معلولین، آنها را به ستارگان سینمایی یا قهرمانهای معلول بدل میکند که در عین اینکه با رنج زیسته آنها همدلانه همراه میشوی و بیتردید گاه نمیتوانی جلوی بغض و گریهات را بگیری، اما تجربه تماشای فیلم صرفا به تجربه دردناک و تلخ ختم نمیشود و درنهایت روزنهای امید به بهبود این کودکان مرهمی بر زخمی است که تماشای این مصایب بر دل میگذارد.
نشانههای بهبود در برخی از این ستارههای کوچولو در پایان فیلم، لبخند رضایت را بر لب مخاطب مینشاند؛ لبخندی که برآمده از یک تجربه تلخ است. در کنار این بیماران پزشکانی که با نهایت دلسوزی و تلاش در جهت رفع مشکل این کودکان میکوشند نیز قهرمانهای دیگر این اثر هستند. شاید طعم قهرمانی آنها اکنون که برخی از اعضای جامعه پزشکی تراژدی بزرگی برای سینمای ایران خلق کردهاند، بیشتر هم به چشم بیاید. در این میان پروفسور کیوان مزدا، جراح فوق تخصص ارتوپدی، جایگاه ویژهای دارد؛ پزشک انساندوستی که به «مرد کمر دنیا» مشهور است. او که از پدری ایرانی و مادری فرانسوی زاده شده و بیشتر عمر در فرانسه بوده، اکنون رئیس بخش ارتوپدی بیمارستان معتبری در پاریس است و همراه همیشگی زنجیره امید و غالب این کودکان را او تحت عمل جراحی قرار داده است.
«آی آدمها» روایت انسانهای محروم و معلولی است که چشم در راه آدمها هستند؛ آدمهایی که آدمها را تنها نمیگذارند و تلنگری است به آنهایی که یادشان رفته بنیآدم اعضای یکدیگرند. آنهایی که فراموش کردهاند در گوشه و کنار این کشور و زیر پوست این شهر خیلیها دارند میسپارند جان. خیلی ها چشم در راهاند؛ چشم انتظار دستی که امید را به آنها هدیه کند.
ماهنامه هنر و تجربه